شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

معناشناسی شناختی قرآن


معناشناسی شناختی قرآن

مراد من از «معناشناسی شناختی قرآن» اتخاذ رویکردی به معناشناسی قرآن است که از دستاوردهای زبان شناسی شناختی کمک می گیرد اصطلاح «معناشناسی شناختی» Cognitive Semantics امروزه در میان زبان شناسان شناختی اصطلاحی جاافتاده و رایج است و بر گرایش معناشناختی دلالت دارد که نتایج زبان شناسی شناختی را در تحلیل معناشناسی زبان های طبیعی به کار می گیرد

موضوع مقاله حاضر این مساله است که روابط درونی متن را باید چگونه بفهمیم و معناشناسی نص باید بر اساس کدام اصول و مبانی صورت بگیرد.

همچنین در سطح روابط درونی معناشناسی‌های گوناگونی می‌توانیم داشته باشیم. معناشناسی شناختی یکی از انواع مختلف معناشناسی است که می‌توان در تحلیل آیات قرآن به کار گرفت. البته به اعتقاد نگارنده، این نوع معناشناسی مزایا و قابلیت‌های فراوانی دارد و از جهات بسیاری بر دیگر انواع معناشناسی ترجیح دارد.

مراد من از «معناشناسی شناختی قرآن» اتخاذ رویکردی به معناشناسی قرآن است که از دستاوردهای زبان‌شناسی شناختی کمک می‌گیرد. اصطلاح «معناشناسی شناختی» (Cognitive Semantics) امروزه در میان زبان‌شناسان شناختی اصطلاحی جاافتاده و رایج است و بر گرایش معناشناختی دلالت دارد که نتایج زبان‌شناسی شناختی را در تحلیل معناشناسی زبان‌های طبیعی به کار می‌گیرد. متون از تجلیات مهم زبانی هستند و بی‌تردید، می‌توانیم نتایج معناشناسی را در تحلیل آنها به کار بگیریم، بلکه می‌بینیم که زبان‌شناسان در عمل آن را در تحلیل متون به کار گرفته‌اند.

معناشناسی شناختی هم از این نکته مستثنی نیست و زبان‌شناسان مباحث زیادی در زمینه معناشناسی متون مطرح کرده‌اند. معناشناسی شناختی قرآن به یک معنا تلاشی برای دست یافتن به نقشه شناختی این کتاب آسمانی است. هدف مطلب حاضر بررسی ساختار اطلاعاتی است که پایه و اساس تعابیر قرآنی قرار گرفته‌اند. این نقشه می‌تواند به ما نشان دهد که قرآن در توصیف موقعیت‌های گوناگون چگونه مفهوم ‌سازی می‌کند؟ و آیا اصول مشترکی بر این مفهوم ‌سازی‌ها‌ حاکم است؟ در صورت وجود این اصول، آنها را در فهم آیات باید چگونه به کار گرفت؟ پر واضح است که تهیه‌ چنین نقشه‌ای اهمیتی فوق العاده دارد و هدف از آن بسی فراتر از تفسیر قرآن می ‌رود.

کاملاً امکانپذیر است که مفسر بدون در دست داشتن چنین نقشه‌ای در تفسیر هم با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. در واقع، مفسران خود تعابیر قرآنی را بررسی کرده‌اند، اما هرگز به دنبال این نبوده‌اند که اصول معناشناختی مشترک میان آنها را بیابند و اگر هم آنها در موارد محدودی آنها را به صورت نا آگاهانه به کار گرفته‌اند، هرگز نتوانسته‌اند آنها را به صورتی منسجم در فهم آیات به کار گیرند. تفاسیر از این نظر به شرح و توضیح جداگانه آیات می‌مانند که تک تک آیات را بدون دقت در مفهوم‌سازی دیگر آیات تفسیر می‌کنند و اگر هم به این مفهوم‌سازی‌ها دقت می‌کنند، آنها را در محدوده‌ای بسیار ناچیز به کار می‌گیرند. بنا بر این، معناشناسی شناختی قرآن وظیفه‌ای بسیار سنگین بر عهده دارد. باید از تحلیل تعابیر قرآنی به اصول حاکم بر مفهوم‌سازی آن دست بیابیم و به کمک آن اصول نقشه شناختی قرآن را ترسیم نماییم.

معناشناسی شناختی را باید اوج تفکر معناشناختی معاصر و دستاورد سترگ جریان‌های بسیاری در زبان‌شناسی معاصر دانست. امروزه باید همه دانش‌های دقیق را به خدمت قرآن و تفکر دینی فراخواند و از دستاوردهای آنان در تحلیل این کتاب آسمانی سود جست. بی‌تردید، زبان‌شناسی شناختی یکی از این دانش‌ها و بلکه از مهم‌ترین آنهاست. این دانش از چند جهت در حوزه علوم اسلامی و تفسیر قرآن اهمیت دارد:

اولاً، خود قرآن ما را به تدبر در آیاتش فرا می‌خواند:

أَفَلَا یَتَدَبرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (محمد۲۴)

آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشند؟ یا [‏مگر‏] بر دل‌هایشان قفل‌هایی نهاده شده است؟

مرحوم طریحی در ماده «ثور» روایتی را در این باره نقل نموده است:

«من اراد العلم فلیثور القرآن»

هر کس علم بخواهد در قرآن بحث کند.

قرآن علم ویژه‌ای را در بر دارد که بشر نمی‌تواند آن را از جای دیگری به دست بیاورد. دقت کردن در تعابیر و مفاهیم این کتاب آسمانی تنها راهی است که می‌تواند دریچه‌ای به اقیانوس معارف نهفته در آن را به روی بشر بگشاید. بی‌تردید، سود جستن از ابزارها و دانش‌های جدید هم نوعی تدبر روشمند در آیات این کتاب آسمانی است، بلکه از مصادیق برجسته آن است. تأمل راهی برای رسیدن به معانی و نکات نهفته در آیات است. این دانش هم در وصول به بخشی از این نکات کارایی لازم را دارد و زمینه‌ساز تأمل در آنهاست.

ثانیاً، می‌توانیم به کمک آن قرآن را همان گونه که هست تحلیل کنیم. به اعتقاد نگارنده، این ابزار به ما کمک می‌کند تا حدی به اسرار مفهوم‌سازی‌های قرآنی دست بیابیم و آنها را به همان صورت اصلی و بدون ارجاع آنها به صورت‌های دیگر بررسی کنیم. اگر قرآن اعجاز خداوند است، تعابیر آن هم از حکمت وی ناشی می‌شود و آنها بی‌دلیل انتخاب نشده‌اند.

ثالثاً، زبان‌شناسی شناختی در تبیین اختلاف تعابیر توانایی‌هایی بسیاری دارد. دستاورد آن برای تفسیر بسیار مهم‌ است؛ چرا که نکات ظریف نهفته در تعابیر قرآنی را با تحلیل شناختی نشان می‌دهد. این دانش خطای بسیاری از تحلیل‌های ادبی را نشان می‌دهد و افق دید مفسر را به جاهایی می‌کشاند که بدون آن، امکان دسترسی به آنها را نداشت.

رابعاً، به کمک این دانش می‌توانیم آیات قرآن را بر اساس خود آنها تحلیل کنیم. وقتی تعدادی از آیات را برای تحلیل کنار هم می گذاریم و تلاش می‌کنیم از مجموع آنها مطالبی را به دست بیاوریم، روش‌های این دانش می‌توانند به ما در رسیدن به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری نسبتاً جامع کمک کنند. مفسر در تفسیر قرآن با قرآن باید ابزار تحلیلی مناسبی داشته باشد تا بتواند از مجموع آیات مطالبی را به دست بیاورد و هرگز نمی‌تواند صرفاً با کنار هم نهادن تعدادی از آیات نکته‌ای جدید را به دست بیاورد. بی‌تردید، او برای این که مدلول یک آیه را به دست بیاورد باید آیات مشابه و مرتبط دیگر را هم ببیند و همه آنها را با هم تحلیل کند. این اصل تهافتی با این نکته ندارد که او حتی در تحلیل دسته‌ای از آیات از ابزارهای زبان‌شناختی یاری بخواهد. در واقع، ما بر تفسیر آیات با آیات تأکید داریم، ولی معتقدیم که مفسر حتی در این مرحله باید بر اساس روشی خاص آیات را به با یکدیگر تفسیر کند و اگر او روشی مناسب در این مرحله در دست نداشته باشد، اطلاعات چندان وسیعی برایش حاصل نخواهد شد.

ممکن است برخی خرده بگیرند و بگویند که این دانش در اثر نفوذ آرای کانت در زبان‌شناسی پدید آمده است. بی‌تردید، آرای کانت با اندیشه اسلامی منافات دارد و نمی‌توان معناشناسی قرآن را بر اساس آنها سامان داد. به نظر نگارنده، این ایراد از ساده‌سازی بیش از حد واقع و عدم آشنایی با سرشت زبان‌شناسی شناختی ناشی می‌شود. اولاً، بنده هیچ تعلق خاطری به فلسفه کانت ندارم و در مقابل، به نوعی رئالیسم اعتقاد دارم که با این فلسفه سر ستیز دارد. ثانیاً، میان ادعای کانت و ادعای اصلی این دانش تفاوت زیادی وجود دارد. گوهر اصلی فلسفه کانت این ادعاست که ذهن بشر هرگز نمی‌تواند به واقع برهنه؛ یعنی واقع آن گونه که هست، دست بیابد و همواره از پشت حجاب‌هایی، که از خود ذهن برمی‌خیزند، واقع را می‌بیند. در مقابل، گوهر اصلی زبان‌شناسی شناختی این ادعاست که زبان نقشه‌برداری مستقیم و بی‌واسطه از عالم واقع و موقعیت‌های گوناگون نیست، بلکه تعابیر زبانی بی‌واسطه مفهوم‌سازی بشری را از عالم واقع و موقعیت‌های گوناگون نشان می‌دهند. این ادعا تفاوت اساسی با ادعای کانت دارد. کانت ادعایی معرفت‌شناختی راجع به رابطه معرفت آدمی با عالم واقع مطرح می‌کند و زبان‌شناسی شناختی ادعایی راجع به رابطه زبان با موقعیت‌های بیرونی را پیش می‌کشد. کاملاً امکانپذیر است که کسی ادعای کانت را نپذیرد و در عین حال، ادعای زبان‌شناسی شناختی را بپذیرد. هیچ ملازمه‌ای میان این دو ادعا در کار نیست. در حقیقت، زبان‌شناسی شناختی مدل معرفتی کانت را با جرح و تعدیلی در تبیین رابطه زبان و موقعیت خارجی به کار می‌گیرد و بر پایه همان معرفت‌شناسی مبتنی نیست. در نتیجه، می‌توانیم، بر خلاف کانت، رئالیسم معرفتی را بپذیریم و قایل شویم که ذهن در پاره‌ای از موارد به خود واقع بدون حجاب‌ها دسترسی دارد و در عین حال بپذیریم که تعابیر زبانی مفهوم‌سازی‌های ما را آن واقع را نشان می‌دهد. از این گذشته، می‌توانیم ادعا کنیم که زبان‌شناسی شناختی با رئالیسم قرابت بیشتری دارد تا با معرفت‌شناسی کانت؛ چرا که در این دانش ادعا می‌کنیم که کاربران زبان موقعیت‌های بیرونی را به صورت‌های مختلفی مفهوم‌سازی می‌کنند و کاملاً امکانپذیر است که دو کاربر دو مفهوم‌سازی متفاوت از یک موقعیت بیرونی را در تعابیر زبانی خود ارائه دهند. بنا بر این، به طور ضمنی می‌پذیریم که آنها به آن موقعیت بیرونی بدون حجاب‌های ذهنی معرفت دارند، اما آن را به خاطر دلایلی خاص به صورت‌های متفاوتی در تعابیر زبانی مفهوم‌سازی می‌کنند.

دکتر علیرضا قائمی‌نیا



همچنین مشاهده کنید