سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

یوسف درون


یوسف درون

قرآن را هم می توان به مثابه متن دید هم به مثابه اثر و سپس از هر دو رویكرد به نقد زیبایی در آن پرداخت اما نكته قابل ملاحظه ای كه توجه به آن ضروری است این ا ست كه آیا اصلاً نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن, از نوعی است كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفی حوزه زیبایی شناسی مطرح باشد یا نه

این مطلب در صدد آن است تا دیدگاه قرآن درباره برخی از پرسشهای اصلی مطرح در حوزه زیبایی شناسی را دریابد، پرسشهایی از قبیل:

امكان تعریف زیبایی (معنای زیبایی)؛

بدیهی بودن معنای زیبایی (درك پذیری علم)؛

نسبی بودن یا مطلق بودن زیبایی؛

عینی بودن یا ذهنی بودن زیبایی؛

مشكك بودن زیبایی (مراتب زیبایی)؛

توارث (انتقال) زیبایی (تبارشناسی زیبایی)؛

تحقق به زیبایی (كسب و اكتساب زیبایی)؛

از این رو روش مقاله، استفاده از مجموعه ای از روشهای معناشناسانه برای ترسیم شبكه معنایی زیبایی در قرآن است و حوزه پژوهش در هر سه سطح واژه، جمله، ساختار و همچنین فضا و روابط عاطفی حاكم بر متن است.

به نظر نویسنده، قرآن را هم می توان به مثابه متن دید هم به مثابه اثر و سپس از هر دو رویكرد به نقد زیبایی در آن پرداخت. اما نكته قابل ملاحظه ای كه توجه به آن ضروری است این ا ست كه آیا اصلاً نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن، از نوعی است كه در فضا و چارچوب سؤالات فلسفی حوزه زیبایی شناسی مطرح باشد یا نه؟

به زبان دیگر، نوع مبانی زیبایی شناسی قرآن با مبانی زیبایی شناسی فلسفی متفاوت است یا نه؟ و اگر جواب مثبت است این حیطه كجاست و چه فضایی بر آن حاكم است؟

از آنجا كه قرآن كتاب هدایت، نور و رشد است و برنامه كمال آدمی برای رسیدن به خدا، میزان توجه و پرداختن آن به زیبایی و مسائل آن نیز به اندازه نقش، اهمیت و جایگاه زیبایی در راستای كمال آدمی و متناسب با حوزه برنامه تربیتی قرآن است. اگر قرآن زیبایی را به عنوان امری جدا از بافت (سیاق _ context) خویش ببیند و به آن مستقلاً بپردازد و یا اگر آن را نادیده انگارد، از حكمت خارج گشته ، پس متناسب با خود موضوع به آن پرداخته است.

لطافت و ظرافتی كه اینجا وجود دارد آن است كه:

▪اولاً: زیبایی به گونه ای جداناپذیر در قرآن جریان یافته و با آن یكی شده است، به طوری كه قرآن خود (و در همه لایه های معنایی اش) به امری زیبا تبدیل شده است. این محسوس بودن زیبایی و نه آشكار بودن آن ، از ویژگیهای قرآن است و اتفاقاً ویژگی زیبایی همین درآمیختگی با امر زیباست، به گونه ای كه دوگانگی و انفكاكی بین آن دو پیدا نیست و به تعبیری با هم وحدت دارد.

▪ثانیاً: در پرداخت قرآن به این موضوع نیز ویژگی همراه بودن و محسوس بودن، اما نه متمایز بودن لحاظ شده است. به این معنا كه قرآن به مباحث زیبایی پرداخته است اما نه محسوس و متمایز بلكه همراه با دیگر حكمتهایش. مثال بارز این ادعا سوره یوسف است، كه در حالی كه مهمترین محور موضوعی آن زیبایی است و همه داستان حكایت جمال یوسف است، هیچ واژه ای در آن اشاره صریح به زیبایی ندارد، ولی همه با خواندن داستان یوسف به زیبایی او پی می برند.

بنابراین شیوه قرآن كه كتاب تفصیل یافته فطرت الهی آدمی است، اصرار بر پاسخگویی به جوابهای ساحتهای دیگر وجودی او مانند سؤالات ذهنی و فلسفی كه بیشتر ریشه در كنجكاوی آدمی دارند تا راهگشایی در راه كمال، نیست و حتی قرآن در اسلوبی حكیمانه ، سؤالات بشر را بیش از آن كه جواب دهد، جهت داده و ارتقا می بخشد و به هیچ وجه خود را ملزم به صرف پاسخگویی به همه آنها نمی داند، برخورد قرآن در رابطه با سؤال از روح، داستانهای پیشینیان و... به وضوح این شیوه را نشان می دهد. (برای نمونه نك: اسراء/،۸۵ بقره/۱۸۹) قرآن خود را با سؤالات رنگارنگ مردمان تنظیم نمی كند، سؤالاتی كه معلوم نیست چه قدر جدی است و چه قدر تاثیر در رشد و كمال ما دارد، بلكه با جدیت این نیاز به سؤال را نیز تربیت می كند و جهت می دهد.

انتظار ما از قرآن نیز چنین نیست كه پاسخگوی سؤالات ریز و درشت ما باشد، بلكه آن است كه از میان سؤالات ما به آن دسته بپردازد كه به كار كمال انسانی می آید، چه بسا سؤالی كه به جای رشدآفرینی باعث توقف و ركود و حتی باعث افتادن به وادی حیرت و سقوط به قهقرا شود، كلافی سردرگم كه توجه كردن به آن بر پیچیدگی اش می افزاید و قرآن باید ما را از افتادن در دور باطل و گرداب یك سویه آن نجات دهد.

پس در حیطه زیبایی شناسی نیز انتظار ما این نیست كه قرآن ملزم به پاسخگویی به سؤالات مطرح شده در فضاهای فلسفی باشد، بلكه قرآن خود طراح سؤال و پاسخ دهنده به آن است، آن گونه كه به كار كمال ما می آید. هرچند سؤالات ذهنی و فلسفی نیز در خلال آیات قرآن كریم قابل پی جویی و پاسخ یابی است.بخش اول این نگارش تلاش در پاسخگویی به این سؤالات از دیدگاه قرآن دارد و بخش دوم، نظریه پردازی قرآن در حیطه زیبایی را مستقل از مباحث فلسفی روز، به تفكر می نشیند.

●بخش اول:

در این بخش مروری داریم بر اهم مسائل مطرح در حوزه زیبایی:

۱. امكان تعریف زیبایی (معنای زیبایی):

زیبا شدن قرآن خود به دلیل زیبا بودن محتوای آن است. از سویی نباید انتظار داشته باشیم تعریف تئوریزه شده ای از «مفهوم زیبایی» در قرآن بیابیم. بلكه قرآن در سطوح مختلف عمل، صفت، عقیده و دنیا، آخرت، عالم الوهیت و جسم، روح و قلب سعی در بیان حدود و ثغور زیبایی دارد. نكته مهم آن است كه قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» در فضای ترسیم زیبایی قرآن قابل پی جویی است.قرآن مجید گاهی با معرفی زشتیها در سطوح مختلف هستی، سعی در مشخص كردن حدود زیبایی دارد: «لیمیز الله الخبیث من الطیب» (انفال/۳۷) از قانونمندیهای الهی، وجود گل با خار و چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است. زیبایی نیز در عالم كثرت با زشتی همراه است. وجود تضادها در عالم كثرت، بهانه معرفت زایی است. پس گرایش قرآن بیشتر تمیز زیبایی از زشتی است تا تعریف زیبایی.

۲. بدیهی بودن معنای زیبایی (درك پذیری عام):

بدیهی بودن زیبایی یا بین الاذهانی بودن آن، وقتی متصور است كه عقول و اذهان در حد متعارفی از تعقل باشند. مانند دیگر مفاهیم فلسفی ملاك، عقل متعارف است؛ اما بیان قرآن مجید از تعقل، بیانی فراتر و عمیق تر از عقل متعارف است. بسیاری از مواضع عقل متعارف مردمان، مانع از پذیرش ایمان توسط آنان می شود. پس عقلی ملاك قضاوت است كه در طوری فراتر سیر كند ، قرآن مجید نام این عقل را «لب» می داند و عاقلان به این عقل را «اولوالالباب» می نامد. پس آنانی قائل به درك بداهت زیبایی هستند كه اولوالالباب (صاحبان خرد) باشند و زیبایی در میان آنان امری بین الاذهانی است:

«ان فی خلق السماوات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب» (آل عمران/۱۹۰)؛

... وما یذكر الا اولوالالباب «(بقره/،۲۶۹ رعد/،۱۹ زمر/۱۹).

۳. نسبی بودن یا مطلق بودن زیبایی:

هرچه از جهانی كثرت به سوی وحدت پیش رویم، قانونها احكام یافته تر و یكدست تر شده، به سمت بسیط شدن پیش می رود. گوناگونی و رنگ به رنگ شدن در لایه های تفصیل یافته خلقت امكان فراوان دارد، اما در مراتب احكام یافته، حقیقت یكپارچه تر است.

نسبی بودن از چیزهایی است كه نمی تواند در عوالم مجردات خود را بنماید، دیگر چه رسد به عالم اسماء. برای همین ممكن است در برخی از نمونه های این جهانی قرآنی، امری نسبی وجود داشته باشد، مثلاً در آیه ۱۶ انفال پشت كردن به میدان جنگ به دلیل تاكتیكی نظامی، مثبت و در غیر این صورت، امری زشت به حساب می آید، یا در آیه ۱۰۶ نحل اقرار به شركت به عنوان تقیه، امری مثبت و در غیر این صورت زشت به حساب می آید، اما اگر از تاكتیكها و برخوردهای جزیی كه به اقتضاهایی لازم می شود، بگذریم، وقتی وارد فضای صفات و اخلاق می شویم، در نظر قرآن مجید نسبیت وجود ندارد و حقیقت، مطلق جلوه گری می كند، یعنی این ماییم كه باید خود را با آن تطبیق دهیم، حتی اگر مكروه پنداریمش «و عسی ان تكرهوا شیئا و هو خیر لكم.... »(بقره/،۲۱۶ نساء/۱۹). پس به عالم معانی كه برویم نسبیت رخت بر می بندد و مطلق می شود. زیبایی نیز از مقوله معانی است. زیبا همواره زیباست، حتی اگر در چاره رود و زشت همواره زشت است، حتی اگر« انا ربكم الاعلی» سر دهد.به نظر می رسد می توان ادعا كرد، از نظر قرآن زیبایی مطلق است و نسبی نیست، پس بسته به شرایط تغییر نمی كند، بلكه شرایط باید خود را با آن منطبق سازد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید