جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

چالش پیشاروی فرهنگ ما در این زمان


چالش پیشاروی فرهنگ ما در این زمان

به دست دادن تعریفی از فرهنگ که با پذیرش همگان رو به رو باشد, ممکن نیست یا فعلاًممکن نیست, زیرا فرهنگ از مقوله هایی است که به قول قدما «همه چیز بدان اندر شود» به ویژه فراخ دامانی این واژه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی چه بسا از گستره معنایی آن در زبان های دیگر بیشتر باشد

در بحث‏های عمومی آنچه از فرهنگ مراد می‏شود، بسیار گسترده‏تر ازتعبیرهای خاصی است که متخصصان شاخه‏هایی از علوم که با فرهنگ سر و کار دارند، از آن‏اراده می‏کنند، و در اینجا قصد بر این نیست که بحث تخصصی درباره اصطلاح فرهنگ به میان‏آید؛ مقصود آن است که به سرشت متنوع و در عین حال مجادله‏انگیر بحث فرهنگ آگاه باشیم ودر چارچوب قراردادی که از مفهوم آن می‏کنیم، احتمال چالش‏های دیگر را هم منتفی ندانیم.

فرهنگ، کّل اندامواری است متشکل از شماری اجزاء که بخشی از آنها میل به ثبات دارد وبخشی گرایش به تغییر، و میان اجزای ثابت و متغیر معمولاً رابطه تعاملی برقرار است و هرجزیی در حالتی که دارد بر اجزای دیگر، و به اشکال و درجات مختلف، تأثیر می‏گذارد.

یکی از علت‏های پیچیدگی فرهنگ همین دو گانگی سرشت آن است: میل به تغییر، ومقاومت در برابر تغییر در محیط و شرایط متغیّر. در فرهنگ هم ایستایی دیده می‏شود و هم‏پویایی؛ ساز و کاری نهان و نهفته در آن، از یک سو فرهنگ را به ساحل امن و آرام ثبات‏می‏کشاند و از سویی به دل موج‏های پرتلاطم تغییر می‏راند. این کشاکش را در هر فعالیتی که‏جمعی، و به قصدی، گردهم می‏آیند، یا به هر منظوری نهادی می‏سازند یا به تبادل در زمینه‏ای‏می‏پردازند، شاید بتوان آشکارتر دید. گفته‏اند اگر ساز و کارهای ثبات بخش در فرهنگ نباشد،خطر آشوب‏های روانی و گسیختگی‏های اجتماعی، سامانه - نظام - جامعه را تهدید خواهد کرد؛نیز گفته‏اند که فرهنگ به‏سان همه سامانه‏های موجودات زنده، هم در دل خود زندگی می‏پروردو هم مرگ را تحمل می‏کند. آنچه سبب اصلی بقا، و نیز رشد و تکامل سامانه است، مرگ اجزایی‏است که توازن سامانه را به سود اجزای سالم‏تر، فعال‏تر، موثرتر، کارآمدتر، سودمندتر، و مانندآن، حفظ می‏کند؛ زیان بخش جای خود را به سودرسان؛ بی‏فایده و کم فایده جای خود را به‏پرسود و منفعت‏رسان، و بی‏تأثیر جای خود را به پرتأثیر می‏دهد. هر سامانه‏ای که اجزای موثرترو سودرسان آن بر عناصر دارای خصلت ضدّ اینها برتری داشته باشد، جلوه‏های حیات آن رابارزتر می‏توان دید؛ و این نکته ظاهراً درباره همه جامعه‏های بشری صادق است.

از جنبه درونی سامانه‏های فرهنگ که بگذریم، این واقعیت را باید در نظر داشت که‏فرهنگ‏ها جدا از هم نیستند و هیچ فرهنگی نمی‏تواند در انزوای خود سر کند، به ویژه در جهان‏امروز که عصر جهانی شدن، یا شاید بهتر است بگوییم «عصر جهانی شده» آغاز شده است و هرفرهنگی که بخواهد خود را از روند عمومی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بر کنار سازد، به‏سان‏عضوی خواهد شد که بخواهد در اندامواره زنده‏ای، جزیره‏وار و بدون تأثیر و تاثّر، بدون تعامل،به حیات خود ادامه دهد، که پیداست امری است حقیقاً محال. نداشتن ساز و کار داد و گرفت بامحیط اطراف، معنایی جز مرگ فرهنگ ندارد. در عصر جهانی شده، فرهنگی که بخواهد باب دادو گرفت با فرهنگ‏های دیگر را بر خود ببندد، محاصره‏ای را بر خود تحمیل کرده است که کمترین‏پیامد آن ایجاد گسستگی در راه‏ها و اختلال در ابزارهای رشد حاکم بر این عصر است.

از میان عامل‏هایی که در هر فرهنگی بیش از عامل‏های دیگر سرچشمه ثبات و تغییر است،از اینها بیشتر یاد می‏شود: مجموعه عامل‏های تأثیرگذار در محیط فرهنگ، چه طبیعی و مادی،چه اجتماعی و اقتصادی، و چه اثر گذارهای دیگر؛ نیروهای انسانی فعال در جامعه؛ ارتباطات‏میان جامعه با جامعه‏های دیگر در معنای گسترده کلمه. این سرچشمه‏ها هر کدام درون خوددستخوش تغییر و تحول‏اند و به کنش‏های ساز و کارهای ثبات و تغییر با حساسیت واکنش‏نشان می‏دهند. در روند تحول طبیعی فرهنگ، در شرایطی که عامل تأثیرگذاری موازنه میان‏اجزاء را ناگهان و به‏طور دفعی به هم نزند و سیر عادی داد و گرفت‏ها را با اختلال رو به‏رو نسازد،چگونگی تعامل میان سرچشمه‏های ثبات و تغییر، ویژگی‏های ثبات یا تغییر جامعه را تعیین‏می‏کند.

و اگر موازنه میان اجزاء به دلیلی از میان برود، رویدادی در جامعه پدید خواهد آمد که‏گاه به آن اصطلاحاً «بحران فرهنگی» می‏گویند، که از نخستین نشانه‏های آن در خطر افتادن‏احساس ایمنی ناشی از ثبات ارزش‏ها، هنجارها و قاعده‏های حاکم بر رفتار و عمل است؛ یا به‏تعبیر دیگر، یکپارچگی سامانه فرهنگ با تهدید رخنه، شکاف یا تفاوت‏های دیگری که ممکن‏است خطری به حال انسجام باشد، رو به‏رو می‏گردد.

در اعصاری که بُرد ارتباطات محدود بود و داد و گرفت میان فرهنگ‏ها با کندی صورت‏می‏گرفت، روندهایی که ثبات را در جامعه‏ای به سود تغییر بر هم می‏زد، عمدتاً ناشی از دو عامل‏اصلی‏تر درونی بود: ابداع‏ها و نوآوری‏ها، چه از حیث اندیشه و نظر، و چه از لحاظ فن و عمل،که الزامات خود همان محیط طبیعی و تعامل نیروی انسانی و محیط تحمیل می‏کرد؛ و دیگری‏از ارزش و کاربرد افتادن جنبه‏هایی از فرهنگ که با الزامات محیط طبیعی و تعامل انسان و محیطپیوند داشت.

تحول و تغییر تدریجی، که شتاب امروزی را نداشت، آدمیان آن اعصار را با بحرانی‏که امروزه به صورت‏های مختلف با آن رو به‏رو شده‏ایم، سرگشته و بی‏تاب نمی‏ساخت. بی‏تابی‏این روزگار از دگرگونی‏های زلزله‏آسایی است که ارتباطات جهانی شده، نه خبر رویدادها، که‏خود رویدادهای شتاب گرفته را منتقل می‏کند. حرکت مصنوعات، کالاها و اندیشه‏ها از فرهنگی‏به فرهنگ دیگر، شتابی گرفته است که الگوهای فرهنگی را با سرعتی بدور از انتظار جایگزین‏می‏کند و بحران را نه از یک نقطه خاص فرهنگی، که از چند سو به درون جامعه‏های مختلف‏رسوخ می‏دهد. تعبیر زلزله نابهنگام برای عرصه دستخوش تغییر فرهنگ، به هیچ روی‏گزافه‏گویی و بزرگ‏نمایی نیست، همانا واقعیت جهان این روزگار است.

میزان شدّت بحرانی که از آن سخن می‏گوییم طبعاً در جامعه‏های مختلف یکسان نیست؛ این‏میزان با توجه به خصلت فرهنگی هر جامعه، انعطاف‏پذیری، توان رویارویی و سازگاری، قدرت‏جذب و دفع، انسجام و یکپارچگی، ترکیب اجزای فرهنگی و متغیرهای دیگر تعیین می‏شود.چالش جهانی، همه فرهنگ‏های جهانی را در معرض بحران‏های همراه خود قرار داده است. این‏چالش برای کشورهای در حال توسعه و همه کشورهایی که فرهنگ ساز نیستند، یا قدرت‏های‏تولیدی خود را از دست داده‏اند، یا قدرت‏های تولیدی آنها کاهش یافته است، بدون شک‏جدّی‏تر است. این چالش از دو جهت دیگر هم برای کشور ما جدّی است: از این رو که این کشورروزگاری خود فرهنگ‏ساز و تمدن‏آفرین بوده و داعیه‏های جهانی داشته است و در خودآگاه وناخودآگاه جمعی مردم آن، سازوکاری که نمی‏گذارد گذشته از خاطره تاریخی آن محو شود،نیرومند و شاید به دلایلی بسیار نیرومند و اثرگذار باشد؛ و نکته دیگر اینکه مردم این کشور باانقلاب اخیرشان بسیاری از ارزش‏های جهانی را عملاً به معارضه خواند.

تهران ـ باغ صبا

عبدالحسین آذرنگ‏


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید