جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

منطق در فلسفه اسلامی


منطق در فلسفه اسلامی

فلاسفه مسلمان «علم منطق» را چون برخی دیگر از شاخه های علوم در نهضت ترجمه از یونانیان بویژه ارسطو اقتباس كردند منطق نزد آنان فقط جنبه ابزاری نداشته است بلكه عناصری از فلسفه زبان, معرفت شناسی و مابعدالطبیعه را نیز شامل می شود در راستای سنت یونان باستان, فیلسوفان اسلامی بخش هایی از ارگانون را بسط دادند و در حد شارح صرف نماندند مقاله حاضر توصیفی از تاریخچه منطق در جهان اسلام است

فلاسفه مسلمان «علم منطق» را چون برخی دیگر از شاخه های علوم در نهضت ترجمه از یونانیان بویژه ارسطو اقتباس كردند. منطق نزد آنان فقط جنبه ابزاری نداشته است بلكه عناصری از فلسفه زبان، معرفت شناسی و مابعدالطبیعه را نیز شامل می شود. در راستای سنت یونان باستان، فیلسوفان اسلامی بخش هایی از ارگانون را بسط دادند و در حد شارح صرف نماندند. مقاله حاضر توصیفی از تاریخچه منطق در جهان اسلام است.منطق در فلسفه اسلامی در شكل اولیه اش، از مجموعه آثار منطقی ارسطو، یعنی ارگانون ملهم بود (كه طبق یكی از رده بندی های دوران متأخر یونان «خطابه» و «شعر» را نیز شامل می شد). متفكران اسلامی همچنین با عناصری از نظریه زبان شناسی و منطق رواقی آشنا بودند و منابع منطقی آنها علاوه بر آ ثار خود ارسطو، آثار مفسران متأخر یونانی ایساغوجی فرفوریوس و نوشته های منطقی جالینوس را نیز در بر می گرفت. با این وجود غالب آثار منطقی فلاسفه مسلمان در همان چارچوب منطق ارسطویی باقی ماند و اكثر نوشته های آنها در این حوزه بصورت تفاسیری بر آثار ارسطو بجای مانده است.منطق برای متفكران اسلامی صرفاً مطالعه الگوهای صوری استنتاج و بررسی میزان اعتبار و صحت آنها نبود. بلكه عناصری از فلسفه زبان و حتی معرفت شناسی و مابعدالطبیعه را نیز شامل می شد. فیلسوفان مسلمان به سبب مشاجرات خاصی كه در ممالك اسلامی میان آنها و نحویان عرب در می گرفت، به بررسی رابطه میان منطق و زبان بسیار علاقمند بودند و مباحثات بسیاری را به تحقیق در مورد موضوع و اهداف منطق در نسبت با استدلال و گفتار اختصاص می دادند. آنها در زمینه تحلیل منطقی صوری به بررسی جزئیات نظریه حدود، قضایا و قیاسات به همان شكلی كه كتاب های «مقولات» ، «درباره عبارت» و «تحلیلات اولی» ارسطو صورت بندی شده بود، پرداختند. این متفكران به تبع ارسطو قیاس را به عنوان صورتی در نظر گرفتند كه تمام استدلال های عقلانی را می توان به آن كاهش داد و نظریه قیاسی را نقطه كانونی منطق تلقی كردند. حتی بسیاری از ارسطوگرایان بزرگ مسلمان شعر را نیز به عنوان فنی قیاسی مورد نظر قرار دادند. از آنجا كه منطق به عنوان ابزاری تلقی می شد كه معرفت به واسطه آن به دست می آید، دیدگاهی در میان فیلسوفان اسلامی نسبت به منطق شكل گرفت كه شامل مناظره و برهان آوری با هدفی معرفت شناسانه می شد، و چون برهان كه در تحلیلات ثانی ارسطو آمده بود، هدف غایی منطق تلقی می گردید، این عنصر منطق اسلامی (یعنی تأكید بر اهداف معرفت شناسانه) بر نظریه برهان متمركز شد. باقی عناصر نظریه استدلال مانند جدل و خطابه، به عنوان اجزایی ثانوی نسبت به برهان قرار گرفتند، زیرا تصور می شد این صورت های استدلال وضعیت های شناختی را ایجاد می كنند كه از لحاظ ایقان و استواری فروتر از برهان هستند. هدف نهایی فیلسوفان مسلمان مبرهن ساختن حقیقت ضروری و یقینی بود، استفاده از استدلال های جدلی و خطابی، تنها شیوه هایی برای آماده سازی جهت برهان آوری و دفاع از نتایج برهان و بسط نتایج به شنوندگان بیشتر به شمار می آمد.

۱- موضوع و اهداف منطق

متفكران اسلامی طبق عادت مرسومشان در تمام شاخه های فلسفه، توجه بسیاری را به موضوع و اهدافی كه مطالعات منطقی در آن راستا بود،مبذول داشتند. فارابی كه نوشته های زبان شناختی و منطقی قسمت اعظم دستاوردهای فلسفی اش را تشكیل می داد، درك و رهیافتی از منطق را تشخیص بخشید كه به ارسطوگرایی اسلامی معروف است. او در كتاب «احصاءالعلوم» منطق را به عنوان علمی ابزاری و قاعده مند تعریف می كند كه هدف آن هدایت صحیح عقل به سمت حقیقت و جلوگیری از به خطا افتادن آن به هنگام استدلال است. او از ضرورت وجود چنین علمی در باب استدلال دفاع می كند، زیرا این امكان وجود دارد كه عقل حداقل در بعضی از فعالیت هایش دچار خطا شود. به عنوان مثال جاهایی یافته های عقلانی فطری نیستند بلكه به شكلی اكتسابی و تجربی از طریق بازبینی و ژرف اندیشی بدست آمده اند.فارابی منطق را با ابزاری مانند خط كش و پرگار مقایسه می كند كه برای اطمینان یافتن از دقت در هنگام اندازه گیری اشیای فیزیكی كه در معرض خطای حواس هستند، به كار می روند. فرد می تواند مقیاس های منطقی را مانند این ابزار هم برای تشخیص صحت استدلال های خود به كار ببرد و هم آنها را در جهت تشخیص صدق بحث های دیگران به كار اندازد. در حقیقت منطق در جایی بیشترین اهمیت و ارزش را پیدا می كند كه عقل با نیاز به داوری میان دیدگاه ها و مراجع مختلف روبرو شود.دیدگاه فارابی درباره منطق به عنوان علمی قاعده مند كه ذهن را در برخورد با معقولات هدایت می كند، در بسیاری از نوشته های منطقی او تكرار شده و به ابن سینا نیز منتقل شده است. ابن سینا در «المدخل» یعنی اولین بخش منطقی «شفا» ، هدف منطق را توانایی بخشیدن به عقل برای بدست آوردن [دانش] مجهول از [دانش] معلوم توصیف می كند. او نیز مانند فارابی از نیاز به منطق دفاع می كند، با این استدلال كه توانایی های فطری عقل ورزی برای دستیابی به این هدف (رسیدن به مجهول از طریق معلوم) ناكافی است و از اینجا نیاز به بهره گیری از یك فن پدید می آید. مواردی را كه در آنها عقل فطری برای وصول به دانش حقیقی كافی باشد به زعم ابن سینا تنها می توان بهترین نمونه تصادف دانست. اولین گونه موارد را با وضعیت فردی مقایسه می كند كه بدون آنكه تیرانداز ماهری باشد، تیر را تصادفاً به هدف زده است. مهمترین و تأثیرگذارترین نوآوری كه ابن سینا در معرفی ویژگی های اصلی منطق انجام می دهد، آن است كه موضوع پژوهش آن را «معقولات ثانویه» یا «مفاهیم ثانویه» عنوان می كند كه در تقابل با «معقولات اولیه» قرار دارند. این فرق گذاری ارتباط نزدیكی با فلسفه ابن سینا و ادعای مهم مابعدالطبیعی آن دارد كه ماهیت یا جوهر می تواند از وجود متمایز باشد و وجود را می توان در هر یك از دو حالتش در نظر گرفت: ۱- وجود انضمامی، یعنی اشیاء مفرد در جهان خارج ۲- وجود ذهنی در یكی از قوای عقلانی یا حسی نفس.

ابن سینا در «المدخل» استدلال می كند كه منطق با علوم دیگر از این جهت متفاوت است كه وجود ذهنی را از آن لحاظ كه وجود ذهنی است در نظر نمی گیرد (این مربوط به روان شناسی است) بلكه با اعراض و ویژگی هایی كه متعلق به ماهیت اند و از طریق ذهن مفهوم سازی شده اند، سروكار دارد. این اعراض طبق نظر ابن سینا شامل «حمل گری ذاتی و عرضی» ، «موضوع بودن» یا «محمول بودن» و «مقدمه بودن» یا «قیاس بودن» می شوند. این اعراض هستند كه به ذهن مجال می دهند مفاهیم را با هم تركیب كرده و دانش را از مجهول بدست آورند. آنها مبنای قوانین استدلال و استنتاج را كه منطق مورد مطالعه قرار می دهد، فراهم می آورند. علاوه بر این آنها به این معنی صوری اند كه به عنوان اعراض متعلق به تمام مفاهیم، به واسطه حالت ذهنی وجودشان كاملاً از مضمون درونی فكر مستقل هستند، آنها نسبت به طبیعت نهادی ماهیت هایی كه باید به هم پیوند دهند، بی تفاوت اند یعنی (در اثر سروكار داشتن با آنها خود تغییری نمی كنند.)در «الهیات شفا» ابن سینا اصطلاح معقولات با مفاهیم اولیه و ثانویه را برای بیان ارتباط میان مفاهیم مربوط به خود این ماهیت ها _ كه در علوم نظری بررسی می شوند- و مفاهیم مربوط به حالات و اعراض وجود ذهنیشان _ كه در منطق مطالعه می شوند- معرفی می كند: «همان طور كه می دانید موضوع پژوهش علم منطق مفاهیم عقلانی ثانویه است كه به سبب ارتباط با بعضی اعراض كه بوسیله آنها از معلوم به مجهول هدایت می شوند، وابسته به مفاهیم عقلی اولیه می باشند.» برای نمونه معقولات ثانویه «موضوع بودن» و «محمول بودن» در منطق بطور مستقل از اموری كه معقولات اولیه به عنوان حدود موضوع و محمول در قضایای داده شده مطرح می كنند، بررسی می شوند، همانند «انسان» و «حیوان ناطق» در قضیه «انسان حیوان ناطق است» معقولات ثانویه به معقولات اولیه وابسته اند، چرا كه معقولات اولیه بلوك های ساختمانی عقلی دانش جدیدند، بلوك هایی كه معقولات ثانویه با هم مرتبط می كنند، اما منطق معقولات ثانویه را در انتزاع از معقولات اولیه خاصی كه نسبت های منطقی اولیه شده در هر مورد به آنها وابسته اند، مورد مطالعه قرار می دهد.

۲- منطق، زبان و دستور

توجهی كه ابن سینا و فارابی به بیان اوصاف حقیقی موضوع پژوهش منطق مبذول داشتند، تا اندازه ای از دغدغه های آنان در تمایزگذاری میان منطق و دستور زبان ریشه می گرفت. در سنت های فكری باستان و قرون میانه، مطالعه منطق با ملاحظات فلسفی در باب زبان بسیار مرتبط بود و به همین دلیل بسیاری از صرف و نحویان عرب _ كه تئوری های زبان شناختی آنها در حال گسترش و میل به درجات بالاتری از پیچیدگی و ظرافت بود- با دیدی اهانت آمیز به فیلسوفان می نگریستند. چون فیلسوفان منطق یونانی را وارد فرهنگ اسلامی كرده بودند، منطقی كه صرف و نحویان عرب در نهایت آن را به عنوان یك سنت زبان شناختی بیگانه كه به محیط عربی راه یافته بود در نظر می گرفتند. این نوع مواجهه با منطق یونانی در مناظره كلی كه گفته می شود در سال ۹۳۲ میلادی در بغداد صورت گرفته است، به وضوح قابل مشاهده است. این مناظره بین نحوی معروف ابوسعید السیرافی و ابوبشرمتی (مسیحی سریانی كه مقداری از آثار ارسطو را به عربی ترجمه كرده بود و ظاهراً یكی از استادان فارابی بوده است) انجام شد گزارش باقی مانده از این مناظره حكایت از آن دارد كه السیرافی طرف غالب بحث بوده است. او به صوری گرایی منطقی حمله می كند و این دیدگاه را كه منطق به عنوان معیار استدلال بر توانایی های فطری عقل برتری دارد، مورد انكار قرار می دهد. مدعای اصلی او بر این مبناست كه منطق فلسفی شكلی اغراق شده از دستور زبان یونانی است. بنابراین به طرز اجتناب ناپذیری به اصطلاحات زبان یونانی وابسته است و چیزی برای آموختن به افرادی كه به زبانی دیگر صحبت می كنند، ندارد.بحث های ابن سینا، فارابی و شاگرد فارابی یعنی یحیی بن عدی (مترجم سریانی مسیحی) در باب رابطه میان منطق، زبان و دستور زبان باید بر ضد زمینه چنین حملاتی فهمیده شود. فارابی و یحیی دیدگاهی همانند و نسبتاً میانه رو درباره رابطه منطق و زبان داشتند. دیدگاهی كه ابن سینا بعدها آن را رد كرد. فارابی در «احصاءالعلوم» ادعا می كند منطق و دستور زبان، هر دو وابستگی های مشروعی به زبان دارند با این تفاوت كه قوانین دستور زبان اصولاً استفاده از زبان را رهبری می كنند. در حالی كه قواعد منطقی استفاده از معقولات را هدایت می نمایند: «و این فن منطق مانند فن دستور زبان است بطوری كه ارتباط فن منطق با عقل به ارتباط فن دستور زبان با زبان و اصطلاحات شباهت دارد. برای هر گفتار قانونی وجود دارد كه علم دستور زبان آن را تعیین می كند، برای معقولات نیز قوانین مشابهی وجود دارد كه علم منطق فراهم می آورد.»


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید