جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

وجود پیامبر ص در هر جامعه, رحمت و رهایی از عذاب است


وجود پیامبر ص در هر جامعه, رحمت و رهایی از عذاب است

با دکتر غلامرضا اعوانی به مناسبت ولادت پیامبر گرامی اسلام ص

اگر به جایگاه حکمی و عرفانی شخصیت نبی اکرم(ص) توجه ژرف داشته باشیم، آنگاه میلاد ایشان، صرفا عید مسلمین نخواهد بود، بلکه روز مبارکی برای کل بشریت خواهد بود، چراکه ایشان شریف‌ترین انبیاست؛ انبیایی که از سوی منشا قدسی عالم فرستاده شده و ماموریت آنها نجات همه ابنای بشر است.

میلاد پیامبر اعظم(ص) آغاز درخشش ستاره ای است که به ماه مجلس خلقت مبدل شد. او کوکب هدایت است و مونس دل های وحشت زده از گمراهی در شب های ظلمانی کره خاکی.

حکیم و فیلسوف مسلمان؛ دکتر غلامرضا اعوانی، از شخصیت های علمی جهان اسلام است که در باب جایگاه حکمی، عرفانی و اخلاقی نبی اکرم(ص) دارای اشراف و مطالعات ژرفی در متون حکمی و دینی است. آنچه اکنون می خوانید، مشروح مصاحبه تفصیلی با رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران درباره نگرش اخلاقی، عرفانی و حکمی درباره شخصیت رسول اکرم(ص) است.

با وجود طیف زیاد مسلمانان و مریدان پیامبر اسلام که هر یک شیفته بعدی از زندگی پیامبر(ص) هستند، به نظر شما، به عنوان یکی از استادان حکمت اسلامی، مهم ترین بعد شخصیتی ایشان که همچنان مغفول مانده، کدام است؟

درباره شخصیت حضرت رسول اکرم (ص) آن گونه که در قرآن اشاره شده است، ابعادی وجود دارد که ناشناخته مانده است. البته این ابعاد ناشناخته مورد توجه جدی حکما و عرفا قرار گرفته است. ما حضرت رسول را به عنوان حضرت محمد(ص)، پیامبر اسلام و آورنده کتاب قرآن می شناسیم؛ اما درکنار این وجه، پیامبر اسلام یک وجه آسمانی و الهی دارد که در آیات قرآن بیان شده که این بعد از شخصیت حضرت رسول مورد توجه حکما است. برای مثال در آیه ای در قرآن آمده است: «وما أرسلناک إلا رحمه للعالمین» (الأنبیاء: ۱۰۷) «ما تو را نفرستادیم مگر به عنوان رحمتی برای همه عوالم» در تفسیر این آیه باید گفت، پیامبر اسلام نه برای همه انسان ها، نه برای زمین و نه برای این عالم، بلکه برای همه عالم ها به عنوان رحمت فرستاده شده است. کلمه عالمین معنای مشخصی دارد. برای نمونه، در قرآن می خوانیم «الحمدلله رب العالمین» «شکر خدایی را که پروردگار همه جهان «عوالم» است». آیه، خداوند را پروردگار همه عوالم بیان می کند که زیبنده ستایش است. حال پیامبر نیز به عنوان رحمتی برای همه عوالم معرفی می شود.

حضرت رسول وجودی زمینی داشته است و از طرف دیگر، یک حقیقت آسمانی دارد که ابدی و ازلی است و با رحلت ایشان به پایان نمی رسد. حکما و عرفا از آن به عنوان حقیقت محمدیه تعبیر می کنند که این حقیقت واسطه میان حق و خلق است. به عبارت دیگر شفیع است؛ شفیع یعنی واسطه ای که شفاعت وجودی دارد؛ یعنی هر چه از حق به خلق می رسد و بالعکس، از طریق این حقیقت انجام می شود. همچنین از ایشان با عنوان برزخ الوجود المقدسه و برزخ البرازخ، یعنی برزخ با واسطه میان حق و خلق یاد کرده اند.

باید اشاره کرد که در رابطه با واژه رحمت که صفت برجسته حضرت رسول است، همان طور که در قرآن در بسم الله الرحمن الرحیم می بینیم، این رحمت بر دو نوع است: یکی رحمت رحمانی است و آن یکی رحمت رحیمی. رحمت رحمانی یا رحمت عام، رحمتی است که خداوند با آن همه چیز را آفریده و در قرآن به این مساله اشاره شده است که همه اشیا مشمول رحمت الهی است؛ یعنی هرچیزی در عالم از آسمان و زمین، جن و انس و هر موجودی مظهر رحمت عام است. دیگری، رحمت خاص است و اسم رحیم که به اهل ایمان اختصاص دارد؛ ایمان مظهر اسم رحیم است که اصل هدایت الهی است. این رحمت رحمانی و رحیمی از یک سو ارتباط دارد با قوس وجود و قوس نزول و از سوی دیگر ارتباط دارد با قوس عروجی و شعوری و حضرت رسول مظهر هر دو رحمت و کمال آنهاست؛ یعنی تمام انبیای دیگر به یک معنایی از حقیقت او فیض برده اند. پس او مظهر رحمت رحمانی و رحیمی یعنی رحمت تام و تمام است؛ رحمتی که همیشه هست و خواهد بود؛ چنان که در حال حاضر نیز زمانی که صلوات می فرستیم «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»، این صلوات به ایشان می رسد. اگر ایشان فقط دارای وجود زمینی بود، چنین چیزی ممکن نمی شد؛ اما می دانیم که حقیقت محمدیه ازلا و ابدا وجود دارد و وقتی صلوات می فرستیم همچنان برکت او نصیب ما می شود.

آموزه های پیامبر گرامی اسلام برای زندگی بشری، ابعاد مختلفی دارد. مهم ترین ویژگی های بعد حکمی آموزه های نبی گرامی اسلام را چگونه توصیف می کنید؟

مساله ای که در قرآن بسیار به آن تاکید شده، اخلاق حضرت رسول است که خداوند از آن به بزرگی یاد می کند. دلیل این بزرگی چیست؟ برای این که حضرت رسول متخلق به اخلاق الهی بود و ایشان مظهر همه اسما الهی و همه صفات و کمالی ذاتی است که جزو وجود حضرت حق است. پیامبر بهترین نمونه این تخلق الهی است. برای همین خداوند به ما امر کرده از پیامبرش پیروی کنیم که او اسوه و الگو برای همه است. «تخلقوا باخلاق الله» متخلق شوید به اخلاق الهی؛ پیامبر گرامی اسلام خود بهترین نمونه این اخلاق الهی بوده است و به همین جهت خداوند ما را امر کرده است که همیشه به پیامبرش تأسی کنیم.

در قرآن می فرماید: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا» «به درستی که برای شما در شخصیت حضرت رسول بهترین الگو و اسوه است. پس به او تأسی کنید و از او پیروی کنید برای کسانی که طالب لقای خداوند و طالب آخرت هستند و کسانی که خدا را ذکر و تسبیح کثیر می گویند بهترین اسوه وسرمشق پیامبر عظیم الشأن اسلام است.»

موضوع مهم بعدی این حقیقت است که حضرت رسول صاحب مقامی است که از آن به «او ادنی» تعبیر می شود؛ این اشاره به تقرب به حضرت حق است که همان باطن دین است یا می توان گفت اشاره به ولایت است که به معنای قرب و تقرب است. مقام حضرت رسول عالی ترین مقام ممکنی است که تا آن مقام، بشر می تواند به خدا نزدیک شود؛ ایشان به کمال قرب الهی رسیده است و هیچ انسان دیگری به چنین مقامی دست نیافته است. خداوند در آیه ای در سوره مبارکه نجم می فرماید: «ثم دنا فتدلّی. فکان قاب قوسینِ او اَدنی»؛ یعنی حضرت رسول نزدیک شد (البته منظور نزدیک شدن مکانی نیست و قرب وجودی است) به حضرت حق و خودش را به حق آویخت و فاصله او و حضرت حق (به طور تمثیل) به اندازه انداختن دو کمان یا نزدیک تر، به اندازه یک کمان که نهایت قرب است، رسید؛ قرب «او ادنی» بسیار مورد توجه حکما و عرفا بوده که خاص حضرت رسول و امامان بر حق است که وارثان حقیقی او هستند.

بحث را ببریم به سمت مسائل اجتماعی امروز، تا حدودی این نگاه که اشاره کردید به زندگی حضرت رسول(ص) در خواص به چشم می خورد. با وجود این، چگونه می توانیم ابعاد حکمی اقوال و اعمال نبی مکرم(ص) را از انحصار خواص بیرون آورده و در زندگی عامه و توده های مردم وارد کنیم؟

ما از مردم انتظار نداریم به همه این حقایق و دقایق برسند؛ اما علمای امروز باید به مانند علمای گذشته به این معانی توجه بسیار داشته باشند؛ چنان که به فرموده حضرت رسول «العلما ورثه الانبیأ» یعنی علما وارث انبیا هستند. می دانیم که انبیا ثروتی نداشتند که به ارث بگذارند، پس علما وارث علم و روح انبیا هستند. اگر علما به آن مقام نزدیک شوند، وارث علم انبیا خواهند شد. همان طور که می دانیم ما دو نوع علم داریم: علم وراثت و علم دراست. علمی که با کتاب، درس و مشق کسب می شود، علم دراست است و علم وراثت، علمی است که علمای راسخ وارث آن می شوند. آنچه اعتبار حقیقی دارد علم وراثت است و لو این که علم دراست هم اهمیت خود را دارد. اگر علما وارث باشند و در اتباع از حضرت رسول بسیار به او نزدیک شوند از لحاظ معنوی و روحانی و از لحاظ کمالات الهی، مسلما در جامعه تاثیرگذار و مرجع خواهند بود و اینها بدون شک علما و حکمای الهی و عرفا هستند.

یک بخش مهمی از حکمت و فلسفه، اخلاق است. یکی از معضلات بسیار مهم امروز، زوال اخلاقیات در متن جامعه و زندگی توده مردم است. آیا حیات پیامبر اسلام برای رفع این معضل می تواند الهام بخش باشد؟

در اینجا باید به دو مساله اشاره کرد؛ یکی اخلاق است که حکمت عملی است که اهمیت بسیار زیادی هم دارد. دیگری هم حکمت نظری است که شامل اصول عقاید می شود. اصل رسیدن به توحید نه فقط دانستن توحید بلکه رسیدن به معنا و حقیقت آن است. در این رابطه بخصوص در رابطه با توحید علمی، توحید شهودی، توحیدی که انسان به حقیقت آن برسد مباحث مهمی مطرح شده است. به هر حال، بسیاری از مردم دچار شرک هستند؛ البته نه به این معنا که دچار شرک جلی یا بت پرست باشند، بلکه دچار شرک خفی هستند. توحید حقیقی آن است که اول و آخر و ظاهر و باطن را خدا ببینند. حقیقت توحید در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است.

دوم اصل نبوت است. چنانچه اصول دین درست نباشد، فروع دین درست نمی شود. نبوت نه تنها ایمان به نبوت حضرت رسول، بلکه نبوت همه انبیاست؛ زیرا کمال اسلام در این است که به نبوت همه انبیا قائل باشیم. ایمان به نبوت همه انبیا یکی از شرایط اسلام است. «آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه والمؤمنون کل آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله لا نفرق بین أحد من رسله» (بقره: ۲۸۵) «پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگانش ایمان آورده‏اند». ایمان به کتب نه فقط قرآن که ایمان به همه کتب الهی و همه انبیاست. همچنین در همین آیه به فرشتگان اشاره و توجه شده است. حال این پرسش پیش می آید که فرشتگان چه ربطی به عالم دارند؟ حکما از پس این مساله به خوبی بر آمدند و نقش فرشتگان را به درستی تعبیر کرده اند که مدبر عالم هستند. این بحث مربوط است به وجودشناسی که این را حکمای اسلام و دیگر ادیان دیگر بررسی کرده و راه دیگری برای شناخت آن وجود ندارد.

مساله دیگر معاد است. معاد اصل دین است. ما نباید به گونه ای زندگی کنیم که گویی تنها این دنیا محل زندگی است؛ زیرا خیر در آخرت بهتر و پایدارتر است. همچنین در مساله اصول دین ما بحث امامت را داریم. در اصل امامت، ولایت الهی مطرح است و سرانجام ما عدالت را داریم، اما با همه این تفاسیر، ما هنوز در مساله اصول دین مشکل داریم. اینها اصل هستند تا اصل درست نشود، فرع درست نمی شود. نماز، جهاد و حج کاملا واجب و ضروری هستند، اما به شرط آن که اصول مستحکم و استوار باشد که این وظیفه علما و حکماست که اصول را تبیین کنند. اگر اصول روشن شد مثل آن است که نوری در وجود انسان پدید آید که با آن می تواند اعمال دیگر را که فروع دین هستند به درستی انجام دهد.

نکته دیگر این است که بعد از حکمت نظری و اصول دین، حکمت عملی مطرح می شود که اول مرحله آن اخلاق است؛ اخلاق قرآنی. البته خود قرآن کتاب عظیم اخلاق است و حضرت رسول و ائمه هدی خود قرآن ناطق بوده اند. در وصف حضرت آمده است: «و کان خلقه القرآن» اخلاق او تمام قرآن بود. آنچه که امر بود آن را انجام می داد و آنچه نهی بود آن را هرگز انجام نمی داد. هیچ امری نبود که انجام ندهد و همیشه مطابق قرآن عمل می کرد. این امر ختم می شود به این تعریف از انسان: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (بقره: ۳۱) خداوند همه اسما را به آدم تعلیم داد و پیامبران، خاصه پیامبراسلام، مظهر تام و تمام همه اسمای الهی تلقی می شوند. تحقق اسما الهی را اخلاق می گوییم؛ اسمای الهی تواب، رئوف، رحیم، وکیل و... است که همه اینها تحقق به اخلاق الهی و اسما الهی است که به تبیین و بحث و بررسی فراوان میان علما و حکما نیاز دارد. براحتی نمی توان اسمای الهی را تفسیر کرد.

مساله دیگر که در امت کمتر به چشم می خورد، توجه به رحمت حضرت رسول است. مگر نه این که حضرت، پیامبر رحمت است؟ کتاب قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می شود. ما در قرآن به جای کلمه «وجود»، رحمت داریم. رحمت همیشه الهی است و پیامبر مظهر رحمت است. خداوند درباره پیامبر فرموده اند: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ» (انفال: ۳۳) هرگز نمی رسد که خدا امتی را عذاب کند که تو در میان آنها هستی. وقتی رسول در میان ما باشد چه در زمان بودن و چه در غیبت، عذاب از جامعه برداشته می شود. این است که حضرت رسول پیامبر رحمت است. او مظهر رحمت است و وجود او سراسر وجود الهی بوده و هست؛ وجود بشری که وجودش و همه اعمالش برای خدا بوده است. خداوند متعال می فرماید: «بگو ای پیامبر نماز من مناسک من، تمام زندگی من و ممات من همه برای خداست، خدایی که شریک ندارد و من مامور به این هستم که وجود من سراسر برای خدا باشد.» بنابراین هر مومنی که زندگی او، مرگ او، اخلاق او، در واقع نماز او، اعمال او بیشتر برای خدا باشد از ایمان بیشتری بهره مند است.

چرا برخی گروه های بنیادگرا از دین مبین اسلام و حضرت رسول چهره ای خشونت آمیز به نمایش می گذارند؟ به عبارت دیگر چرا این گروه ها و به شکل معتدل تری متشرعان بر صفات قهری خداوند و حضرت رسول تأکید دارند تا صفات رحمانی و رحیمی؟

شریعت لازم است ولی کافی نیست؛ همان طور که اشاره کردم، نماز و روزه و ... جزو فروع دین است، در حالی که اصول دین باید محکم باشد. اخلاق به یک معنا، جزو شریعت نیست، مگر این که آن را خیلی وسیع تعریف کنیم. با این همه، طبق معمول اگر فقه را به عنوان شریعت در نظر بگیریم، اخلاق بعد دیگری است؛ البته جدا از آن نیست، ولی در فقه از اخلاق بحث نمی شود. ولو این که خود فقه نیز برای اخلاق لازم است، ولی اخلاق بحری است که برای تبیین و بررسی آن، نیاز به میدان آمدن حکیم و عارف احساس می شود. به برکت وجود ائمه شیعه که اسوه بودند، چنین بحث هایی در تشیع وجود دارد، با وجود این، در جامعه متأسفانه کمتر به این مباحث توجه می شود.

این وظیفه علماست که به تبیین اصول دین بپردازند. همان طور که گفتم اصول دین از اهمیت زیادی برخوردار است. در آخر سوره مبارکه یوسف دو، سه آیه است که با خواندن آنها احساس وحشت می کنید: «اکثر مردم ایمان نمی آورند، مگر این که مشرکند»؛ یعنی شرک می ورزند؛ شرک به دو نوع است: شرک جلی و شرک خفی که خداوند شرک جلی را از امت ما برداشته، اما شرک خفی را خیر. پیامبر اکرم فرمودند: «الشرک أخفی فی امتی دبیب النمله السوداء، علی الصخره الصماء، فی اللیله الظلماء» یعنی «شرک در امت من از راه رفتن یک مورچه سیاه، روی یک سنگ سیاه در شب تاریک پنهان تر است.» چه کسی می تواند راه رفتن مورچه ای سیاه بر سنگی سیاه آن هم در شبی سیاه را ببیند؟ رسول اکرم می فرمایند که شرک حتی از این هم خفی تر است. می خواهم بگویم کسی که در توحید به آن مراتب نرسیده باشد، به نوعی شرک دارد. باید در وهله نخست، علمایی باشند که به توحید حقیقی برسند و مردم را هدایت کنند و همچنین اخلاق اسلامی و اخلاق حضرت رسول را تبیین نمایند. الحمدلله به برکت ائمه دست ما در این زمینه خالی نیست؛ قرآن، احادیث و رفتار عملی و سنت حضرت رسول وائمه بهترین اسوه هستند.

امروزه در دو سطح شاهد واگرایی ها و شکاف های فزاینده هستیم: اولا در درون جوامع اسلامی و بین گروه ها و طیف های مختلف اجتماعی آنها و در ثانی در سطح جهان و بین ملت ها و اقوام مختلف. آیا می توان از متون و منابع مربوط به بعد اجتماعی و مدنی حیات پیامبر اسلام انتظار داشت برای این وضع واگرا، درمانی ارائه کند؟

پیامبر اسلام فرمود که دین قائم به دو امر است؛ اگر خلل به این دو امر وارد آید، دین نیز دچار فساد می شود؛ یکی علما و دیگری امرا. حتی حدیثی است که از پیامبر روایت می شود: «پشت مرا دو گروه شکستند؛ عالمی که متهتک و جاهل است و امیر یا پادشاهی که ظالم و جبار باشد.» حکومت اسلامی در کشورهای دیگر، بیشتر به دست کسانی است که بویی از اسلام نبرده اند. دیگر، علمایی که می بینند و امر به معروف و نهی از منکر را نادیده می گیرند؛ در واقع با این کار این امرا را تشویق می کنند و مشکل از اینجا سرچشمه می گیرد. هنگامی که عالم جاهل و امیر ظالم دست به دست هم می دهند، بسیار خطرناک می شوند و این شرایطی به وجود می آورد که حاکم بر دنیا و عالم اسلامی است؛ به گونه ای اغلب مسائل تأسف بار در دنیای اسلام رخ می دهد. بر علماست که راه چاره ای برای این شرایط بیندیشند.

حضرت رسول می فرمایند: «اذ ظهرت البدع فی امتی فللعالم ان یظهر علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنه الله» «اگر در امت من بدعت ظاهر شود، وظیفه عالم است که علم خود را اظهار کند»؛ اگر اظهار نکند، جهل باقی می ماند. مردم جاهلند و آن کسی که می تواند آنها را هدایت کند، علما هستند و در هنگام بدعت است که علما باید علم خود را به کار بندند. اگر چنین نکنند، به فرموده حضرت رسول، لعنت خدا بر آنها باد. این حدیث هم نزد شیعه و هم اهل سنت روایت شده است. در روزگار ما که این همه بدعت ها ظاهر شده است؛ علما نه تنها سکوت کرده اند، بلکه حتی این بدعت ها را تشویق می کنند و امرا نیز بر ظلم خود می افزایند. مردم چه می توانند انجام دهند؟ علما هستند که وظیفه هدایت آنها را به عهده دارند.

در این میان، هنگامی که پاپ بندیکت شانزدهم، در سخنانی توهین آمیز، اسلام را دین خشونت معرفی کرد، ما باز شاهد بودیم در برخی جوامع اسلامی به جای نشان دادن چهره رحمانی حضرت رسول، پاسخ دهندگان با غضب و خشونت به سخنان پاپ سابق جواب دادند.

او فردی خارج از امت ماست و برای خودش دعاوی خاصی دارد؛ با این همه، باید گفت با توجه به آیاتی چون «... اقامواْ التوراه والانجیل» که قرآن، اهل کتاب را به اقامه تورات و انجیل تشویق می کند و می گوید شما هیچ هستید مگر آن که اقامه تورات و انجیل کنید، او خودش کجا اقامه تورات و انجیل کرده است؟ با این همه، او یک بیگانه است و پاسخ مسلمانان را باز به خشونت طلبی تعبیر خواهد کرد. این امر برای تبلیغ او و مسیحیت اش نیز مؤثر است و بنابراین ابایی از چنین کاری ندارد. پرسش اینجاست که ما چه باید بکنیم؟ ما چرا اجازه ارائه چنین تصویری را به او می دهیم؟

پرسش ما هم از شما این است که به راستی چه باید کرد؟ باتوجه به سابقه ای که در حکمت اسلامی در تأکید بر وجه رحمانی حضرت رسول و دین سراغ داریم، چه راهکاری می توان ارائه کرد؟

به نظرم حفظ سنت الهی خودمان از جمله راهکارهای پیش روی ماست. نمی گوییم که بر آن بیفزاییم، بلکه به حفظ و بیان و تبیین آن بپردازیم. اخلاق به بیان و گفتن نیست، بلکه چیزی است که باید در انسان متحقق شود. فرمود «تخلقوا باخلاق الله» یعنی «تحققوا باخلاق الله»؛ منظور این نیست که بیان کنید اخلاق چیست، بلکه اخلاق چیزی است که باید با وجود انسان یکی شود. علم و وجود در اخلاق اسلامی یکی است. این نیست که تصوری در ذهن داشته باشیم یا کتابی خوانده باشیم و اخلاق محقق شود. مانند حضرت رسول(ص) «کان خلقه القرآن» که متخلق به تمام قرآن بود و هنگامی که کافران او را می دیدند ایمان می آوردند. قرآن برای او کتابی نبود که بخواند. اگر او خود قرآن نبود، قرآن بر او نازل نمی شد، یعنی او وجود قرآنی داشت. قول و فعلش یکی بود. پیامبر اکرم خواندن و نوشتن نیز نمی دانست، ولی نوری بود که به قرآن متحقق شده بود.

وجود مبارک ایشان را به نور تعبیر کردید. شما حدیث «اول ما خلق الله نوری» را چگونه تفسیر می کنید؟

همان طور که در ابتدا نیز گفتم، در آیه شریفه «وما أرسلناک إلا رحمه للعالمین» (الانبیا: ۱۰۷) «ما نفرستادیم تو را مگر رحمتی برای تمام عوالم وجود»، لفظ رحمت همان وجود است، یعنی حضرت رسول واسطه ای است بین حق و خلق در وجود. حقیقت او واسطه و برزخ است میان حق و خلق. از او به تعین اول یا خلق اول تعبیر می کنند. خداوند ورای خلق و تعین است. یعنی هر آنچه از حق به خلق می رسد از طریق اوست؛ چه در وجود چه در هدایت. بنابراین «اول ما خلق الله روحی و اول و ما خلق الله نوری؛ کنت نبیا و آدم بین الما و الطین» «من پیامبر بودم در حالی که گل آدم هنوز سرشته نشده بود.» این موضوع بسیار مهمی است که تمام انبیا و اولیا نیز از مشکات ولایت و نبوت او نور می گیرند. این چیزی است که حکما و عرفا آن را شرح و بسط داده اند. بین حق نامتناهی و خلق متناهی، باید برزخی وجود داشته باشد. این قاعده برزخ است که در قرآن نیز بیان شده است. بین دو دریا باید برزخی به عنوان واسطه وجود داشته باشد. یکی از موارد برزخ که مهم ترین آنهاست رابطه بین خلق و حق است؛ بدون واسطه و شفیع این رابطه محقق نمی شود. واسطه وجودی، حقیقت حضرت رسول است؛ حقیقت محمدیه است. هر چه از خزائن غیب به عالم می رسد از طریق این حقیقت است.

نکته جالب اسم حضرت رسول است. اگر در اسم آن حضرت دقت کنید، همه از «حمد» مشتق شده است. حضرت رسول همان گونه که خود می فرمایند در آخرت صاحب لوا، یعنی پرچم حمد است. اسامی او چون احمد، محمد، محمود، همه از حمد گرفته شده است؛ حمد یعنی ستودن کسی به جهت کمالات ذاتیه ای که دارد. فقط مخصوص خداوند است؛ «الحمدلله رب العالمین». ما مدح داریم و حمد؛ ما مدح می کنیم که ممکن است درست باشد یا غلط که اغلب درست هم نیست؛ اما حمد مخصوص کسی است که کمالات ذاتیه دارد و این کمالات فقط به خداوند تعلق دارد. بنابراین اسم حمید صرفا شایسته خداست و نام حضرت رسول از این اسم مشتق می شود.

در قرآن از زبان حضرت عیسی آمده است: «یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراه و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» (صف: ۶) «ای بنی اسرائیل، من رسول خدا به سوی شما و تصدیق کننده تورات هستم و شما را بشارت می دهم به پیامبری که بعد از من خواهد آمد و احمد نام دارد.» یا در آیه دیگری آمده «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاه وَالإِنْجِیلِ» (سوره اعراف: ۱۵۷) «کسانی که پیروی می کنند از رسولی که نبی امی است، کسی که اسم او نوشته شده نزد خودشان در تورات و انجیل» من به شخصه اسم حضرت رسول را در انجیل که به زبان یونانی است، یافته ام. واژه یونانی «پاراکلیتوس» از ریشه پرکلین است که به معنای حمد و ستایش (praise) است. اکثرا آن را تسلی بخش معنا کرده اند؛ اما به پرکلین که رجوع کنید، متوجه می شوید در قاموس یونانی به praise ترجمه شده است که فقط یک معنا دارد و آن اسم احمد است. نام احمد، نام همه انبیا نیز هست. مولانا می گوید: «نام احمد نام جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست».

کمیل انتظاری



همچنین مشاهده کنید