پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

غارهایی برای نوشتن


غارهایی برای نوشتن

گفت وگو با مریم حسینیان درباره کارگاه های داستان نویسی

استعداد نوشتن با پـرکاری، مـطالـعه‌ داستان‌های دیگران و میان جمع زندگی کردن شکوفا می‌شود. صادق هدایت هم بذله‌گو بود، کارمند بانک بود با انبوهی مرخصی روزانه و در تحریریه هم مدتی نشست و نوشت. یعنی آدم‌ها را دید و نوشت. «بوف کور» عصاره‌ زندگی است و نه برخلاف تصور ما قطع از جهان و هر آنچه اسمش زندگی است

آنچه در کارگاه داستان مهم است، روح حاکم بر جمع کوچکی است که یا از نوشتن تعریف درستی ندارند یا اعتماد به نفس نوشتن را هنوز کسب نکرده‌اند

داستان کارگاهی، فقط برای گرم شدن قلم است و فهم بهتر نکاتی که در کارگاه گفته می‌شود و هیچ ارزش ادبی ندارد. اصولا آنچه مستقل نباشد و در ذهن بیشتر از یک نفر جرقه بزند، اسمش اثر ادبی نیست. پای هر اثر ادبی یک امضاست

دغدغه نوشتن و خوب نوشتن و شاید حتی وسوسه چاپ دست‌نوشته‌ها سن و سال نمی‌شناسد و شاید همان اندازه که نوجوان و جوان در پی راه و رسم نوشتن و خوب نوشتن است، حال چه داستان باشد و چه شعر، به همان اندازه هم میانسالان و حتی آنهایی که به اصطلاح سن و سالی از آنها گذشته است. همین دغدغه و وسوسه هم این روزها بیش از هرچیز دیگر نام انواع کارگاه‌های شعر و داستان را بر سر زبان‌ها انداخته است. کارگا‌ه‌هایی که تعدادشان هم کم نیست و در برنامه هرماه، هر فصل یا هر سال هر فرهنگسرا و کانون و انجمن ادبی جای دارند. اما پرسش اصلی این است که اساسا کارگاه داستان یا داستان‌نویسی چیست؟ یا اصلا می‌توان چگونه نوشتن را آموخت؟ رسالت اصلی این کارگاه‌ها چیست؟ خروجی آنها چه دستاوردی برای ادبیات امروز ما می‌تواند داشته باشد؟ و کارگاه‌های داستان با چه چالش‌هایی روبه‌رو هستند؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها پای صحبت‌های مریم‌ حسینیان، نویسنده، نشستیم که چند سالی تجربه تدریس در کارگاه‌های داستان را داشته است. حسینیان متولد ۱۳۵۴ در مشهد و فارغ‌التحصیل مهندسی خاک‌شناسی از دانشگاه فردوسی مشهد و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور مشهد و کارشناس فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. دو مجموعه داستان «حتی هنوز هم دیر است» و «مار یا انگشت»، رمان «بهار برایم کاموا بیاور» که در سال ۱۳۹۰ نامزد دریافت جایزه گلشیری و بازنویسی «منطق‌الطیر عطار» آثار منتشر شده حسینیان هستند.

در آغاز می‌خواهم بدانم آیا می‌توان تعریف مشخصی برای کارگاه داستان و ویژگی‌ها و مشخصات آن ارائه کرد و اگر چنین است، تعریف آن چیست؟

کارگاه داستان غار کوچک داستان‌نویسانی است که به هر دلیلی دور هم جمع می‌شوند تا بهتر تمرکز کنند و خود را به نوشتن وادار کنند. این نوشتن قبلا می‌تواند در زندگی‌شان اتفاق افتاده باشد. اما غار نوشتن، این فرصت را به صورت منظم به داستان‌نویس می‌دهد تا داستان‌نویسی را به طور جدی وارد زندگی روزمره‌اش کند. حتما متوجه شده‌اید که منظور من از کارگاه داستان، معلم و شاگردی و مرید و مرادی نیست. کلاس‌های آموزش عناصر داستان و تکنیک‌های نوشتن، اگر با چوب معلمی تدریس شوند، هویت کارگاه را ندارند. آنچه مهم است، روح حاکم بر جمع کوچکی است که یا از نوشتن تعریف درستی ندارند یا اعتماد به نفس نوشتن را هنوز کسب نکرده‌اند. وگرنه بهترین معلم نوشتن، مطالعه است. آنهایی که می‌دانند و می‌توانند بنویسند، نیازی به غار گروهی ندارند. نیازی به مدرس هم به عنوان موتور محرک نوشتن ندارند.

حضور در چنین کارگاه‌هایی نیازمند داشتن چه سابقه‌یی از سوی هنرجویان است؟

هنرجویان دو دسته‌اند. عده‌یی علاقه‌مند به داستان‌نویسی که هیچ تجربه‌ جدی در نوشتن نداشته‌اند. دلنوشته و وبلاگ نوشته‌اند و می‌خواهند نویسنده شوند. عده‌یی که داستان‌ نوشته‌اند ولی در سطحی متوسط و نمی‌دانند باید برای بهتر شدن چه‌کاری انجام دهند. متاسفانه گاهی این دو سطح را در یک کارگاه می‌بینیم که باعث اختلال جدی در کار مدرس می‌شوند. هرچند این استثنا هم وجود دارد که هنرجوی تازه وارد مثل منحنی سینوسی ناگهان به اوج می‌رسد که دیگری با ۱۰ داستان کوتاه هم به گرد پایش نمی‌رسد. ولی بهتر است مدرس کارگاه ریسک نکند و تا حد امکان با آزمون ورودی یا مصاحبه، هنرجویان را هم‌سطح انتخاب کند. اما معضل بزرگ این روزهای هنرجویان، مطالعه‌ کم داستان و آشنا نبودن با فضای داستانی امروز است. خواندن رمان‌های بربادرفته و جین ایر و دزیره یا دانیل استیل و فهیمه رحیمی و ر. اعتمادی نمی‌تواند هیچ کمکی به داستان‌نویس شدن هنرجو کند. مهم‌ترین ویژگی هنرجو، کتابخوان بودن اوست. این شعار نیست. یک اصل مهم برای نویسنده شدن است.

شاید بتوان گفت علاوه بر اینکه کارگاه داستان تمرین نوشتن است در این کارگاه‌ها اغلب موضوعاتی چون چگونگی سوژه‌‌یابی، انتخاب ژانر، طرح و داستان، آغاز داستان، نوع روایت، شخصیت‌ها، تعلیق، کشمکش، نقطه اوج، ساختمان داستان، فضاسازی، اندیشه‌های فلسفی و تفکرات نظری و پایان‌بندی داستان مطرح می‌شود. آیا این مباحث و به ویژه سوژه‌یابی و نوع روایت و انتخاب ژانر در قالب آموزش می‌گنجند و آیا اساسا چگونگی نوشتن را می‌توان به هنرجو آموزش داد؟

البته که نوشتن اصولی دارد. نویسنده اگر فرم و تکنیک را یاد نداشته باشد، با دنیایی از استعداد هرگز نمی‌تواند اثری قابل قبول خلق کند. در این بین عناصر داستان هستند که ساختار اولیه را می‌سازند و این روزها بیشتر در کارگاه‌ها مورد توجه هستند. طرح، آستانه، شخصیت‌پردازی و غیره مثل ریاضی و علوم نمی‌توانند تدریس شوند. کمتر دیده‌ام در کارگاه‌های داستان، به نوشتن خلاق توجه شود که خیلی مهم‌تر از عناصر داستان است. تا مدرس نداند، هنرجویی که روبه‌روی او نشسته گنجینه‌ لغاتش چقدر است و ذهن داستانی‌اش چقدر گسترده است، چطور می‌تواند شخصیت‌پردازی را برای او تعریف کند؟ نوشتن خلاق در همه‌ دنیا تدریس می‌شود. منابع بسیار معتبر و مهمی هم وجود دارند که برخی از آنها ترجمه شده‌اند و برای شروع بسیار موثرند. شاید کمی خنده‌دار به نظر برسد ولی من در آخرین کارگاهی که در مشهد برگزار کردم، برای جمعی از دانشجویان دانشگاه فردوسی برای شروع و به اصطلاح گرم شدن خودم و هنرجویان از شیوه‌های خلاق نوشتن که اساس کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستند، استفاده کردم و بسیار خوب جواب داد؛ چراکه در کانون پرورش فکری هیچ‌کس دنبال تئوری و آموزش مستقیم نیست. اصلا قرار هم نیست این اتفاق بیفتد. ما معتقدیم که بچه‌ها یا شاعرند یا داستان‌نویس و کمک می‌کنیم تا کلمه‌ها آزاد شوند. آن‌وقت می‌بینیم که گاهی خواب‌های کودکانه، شعر می‌شوند، قصه می‌شوند، بدون ادا، بدون ادعا و حتی بدون اینکه کودک یا نوجوان خودش متوجه شود درونش اتفاق مهمی افتاده است. استفاده از تکنیک یورش کلمه، یکی از شیوه‌های موفق نوشتن خلاق است و ذهن را بیدار می‌کند. مدرس کارگاه چطور می‌تواند طرح را تدریس کند وقتی ذهن هنرجویش یخ‌زده‌ است و اصلا نمی‌داند چطور باید خودش را روی کاغذ سفید پیدا کند؟ چطور می‌شود شخصیت‌پردازی را آموزش داد وقتی هنرجو هنوز نمی‌داند خال کنار لب شخصیت قصه چقدر می‌تواند مهم باشد؟ البته کارگاه رمان قصه‌اش متفاوت است. همان طور که کارگاه‌های داستان‌خوانی و مرور تاریخ ادبیات داستانی کاربردهای دیگری دارند. خوب است که کارگاه‌های داستان، دقیقا بدانند برای چه برپا می‌شوند؟ چرا عده‌یی را جذب می‌کنند و این نکته‌ مهم که بعد از پایان دوره قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ واقعا چاپ آثار متوسط هنرجویان کارگاه خدمت به ادبیات داستانی است؟ واقعا این رسالت کارگاه‌های داستان است؟

اگر چگونگی نوشتن یا همان نوشتن خلاق را می‌توان آموزش داد، چه بخش‌هایی از آن در چارچوب آموزش می‌گنجد و چه بخش‌هایی نمی‌گنجد و اساسا بحث استعداد ذاتی در کجای این ماجرا قرار می‌گیرد؟

بیشتر از استعداد، ذوق نوشتن اگر قوی نباشد و اگر مجال ظهور پیدا نکند، هیچ داستان خوبی نوشته نمی‌شود. آموزش تکنیک، فرم و تقویت نثر و زبان نوشتن می‌توانند به نویسنده شدن هرکسی خدمت کنند. این تجربه را داشته‌ام که داستان‌نویس‌های بسیار جوانی با راهنمایی درست و رفع ایرادهای متن، توانسته‌اند خیلی خیلی خوب بنویسند و الان هم موفق هستند. حالا اینکه این راه را ادامه دهند یا نه به خودشان مربوط است. اما برای نویسنده‌ خوب شدن حتی اگر تعریف طرح یا پیرنگ را کسی نداند چیست، زیاد هم اهمیتی ندارد چون وقتی داستان خوبی بنویسد یعنی هم طرح، هم پیرنگ و هم صحنه‌پردازی و باقی قضایا را درست فهمیده است. ولی اگر نویسنده نتواند تعارف و کادر و نگاه بسته را از ذهنش پاک کند، هرگز نخواهد توانست از عشق، از زندگی، از تجربه‌های شخصی و خیلی چیزهای دیگری بنویسد که داستان را به شاهکار تبدیل می‌کنند. به گمانم ارزش کارگاه‌های داستان در این است که فعل توانستن را به جای دانستن در قلم هنرجو تقویت کند.

به‌‌نظر شما این کارگاه‌های داستان‌نویسی به ویژه در سال‌های اخیر که رونق بیشتری گرفته‌اند، در ادبیات معاصر ما چه تاثیری دارند؟

راستش را بخواهید، من این روزها کمی متعجب می‌شوم وقتی می‌بینم عده‌ زیادی از دوستان مستعد و باذوق، مدام دنبال تایید نویسنده‌های شناخته شده هستند، مدام می‌خواهند ایرادهای کارشان را یکی بگیرد، مدام دنبال چاپ همان اثری هستند که دور دنیا با آن گشته‌اند. شاید به همین دلیل است که کارگاه‌های داستان متقاضی زیاد دارند. سال‌ها قبل استادی داشتم که می‌گفت: واقعا چه لزومی دارد ۷۰ میلیون جمعیت، هفت میلیون نویسنده داشته باشد؟! این روزها متاسفانه، کارگاه‌های داستان، خروجی قابل قبولی ندارند و این خیلی بد است. کارگاه تبدیل به یک ژست ادبی شده است بدون آنکه عاقبتی دندانگیر داشته باشد. واقعیت این است که شش ماه و یک سال رفت و آمد، هیچ‌کس را نویسنده نمی‌کند. اما شش ماه و یک سال معاشرت ادبی و دور آتش غاری دلنشین نشستن البته که می‌تواند لرزش دست داستان‌نویس آماتور را بگیرد و پای قلمش را محکم بر زمین ادبیات داستانی بکوبد. ولی صدای پای داستان‌نویسان غارنشین زیاد به گوش نمی‌رسد. چرا؟ کمی چرایی آن را باید گسترده‌تر بررسی کرد. نوک پیکان فقط نباید به سمت متقاضیان کارگاه باشد. مطالعه و تمرین کم نوشتن، اصولا آدمیزاد را به سمت راحت‌الحلقوم می‌کشاند. کسانی هستند که از این فرصت بهره می‌برند و دکان خوش آب و رنگی به نام کارگاه را با سطح‌بندی غیراصولی برپا می‌کنند و با چند منبع مشخص در حوزه‌ تئوری‌های داستان که همه می‌شناسیم، حدود ۱۴ جلسه مثل معلمی اندیشمند تدریس می‌کنند. آخر ماجرا هم نه هنرجو ترغیب به انتخاب گزینه‌‌ خودخوان می‌شود و نه آنقدر کار کارگاهی انجام داده که یخ نوشتنش آب شود.

امروزه کارگاه‌های داستان با چه چالش‌هایی روبه‌رو هستند. به عبارت دیگر نقاط قوت و ضعف آنها چیست؟

من در مقامی نیستم که بخواهم نقطه ضعف یا قوت کارگاه‌های داستان را بشمارم. ولی تجربه‌ برگزاری کارگاه در سطوح مختلف زیاد داشته‌ام. در این سال‌ها فهمیده‌ام که سرفصل در کارگاه‌های داستان، شخصی است. یعنی کارگاه داستان با همین عنوان کلی در انجمن‌ها، شهر کتاب، حوزه هنری یا کارگاه‌های خصوصی با انواع سرفصل‌ها برگزار می‌شود و تنها تبحر و نگاه مدرس می‌تواند سطح کارگاه را تعیین کند. این روزها هم به گمانم هرچه مدرس، نویسنده‌ معروف‌تری باشد کارگاه با اعتبار بیشتری روبه‌رو خواهد بود. هرچند نتیجه گاهی بسیار ضعیف بوده است. مدرس کارگاه شرایطی دارد که مهم‌ترین آن بیان قوی برای تفهیم آنچه می‌خواهد تدریس کند و خلاقیت در طرح درس است. اینکه نویسنده‌ مطرحی باشید، شرط لازم برای برگزاری کارگاه هست ولی شرط کافی نیست. باید دید آیا وقت این نرسیده که کارگاه‌های داستان با منابع مشخص، طرح درس استاندارد (دست کم در سطح تدریس عناصر داستان) برنامه‌ریزی شوند؟ آیا زمان این نرسیده که کارگاه داستان، آکادمیک شود؟ به گمان من با تقویت انجمن‌های ادبی، نیمی از کار انجام شده در کارگاه‌های داستان که شامل خواندن اثر و نقد اثر چهره به چهره است، به این فضاهای عمومی‌تر منتقل می‌شود و دیگر خطر انتشار آثار ضعیف و پرتعداد، فضای ادبیات داستانی را تهدید نخواهد کرد.

ارزیابی شما از خروجی کارگاه‌های داستان چیست و سهم آثار خلق شده توسط هنرجویان چنین کارگاه‌هایی را در ادبیات امروز ایران چگونه و چه اندازه می‌بینید؟

در یکی از سوال‌های قبلی اشاره‌یی داشتم. خروجی کارگاه را مدرس تعیین می‌کند. یعنی می‌تواند هدف کارگاه باشد. یا هدف من به عنوان مدرس این است که چند عنوان رمان به لیست کتاب‌های منتشر شده اضافه کنم یا اینکه می‌خواهم، داستان‌نویس مستعدی را کشف کنم و در مسیر داستان برای سرمایه‌گذاری طولانی مدت قرار بدهم. به گمانم این روزها چنین تفکیکی وجود ندارد. به فاصله‌ کوتاهی پس از کارگاه‌ها معمولا مجموعه داستان یا رمان‌هایی می‌بینیم که بدون تعارف بگویم، بعضی‌هایشان خیلی معمولی و بد بوده‌اند. دو سه مورد را که خواندم با خودم فکر کردم، این نویسنده هنوز باید تمرین می‌کرد. خطاهای فاحش زبانی و مستقیم‌گویی‌هایی که نیاز به زمان دارند تا از اثر حذف شوند، توهین به شعور مخاطب هستند. به یقین چنین نویسنده‌یی اگر به حال خودش بود و هنرجوی من نوعی به عنوان مدرس نمی‌شد هیچ‌وقت شجاعت انتشار اثر و تبلیغ گسترده‌ آن را نداشت. پس گناه مستقیم آن بر گردن مدرس کارگاه است. همین‌طور پیش برویم در آینده با انبوه کتاب‌هایی معمولی و نویسنده‌های بال‌شکسته روبه‌رو خواهیم بود که چهارگوشه‌ داستان را با شکست اثر اول‌شان می‌بوسند و در حضیض خداحافظی می‌کنند و همین‌ها با نیمچه سواد کسب شده‌شان در کارگاه‌ها می‌شوند منتقدان خشمگین فیس‌بوکی یا گلام‌های همیشه بداخلاق و مایوس وبلاگی که حال‌شان از همه‌چیز به هم می‌خورد.

علاوه بر این سوال دیگری که مطرح است اینکه آیا خروجی این کارگاه‌های داستان منجر به تولید ادبیات داستانی کارگاهی نمی‌شود و آیا تاکنون شما شاهد چنین مساله‌یی بوده‌اید؟ که برای مثال یکسری داستان‌هایی خلق شود که از یک فضا و درون‌مایه کلی نشات گرفته‌اند. اگر چنین باشد چه صدماتی پیش روی فضای ادبیات داستان کشور وجود دارد؟

داستان کارگاهی، فقط برای گرم شدن قلم است و فهم بهتر نکاتی که در کارگاه گفته می‌شود و هیچ ارزش ادبی ندارد. اصولا آنچه مستقل نباشد و در ذهن بیشتر از یک نفر جرقه بزند، اسمش اثر ادبی نیست. پای هر اثر ادبی یک امضاست. ما که در کارگاه‌ها بیانیه صادر نمی‌کنیم که نیاز به ۲۰۰ امضا داشته باشیم. البته باید قبول کرد که هنرجویان به‌شدت تحت تاثیر مدرس خود قرار می‌گیرند و حتی گاهی دنباله‌روی سبک آن نویسنده می‌شوند. این بستگی به طرح درس مدرس دارد. اگر طرح درس فقط براساس داستان‌خوانی و رفع اشکال باشد، خواه ناخواه فضای کارگاه به سمت هنرجوی قوی‌تر که تحسین می‌شود، حرکت می‌کند. به همین دلیل ایجاد حباب‌هایی در کارگاه که ذهن هر هنرجو در آن به صورت مستقل قرار بگیرد، یکی از اصلی‌ترین هنرهای مدرس کارگاه است. اگر چنین باشد، ما هیچ‌وقت نخواهیم فهمید که مثلا دو نویسنده‌یی که از کتاب‌هایشان لذت می‌بریم از یک کارگاه بیرون آمده‌اند. چون جهان داستانی آنها باید متفاوت باشد، باید زبان و سبک نوشتاری متفاوت و مستقلی داشته باشند. اما این روزها، خیر، این روزها اصلا چنین نیست .

به هر روی واقعیتی هم که وجود دارد، این است که استعداد در هر زمینه‌یی نیازمند آموزش است و به طور کلی نمی‌توان نقش و ضرورت وجود چنین کارگاه‌هایی را در حوزه ادبیات داستانی نادیده گرفت. اما برای پربارتر شدن چنین کارگاه‌هایی استادان این کارگاه‌ها و به طور کلی برگزار‌کنندگان آنها باید چه مسائلی را مدنظر داشته باشند یا به آنها توجه کنند تا دچار آسیب نشویم؟

اگر منظور شما از آموزش، حضور در کارگاه داستان است که من با این ایده مخالفم. چون هر استعدادی نیاز به آموزش کلاسی ندارد. به‌ویژه در زمینه‌ داستان‌نویسی. استعداد نوشتن با پرکاری، مطالعه‌ داستان‌های دیگران و میان جمع زندگی کردن شکوفا می‌شود. صادق هدایت هم بذله‌گو بود، کارمند بانک بود با انبوهی مرخصی روزانه و در تحریریه هم مدتی نشست و نوشت. یعنی آدم‌ها را دید و نوشت. «بوف کور» عصاره‌ زندگی است و نه برخلاف تصور ما قطع از جهان و هر آنچه اسمش زندگی است. کارگاه‌های داستان در وهله‌ اول باید سطح‌بندی شوند. هرکس از راه برسد و عنوانی را تعریف کند و عده‌یی جمع شوند دور هم و همین! اسم چنین کلاسی، کارگاه نیست. دیگر اینکه توان هنرجو سنجیده شود. ممکن است از یک کارگاه داستان که در آن به روش صحیح، کار کارگاهی انجام می‌شود، نویسنده‌ داستان کوتاه بیرون بیاید، رمان‌نویس کشف شود و طنز‌نویس هم خودش را پیدا کند. نباید از همه به یک میزان توقع داشت. در این صورت هنرجویی که قلمش در داستان کوتاه قوی‌تر است، خودش را با نوشتن رمانی متوسط خسته نمی‌کند. در یکی از کارگاه‌هایم بعد از سه جلسه متوجه شدم خانمی که خیلی هم مشتاق نوشتن بود، به‌شدت شاعر بود و نمی‌توانست داستان‌نویس خوبی باشد. این نکته را صریح به او گفتم و یکی از دوستان شاعرم را به او معرفی کردم تا به وی کمک کند. چرا باید نویسنده‌ بدی می‌شد؟ کارگاه داستان برخلاف همه‌ کلاس‌های دنیا، فضای نفس کشیدن هنرجو و نه جولان استاد است! اگر من بخواهم برای خودم مرید پیدا کنم، می‌توانم در کافه‌ها، انجمن‌های ادبی و هزار محل دیگر این‌کار را انجام بدهم. اصلا می‌توانم رمان معتبر بنویسم و کسب شهرت کنم و هزاران نفر را دنبال خودم بکشانم. مرا نزده‌اند که بروم کارگاه داستان برگزار کنم. زده‌اند؟!

در پایان لطفا هر آنچه لازم به توضیح می‌دانید و از مباحث ضروری در بحث کارگاه داستان است بفرمایید؟

هرچه به ذهنم می‌رسید، گفتم. فقط اینکه دنیای هنرجویان گاهی آنقدر شگفت‌انگیز و زیباست که حتی اگر داستان‌نویس نشوند و کتاب چاپ نکنند، هیچ مهم نیست. اگر کارگاه داستان منجر شود به اینکه هنرجو زیبایی‌های روحش را کشف کند و بداند که می‌تواند خوب ببیند، خوب بشنود و خوب تحلیل کند، پس مدرس کارگاه می‌تواند به خودش ببالد برای نقابی که از چهره‌یی درخشان برداشته است. در یکی از کارگاه‌هایم که چند سال پیش برگزار کردم، دختر جوان معلولی بود با نثری بسیار ضعیف، مطالعه‌ کم و کتاب مورد علاقه‌اش هم اشعار مریم حیدرزاده بود. هرچه سعی کردم نتوانستم از ادامه‌ حضور در کارگاه منصرفش کنم. تا اینکه در یکی از جلسه‌ها ناگهان فهمیدم، دخترک عاشق است. خودش هم می‌دانست هیچ راهی ندارد. فضای ذهنش به هیچ سمتی غیر از عاشقی نمی‌رفت. خودش را به خودش نشان دادم. آن روز فقط درباره‌ عشق حرف زدیم. سوژه‌ کارگاه‌مان همین بود. بقیه‌ بچه‌ها هم فهمیدند و همراهی کردند. تا پایان دوره، حباب دخترک فقط عشق بود. شنبه‌ هر هفته با ویلچیر می‌آمد، می‌نشست روبه‌رویم و انشایی ضعیف درباره‌ عشق می‌خواند و ما گوش می‌دادیم و حتی نظرمان را هم می‌گفتیم و دختر لبخند می‌زد. به او گفتم همین‌طور بنویس. همین‌طور عاشقانه و گاهی چند کتاب هم بخوان. یکی از پسرهای کارگاه شنبه‌یی روی تخته، تکه‌یی از شعر غلامرضا بروسان را نوشت: «دلم شاخه شاتوتی/ که باد/ خونش را به در و دیوار پاشیده است.»حالا هیچ خبری از آن دختر عاشق ندارم. حتی نمی‌دانم می‌نویسد یا خیر. ولی خوشحالم که ۱۴ هفته با عشق زندگی کرد. به گمان من کارگاه داستان چیزی بیشتر از این نیست .

فرناز میری



همچنین مشاهده کنید