پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی


امروز با سعدی

صبح می‌خندد و من‌ گریه‌کنان از غم دوست
ای دم صبح، چه داری خبر از مقدم دوست؟
بر خودم گریه همی می‌آید و بر خندهٔ تو
تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مَبسمِ دوست؟
ای نسیم سحر، از من به دلارام …

صبح می‌خندد و من‌ گریه‌کنان از غم دوست

ای دم صبح، چه داری خبر از مقدم دوست؟

بر خودم گریه همی می‌آید و بر خندهٔ تو

تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مَبسمِ دوست؟

ای نسیم سحر، از من به دلارام بگوی

که کسی جز تو ندانم که بُوَد مَحرم دوست

گو: کمِ یار برای دل اغیار مگیر

دشمن این نیک پسندد که تو گیری کمِ دوست

تو که باجانب خصمت به ارادت نظر است

به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست

من نه آنم که عدو گفت، تو خود دانی نیک

که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست

نی نی، ای باد، مرو، حال من خسته مگوی

تا غباری ننشیند به دل خرّم دوست

هر کسی را غم خویش است و دل سعدی را

همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست



همچنین مشاهده کنید