سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

آرزوهای بر باد رفته پرونده ای كوچك برای توطئه تلخ ۱۸ تیر۸۷


آرزوهای بر باد رفته پرونده ای كوچك برای توطئه تلخ ۱۸ تیر۸۷

كمتر حادثه و درگیری در كشور و یا جغرافیای اسلامی منطقه خودمان را می توانید پیدا كنید كه حضوری از او در آن دیده نشود اگر چه اسارتی چند ماهه در عراق و به قول خودش مهمانی ۶۲۱روزه امریكایی ها

● از شانس بزرگ تا فرصت مقدس مرور ۱۸ تیر در گفتگو با سهیل كریمی، روزنامه نگار و مستند ساز

كمتر حادثه و درگیری در كشور و یا جغرافیای اسلامی منطقه خودمان را می توانید پیدا كنید كه حضوری از او در آن دیده نشود. اگر چه اسارتی چند ماهه در عراق و به قول خودش مهمانی ۶۲۱روزه امریكایی ها! او را با شهرتی (كه برای خودش چندان اهمیتی ندارد و در عمل نیز این را ثابت كرده) بیشتر به جامعه رسانه ای شناساند، اما آنهایی كه مسائل پیش آمده و یا گزارش های اجتماعی و «مستند»اش را دنبال می كنند ـ برادر تا به حال ۲۹ مستند قابل تامل ساخته، شكست هیمنه را كه یادتان هست، اگر نه حتما تهیه كنید ببینیدـ او را از سال های پیش از اسارت و تبلیغات تلویزیونی می شناختند.

سهیل كریمی ۵۳ ساله، ۱۸تیرماه ۸۷، گزارش ها و عكس های به روزش را در نشریه جبهه منتشر كرد، همان روزهایی كه رسول كیهان هم در خیابان های اطراف دانشگاه تهران، عكس می گرفت...همان روزها كه سهیل گم و گور شد و رسول روی تخت بیمارستان افتاد، همان روزها كه خیابان های تهران امتحان بزرگی را پشت سر می گذاشتند، همان روزها كه قلب خیلی ها شكست و قطره های اشك خیلی ها روی زمین داغ اطراف دانشگاه تهران ریخت...همان روزها كه ما فقط بغض می كردیم...

ماجرا خیلی ساده است، ۸ سال از ۱۸تیر گذشته اما هنوز همان آدم هایی كه آن روزگار تركش تلخی را بر پیكره نظام نشاندند، طلبكارانه ادعای حق و حقوق از دست رفته را می كنند. آنقدر اینطرف و آنطرف روضه می خوانند كه بعضی ها جدی باورشان شده ۱۸ تیر به جامعه دانشجویی كشور ظلم شده و این سناریوی ترحم به قدری پیش می رود كه همه یادشان برود در آن شب و روزهای التهاب، به مردم، نظام و از همه مهمتر جوان این مرز وبوم ظلم شد.

تنها جان باخته این حادثه هم یك افسر وظیفه بود، كه شب ها مهمان كوی دانشگاه بود؛ حالا سكه برگشته است، به جای اینكه ما طلبكار باشیم كه چه كسانی با آبروی دانشجوی ایرانی بازی كردند، طلحه و زبیرهای امروزی مدعی اند كه نگذاشتند دانشجو به بلوغ فكری برسد! از سویی هركاری خواستند با شهر و مردمانش انجام دادند و در عوض سالگرد كه گرفتند نامش را گذاشتند روز نفی خشونت!

یعنی نسل سوم اینقدر درك سیاسی ندارد، بفهمد گرگ ها لباس میش به تن كرده و این لبخند پدرانه نیست كه تحویلش می دهند، بلكه برق دندان تیز كرده است؟ البته كه در این میان مسعود كیمیایی های زیادی پیدا شدند تا برای فروش فیلمشان هم كه شده حادثه كوی دانشگاه را «اعتراض» ی بكنند و بگویند در این مملكت دانشجو را كتك می زنند و سركوب می كنند! اگر چه تا نباشد امثال امیر قادری های كف بریده امثال استاد؟! زود پرده می افتد از آنچه كه نامش «هیچ» است. خواستیم به هم نسلی هایمان بگوییم انقلاب در ۲۰ سالگی یك بحران را چگونه از سر خود عبور داد؛ آنچه امروز می خوانید، روایتی است متفاوت ازآن روزها.یادمان نرفته و نخواهد رفت كه دانشجو فرزند ملت است، حال چطور در گرما گرم امتحانات، آن هم «شبانه»یكدفعه هوای حق طلبی و آزادی به سر بعضی ها می زند، ما كه می دانیم، شما هم البته می دانید ولی باز هم مرور می كنیم.

● از ۱۸ تیر چه تعریفی به ذهنتان می رسد؟

یك «شانس بزرگ» برای مخالفان نظام و یك فرصت مقدس برای پیروان نظام برای تمرین حضور و تجدید بیعت عملی.

با این تعریف ناگفته های بسیاری هم باید داشته باشید...

بله. ببینید عاملان تولد ۱۸ تیر، بعد از وقوع قتل های زنجیره ای به دنبال بهانه ای بودند تا مخالفت براندازانه را با نظام جمهوری اسلامی كلید بزنند و آن را به فاز عملی وارد كنند. در واقع دنبال «صحنه» نمایش می گشتند. با خودزنی روزنامه سلام این فرصت برای عده ای از دانشجویان مستقر در كوی دانشگاه پیش آمد؛ بهانه برای اعتراض.

این دانشجویان از قبل و طی جلساتی كه با برخی از مسوولان وزارت كشور وقت داشتند و هماهنگی هایی كه با رسانه های خارجی مخالف انقلاب كرده بودند، درصدد ایجاد شورش و بلوا در سطح شهر و بین مردم عادی نیز بودند تا به اصطلاح خودشان، یك انقلاب مردمی - دانشجویی را با هدف براندازی تشكیل دهند.

از سویی در همین زمان، تعداد زیادی از اوباش استان های مرزی نیز به تهران گسیل داده شدند كه در كنار این بلوا، نقش پیازداغ ماجرا را بازی كنند و به نوعی بازیگران «مردم نمای» نمایش باشند؛ تخریب اموال عمومی، ادارات دولتی، غارت بانك ها، ایجاد رعب و وحشت بین مردم، ایجاد فضای داغ رسانه ای و ... از جمله وظایف این افراد بود. اسنادی كه بعدها به دست آمد هم چهره واقعی اراذل را رو كرد و هم نشان داد آن دانشجویان به اصطلاح معترض چگونه با رسانه های غربی و ضد انقلاب و هماهنگی مسوولان وقت دولتی (وزارت علوم و كشور ) هم آوا شده اند.

● درباره نفوذی ها هم صحبت می كنید؟

اگر منظور از نفوذی ها، رخنه كنندگان به ارگان های نظام است كه باز هم می گویم، بعضی از مدیران اجرایی وقت و مرتبط با موضوع، جزء نفوذی ها بودند كه متاسفانه هنوز هم به جرم های محرز آنها رسیدگی نشده است.

لابد همین حرف ها را زدید كه ۴روز و در بحبوحه آن درگیری های خیابانی بازداشت شدید؟

...تا دو روز اول خودم هم نمی دانستم چرا بازداشت شدم! البته ماموران بازداشت من حكمی از شعبه شش دادگاه انقلاب ارائه كردند، از این جهت كه برای پاسخگویی به چند سوال مختصر به دادگاه انقلاب بیا! ولی دقایقی بعد با چشم بسته به جایی نامعلوم منتقل شدم و تنها توانستم چشم بند را داخل سلولم كه یك اتاقك دو در یك ونیم متر بود، بردارم و بعد هم بازجویی های طاقت فرسای ۱۱- ۱۰ ساعته .

افرادی كه برایم پرونده ساخته بودند، از همان دست مدیران نفوذی بودند كه شما ذكر كردید. در هر صورت بعد از سه روز یكی دیگر از همكاران بنده دست گیر شد و روز بعد بنده با چشم بسته در یكی از خیابان های تهران رها شدم! كه بعدا فهمیدم هیچ كس خبر نداشته من كجام، حتی خانواده ام. چند روز بعد هم با عذر خواهی شفاهی قاضی فهیم شعبه شش دادگاه انقلاب كه به واقع در آن روزهای سخت، با رفتار پدرانه اش روزنه امیدی برایم محسوب می شد، متوجه شدم توسط واحد عملیات وزارت اطلاعات دست گیر شده ام.

● اصلا داستان ۱۸ تیر چی بود؟ از اول اولش بگویم یا از همان ۸۱تیر؟ از هر جا كه فكر می كنید باید گفت.

پاییز ۷۷ و غائله قتل های زنجیره ای گزكی بود برای آنهایی كه از خرداد ۷۶ دنبال ایجاد آشوب و بلوا در جامعه و نوعی كودتای شبه مردمی بودند. البته مردم خیلی با هوش تر از طراحان آشوب بودند و هیچ واكنشی نسبت به این ماجرا نشان نداده و رسیدگی به آن را به اهلش سپردند. اواخر بهار ۷۸، روزنامه سلام كه متعلق به یكی از كهنه سیاسیون ایران بود، سند محرمانه ای از وزارت اطلاعات را درج كرد كه در آن به زعم خودشان ثابت می كرد، سعید امامی (یكی از مدیران قدیمی وزارت اطلاعات و از مظنونین قتل های زنجیره ای كه اعلام شد در بازداشتگاه خودكشی كرده است) طرح اصلاح قانون مطبوعات را به نمایندگان مجلس پنجم داده است. برای همه محرز بود كه روزنامه سلام خودزنی كرده چرا كه طبق قانون مطبوعات، درج اسناد محرمانه كشوری، توقیف و لغو امتیاز نشریه را در پی خواهد داشت.

با اعلام تعطیلی این روزنامه، جمعی كه از قبل و به صورت حساب شده در جریان یك حركت تخریبی علیه مواضع اصولی نظام قرار گرفته بودند، در واپسین ساعات پنج شنبه ۱۷ تیر ماه، از كوی دانشگاه، تظاهراتی در حمایت از روزنامه سلام راه انداختند.

معترضین، طبق اسناد و شواهد موجود با هدایت مسوولان وقت كوی دانشگاه، راهپیمایی خود را به خیابان های اطراف كشانده و با نیروهای انتظامی مستقر در محل درگیر می شوند. در ادامه هم به تخریب اموال عمومی در منطقه كارگر شمالی می پردازند تا شاید بدینوسیله، نیروی انتظامی بیشتر تحریك شده و بهانه های بیشتری به دست دانش جویان بدهد. با اعراض پلیس از درگیری و حدود اذان صبح روز ۱۸ تیر، معترضین یكی از سربازان نیروی انتظامی را گروگان گرفته، دست و پایش را با طناب بسته و رویش بنزین ریخته و اعلام می كنند كه می خواهند وی را آتش بزنند.

از اینجا به بعد نیروی انتطامی مجبور به برخورد شدید شده و برای دستگیری خاطیان وارد مجتمع های مسكونی كوی می شود... بعد از دقایقی هرج و مرج همه چیز دوباره عادی می شود. و غائله از صبح ۱۸ تیر تا ظهر آن روز به سردی می گراید، ولی دانشجویان كوی با علم به این كه در ظهر جمعه با تجمع نیروهای انقلابی در نماز جمعه، خیلی برداشت های مفیدی نیز می شود كرد، ضمن برافروختن مجدد اعتراضات خود و شایع كردن اخبار كذبی از قبیل كشته شدن عده ای ار دانشجویان در كوی و از پنجره به پایین پرت شدن معترضین به دست لباس شخصی ها و چند موضوع كذب دیگر، در صدد تحریك مردم عادی بر آمده و در همین حین با توهین به شخصیت های سیاسی و معنوی و حتی پاره كردن تصاویر امام و رهبری، دنبال جریان اصلی بودند. كه عده ای بی منطق برای پاسخ گویی(!) به این تحركات دست به اقدام خودسرانه زدند كه همراه شد با حضور برخی عناصر نفوذی و برخی مسئولین دولتی كه آتش ماجرا رنگ و بوی بیشتری گرفت.

پس یعنی شما معتقدید اینكه می گویند ظهر جمعه حزب اللهی ها در ماجرای كوی دخالت كردند، نادرست است؟ من اصلا می گویم بسیجی نامیدن اینها یا حزب اللهی دانستنشان، توهین به بسیج و حزب الله و تمام ارزش های انقلاب است. از كجا معلوم خودشان با این سر و شكل بین جمعیت ظاهر نشده باشند؟

یادتان باشد كه در آن غائله، بیشترین رسانه های مكتوب داخل كشور متعلق به غائله آفرینان بود، پایگاه های اینترنتی در بست در اختیارشان بود، رسانه های خارجی با تمام امكانات در خدمت آنان بود به هر حال جشن عروسی گرگ هایی بود كه فكر می كردند دارند به آرزوهایشان می رسند.

● شما در آن روزها چه می كردید؟

در آن ایام من در سرویس خبر نشریه جبهه بودم، هم می نوشتم هم عكس می گرفتم و هم فیلم می گرفتم برای ثبت عینی این قضایا، هنوز هم آن فیلم ها را دارم، البته با یك دوربین هندی كم معمولی، چون تجربه ثابت كرده بود در این گونه آشوب ها هر چه تجهیزات سبك تر و ارزان تر باشد، هم سر و كله سالم تری خواهید داشت و هم جیب فربه تر!

مگر اتفاقی هم برایتان افتاده بود؟

بله، خرداد ماه همان سال و در غائله ای دیگر كه به همت(!) همان گروه طبرزدی شكل گرفته بود، علاوه بر مشت و لگدهای فراوان، دوربین خودم هم بر سرم نواخته شده بود.

● چرا؟

چون جز معدود خبرنگارانی بودم كه ریش داشتم!

● در غائله كوی دانشگاه؟

آن روزها رفقای ما اعلام كردند، هدف بعدی آشوب طلبان، روزنامه جبهه است. ما هم بلافاصله دفتر نشریه را تعطیل كردیم و ۴ یا ۵ نفری، رایانه های دفتر را به مغازه ای منتقل كرده و هر طور بود ویژه نامه ای منتشر كردیم. یادم می آید، اوضاع به قدری بغرنج شده بود كه من در پمپ بنزین متروكی در تقاطع جمهوری و ۱۲ فروردین می نشستم و می نوشتم. یعنی در اصل، تحریریه ما در خیابان های آشوب زده اطراف دانشگاه تهران بود. و باز هم یادم می آید، جنجال برانگیزترین عكس های من در همان ایام در آن ویژه نامه منتشر شد و شماره بعدی نشریه هم كه در موعد مقرر بیرون آمد پر بود از عكس های آن روزهای من.

● چطوری داستان تمام شد؟

واقعیتش ماجرا بعد از سخنرانی «آقا» تمام شد، هم خط را گرفتیم و هم جان تازه. جمع كردن اراذل و اوباش كه برای بچه های انقلاب كاری نداشت، دستمان بسته بود، بچه بسیجی ها و مردم همان حوالی با یك برنامه مدون شروع به پاك سازی خیابان های اطراف دانشگاه از لوث وجود آشوب طلبان كردند و در عصر روز سه شنبه ۲۲ تیر داستان كوتاه خنده دار براندازی جمع شد.

مطئنا كسی كه دنبال حق باشد با یك «پخ» نمی ترسد و فرار نمی كند، درست است؟ سوء استفاده ای كه از عنوان دانشجو و عنوان های مذهبی در این اتفاق رخ داد، خیلی درس بزرگی بود برای آنها كه همیشه یا خوابند و یا خودشان را به خواب می زنند.

لیلاسادات باقری



همچنین مشاهده کنید