جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

هیمالیانوردی در ایران


هیمالیانوردی در ایران

این ماییم, دوباره اینجاییم با هم هستیم, ولی تنهاییم اینجاییم نه از برای خودخواهی, نه از برای خودنمایی, اینجاییم از سر عشق, اینجاییم از سر شور, از سر غرور

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم، ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور.

اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه‌تر را نوید دهد، پایانی که پایان نیست که شالوده آغاز است، که پشتوانه آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن‌ها، بر خود کم‌بینی‌ها، بر در حصار ماندن‌ها، بر گرفتار تکرار شدن‌ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن‌ها، نرفتن‌ها، نرسیدن‌ها، غروبی است برای این فرسایش‌ها و طلوعی است برای ریشه زدن‌ها، برای شکوفه دادن‌ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن‌ها. (بخشی از نامه آیدین بزرگی قبل از برنامه برودپیک) هیمالیا یعنی عشق، یعنی شور، یعنی زندگی و هیمالیا‌نورد عاشق پاک‌باخته‌ای ست که از همه چیزش، از مال و جانش در راه رسیدن به معشوق هزینه می‌کند. اگر از این دید به ماجرا نگاه کنیم، پاسخ بسیاری از سوالات مطرح شده را در این زمینه درمی‌یابیم. سوالاتی از این دست که چرا این گونه خطر می‌کنید و برای چه؟ این برای چه‌ها برای هیمالیانورد معنا ندارد و هیچ‌گاه پاسخ عامه‌پسندی نیز به آن نخواهد داد. عشق را سودا نمی‌کنند و نمی‌فروشند، عاشق بی‌نیاز از تشویق و ترغیب است، کافی است بندی بر پایش نباشند، کافی است رهایش کنند، کافی است دلش را به درد نیاورند...

جسارت و شهامت هیمالیانوردی در جوانان بیشتر از دیگران است، اما این گروه چه امکاناتی برای تحقق بخشیدن به آرزوهایشان دارند؟ چه حمایتی از جامعه دریافت می‌کنند؟ آیا نوابغ کوهنوردی ما به اندازه بازیکنان معمولی فوتبال شناخته‌شده هستند؟ صعودهای درخشان این کوهنوردان چه بازتابی در سطح عموم دارد؟ تا چه اندازه در کوهنوردی از طرف سازمان ورزش استعدادیابی می‌شود؟ از استعدادیابی بگذریم، با استعدادهای خودساخته و خود پرورش‌یافته چه کردند و چه می‌کنند؟ آیا می‌انگاریم جوانانی از اینگونه فرهیخته و قدرتمند و شجاع بی‌شمارند و نیازی به حفظ و حمایتشان نیست؟ آیا اینان مصداق واقعی سرمایه‌های ملی نیستند؟ پای درد دل هیمالیا نوردانمان بنشینید: تا لحظه آخر عزیمت و حتی تا سال‌ها بعد از اجرای برنامه درگیر مسائل و مشکلات مالی برنامه هستند، تحت فشارهای روحی روانی واردشده از اطراف می‌باشند، باید پاسخگوی کسانی باشند که گاه هرگز گرمای دلپذیر خانه را ترک نکرده‌اند و همواره از دریچه مانیتور زیبایی‌های هیمالیا را دیده‌اند و از همین راه هم متخصص شده‌اند، باید کمبود و کسری وسایل را به هر شکل ممکن رفع کنند و مختصر اینکه قلل بسیاری را باید قبل از صعود اصلی پشت سر بگذارند و تازه گاهی داستان پس از برنامه آغاز می‌شود: اظهارنظرهای بدون دانش و آگاهی و تجربه، کینه‌توزی‌ها و غرض‌ورزی‌ها، تسویه حساب‌های شخصی و گروهی و این است که خستگی به تن کوهنورد می‌نشاند، نه هیمالیا که اوج زیبایی و نشاط است و آرزوی هر عاشق کوهستان یک نفس در آن زلال دم زدن... و بانوان ما که دیده‌ایم می‌توانند از بهترین‌های جهان در این عرصه باشند اگر امکان حضور بیابند، اگر محصور در حصار کج‌اندیشی‌های دیگران نباشند و اگر باورشان داشته باشند. دختران و زنانی که با وجود عدم حمایت مالی و معنوی، با وجود مشکلات فراوان اجتماعی و اقتصادی چنان عزم راسخی دارند که همواره با پشتوانه اراده و عشق در تلاش و تکاپو جهت عبور از این موانع جان‌فرسا هستند. مگر نه این است که همگی خواهان ارائه چهره واقعی ایران به جهانیان هستیم؟ مگر نه این است که می‌گوییم رسانه‌های بیگانه چهره نادرستی از ایران و زن ایرانی ارائه می‌دهند؟ پس چرا در عرصه‌ای که به راحتی می‌توان شکوه ایران و زن ایرانی را به جهان نمایاند غفلت و حتی کارشکنی می‌کنیم؟ چه حمایتی از این قشر فراموش‌شده می‌کنیم؟ مجددا تاکید می‌کنم منظور از حمایت صرفا حمایت مالی نیست که البته ضروری است، بلکه بزرگ‌ترین حمایت، حمایت معنوی است که دریغ شده و می‌شود. همواره در مقام مقایسه دستاوردها به کشورهایی می‌پردازیم که در بسیاری حتی کوهنوردی ورزش اولشان است یا حداقل کوهنوردی را به عنوان ورزشی والا ارج می‌نهند. بیاییم نگاهی به هیمالیانوردی ایران و هیمالیانوردی کشورهایی با بضاعت خود بیفکنیم و نتایج را مقایسه کنیم، اگر مقایسه‌کردنی باشد...

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس‌هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می‌کنیم صدایش را می‌شنویم. ما را می‌خواند، به مکتب‌خانه عشقش، به مدرسه زندگی‌اش، مدرسه کوهنوردی‌اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خودباوری، آموختن پیشرفت. ما را می‌خواند به بهشت گم شده‌اش، ما را می‌خواند با همه بادهای سهمگینش، با همه بهمن‌های مهیبش، با صدای خرد شدن یخ‌هایش. با آنکه بر همه دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می‌بیند، اما ما را می‌خواند تا محاط ما شود، ما را می‌خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می‌دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره کاهی. ما را می‌خواند، چون می‌داند در فضای ماتم‌زده و درمانده کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می‌تواند دست ما را بگیرد. ما را می‌خواند چون می‌داند به او پناه آورده‌ایم، ما را می‌خواند، چون می‌داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می‌خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن‌ها خسته است، ما را می‌خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نیست، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است. (بخش دیگری از نامه آیدین)

پروانه کاظمی



همچنین مشاهده کنید