پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

نمایشنامه نویس منتقد یا راوی اضطراب تاثیر


نمایشنامه نویس منتقد یا راوی اضطراب تاثیر

در باب مساله «قرائت متن» در آثار محمد چرم شیر

محمد چرم شیر در طول فعالیتش به عنوان نمایشنامه نویس ده ها متن نوشته که تحت عنوان «بازخوانی» شناخته می شوند. این عنوان البته چندان دقیق نیست، چون کاری که چرم شیر می کند پیشنهاد شیوه یی نو برای قرائت متن است نه دوباره خواندن آن و قاعدتاً می شد این متون را «قرائت ها»، «خواندن ها»، «خوانش ها» یا هر چیز دیگری از این دست نامید که دلالتی بر دوباره خواندن نداشته باشد.

حجم متون منتشرنشده او بسیار بیشتر از نمایشنامه های منتشرشده است، شاید برای ارزیابی دقیق تر و بهتر کار او باید تا انتشار تعداد بیشتری از آثارش صبر کرد. اما به هر حال در پس شیوه یی که او برای خواندن دنبال می کند منطقی کلی، حتی می توان گفت منطقی واحد می توان یافت که درک آن با خواندن چند نمونه ممکن می شود. این مقاله درباره منطق قرائت به سبک و سیاق محمد چرم شیر، یا دقیق تر بگوییم، درباره «ایده»یی است که او از مفهوم قرائت دارد و بر اساس آن ایده است که نمایشنامه می نویسد. خلاصه اگر بگوییم، هدف کار محمد چرم شیر در نهایت نوعی از قرائت متن است، به این معنا که او نمایشنامه را به عنوان ابزار «خواندن» به کار می گیرد. در این فرم از کار، چرم شیر متنی را انتخاب می کند و مفهوم «متن» از دید او گستره یی وسیع دارد، همان گستره یی که پس از سوسور ساختارگرایان و پساساختارگرایان، به خصوص بارت و دریدا برای این مفهوم قائل شدند، یعنی همان «عرصه دلالت»، هر آن چیزی که بتواند دلالت کند.

چرم شیر نیز از داستان کوتاه و رمان گرفته تا نمایشنامه و فیلم، همه عرصه های دلالت را، البته با این قید که مبتنی بر روایت باشند، موضوع کار خود قرار داده است. در انتها خواهیم گفت چرا تکیه بر متون «روایی» و اتکا به آنها به کار چرم شیر ضربه زده است و نرفتن سراغ بازخوانی مثلاً متون فلسفی یا به خصوص عکس و نقاشی، که به قول بنیامین «دیالکتیک در حال سکون» هستند و می توانند افق تازه یی در کار او بگشایند، موجب از دست رفتن امکانات مهمی در فرآیند کاری او شده است. خلاصه اینکه کار چرم شیر بر این اساس است که قرائتی از یک متن را، نه آن چنان که عادت کرده ایم در هیئت مقاله، بلکه در قالب «نمایشنامه» می نویسد و در واقع آنچه اس و اساس آثار چرم شیر را شکل می دهد چیزی نیست جز تدقیق او در متون دیگر و تلاشش برای خواندن، درک، یا بهتر است بگوییم مصادره متون دیگر که نتیجه کار در قالب نمایشنامه درمی آید.

از نمونه های منتشرشده او نمایشنامه «رقص مادیان ها» (نشر نی، ۱۳۸۸) شاید مناسب ترین باشد، هرچند در این مقاله به هیچ یک از متون او متکی نیستیم و نقل قولی از کار او نخواهیم آورد و هدف پرداختن به منطق مجموعه بازخوانی های اوست. از دو زاویه به کار چرم شیر نگاه می کنیم.

● فرض اول؛

چرم شیر نمایشنامه نویس نیست، منتقد است

در اینجا مقصود از منتقد، آن چیزی است که والتر بنیامین مدنظر دارد. بنیامین در منظومه پیچیده و پرفراز و نشیب کارش، که نمونه یی منحصربه فرد از نقدنویسی است، به دنبال محقق ساختن فرآیندی بود که در آن کنش انتقادی «به نحو فزاینده یی دیوارهای فاصل میان رشته ها را (که به واقع در حکم مشخصه مفهوم قرن نوزدهمی علم بود) از طریق نوعی تحلیل هنری محو می سازد، تحلیلی که در دل اثر هنری، تجلی یا بیان یکپارچه و منسجم گرایش های دینی، متافیزیکی، سیاسی و اقتصادی یک عصر تاریخی را بازمی شناسد، بیانی که نمی توان قلمرو آن را از هیچ سمتی محدود کرد». بنیامین در مجموعه آثارش در پی عبور از دیوار بین رشته ها از طریق تحلیل هنری است. او می خواهد به میانجی هنر و به خصوص ادبیات، تقسیم کار قرن نوزدهمی علوم گوناگون را کنار نهد و با عبور از فراز دیوارهای فرسوده و کاذب بین رشته ها، به تحلیلی دست یابد که از طریق هنر وجوه گوناگون یک عصر تاریخی را بازشناسد. ایده بنیامین به وضوح مبتنی است بر قابلیت اثر هنری در نهفتن جهانی در خود. بنیامین اثر هنری را یک جهان اصغر می داند که در هر دوره تاریخی، گرایش های دینی، متافیزیکی و... را در خود می گنجاند و کار منتقد با اتخاذ رویکرد تحلیلی میان رشته یی، یافتن تجلی این عصر در دل اثر یا همان محتوای حقیقت آن است.

اما چنان که از آثار خود بنیامین محرز است، او برخلاف لوکاچ به هیچ وجه به نقد، کیفیتی شاعرانه نسبت نمی دهد و نقد از منظر او، به معنای برساخته شدن فرمی است که به شیوه یی «خودآیین»، دیالکتیکی است. در واقع کار نقد نوعی شدت دادن به اثر هنری و افزایش آگاهی در بطن آن است، نقد همچون افزایش ناگهانی فشار برق است که یک لامپ معمولی را ناگهان به شدت پرنور می کند. از طریق همین تشدید است که می توان اثر را به نظام ایده ها گره زد. این تقویت ناگهانی اثر است که مرزهای آن را درهم می شکند و آن را درگیر فرآیندی تاریخی می کند. به این ترتیب، نقد به آن معنا که بنیامین در نظر دارد، مانند گردباد است. نقد از نقطه یی وارد اثر می شود، آنچه را که به شکلی منظم در آن چیده شده به هم می ریزد، نظم اثر را مختل می کند، همه چیز را گرد خود به پرواز درمی آورد و از نقطه یی دیگر بیرون می رود، در حالی که پشت سرش آشوبی برجا نهاده است. به زعم بنیامین، در دل همین آشوب است که حقیقت اثر رخ می نماید. از طریق زوال است که نقد حقیقت را برملا می کند، نقد با ویران کردن بنا می نهد. نقد مدرن، که با نقد رمانتیک تضادی بارز دارد، چیزی نیست مگر «کشتن آثار. نه نوعی ارتقای آگاهی در درون آنها (رمانتیک،)، بلکه به نحوی فرو کردن معرفت در درو ن شان.» منتقد هجومی بی رحمانه به اثر دارد، اثر را تکه تکه می کند، معرفتی خاص درون آن تزریق می کند و از این طریق موجب آشکار شدن حقیقت اثر و در عین حال، تثبیت شدنش می شود. شاید لب کلام بنیامین همین است که نقد می تواند هسته منثور اثر را بیرون بکشد.

نقدی که راجع به شعر یا نقاشی یا فیلم است نقدی منثور است، به این دلیل که هر اثر هنری هسته یی منثور در خود دارد که بیرون کشیدنش رسالت نقد است. نقد است که دست به قتل اثر می زند تا این هسته منثور را، که نتیجه قابلیت تغییر ماهیت هر هنری به نثر است، نمایان کند. نقد تلاشی است برای شکست دادن اثر و فتح آن به منظور یافتن محتوای حقیقتش، نوعی انباشت و افزایش زور بر دیوار اثر است، تجمع نیروها پشت دروازه شهر، که هرچه بیشتر باشد، راحت تر به فتح اثر ختم می شود. پس از شکستن این دیوار و ویران کردن اثر است که منتقد در دل خرابه ها هسته منثور آن را جست وجو می کند و محتوای حقیقتش را آشکار می سازد.

با این تعبیر می توان گفت محمد چرم شیر منتقدی است که نقدش را در قالب نمایشنامه می نویسد و به گواه آثارش منتقدی قهار و تیزبین هم هست. کاری که چرم شیر با متون موضوع قرائتش می کند، بسیار شبیه ایده یی است که بنیامین از نقد دارد. چرم شیر متنی را برای خواندن، یا به قول خودش «بازخوانی» برمی گزیند، از نقطه یی از آن مانند گردباد وارد می شود، همه چیزش را به هم می ریزد و از آن سو بیرون می رود. محصول این تلاش برای به آشوب کشیدن متن به قالب نمایشنامه درمی آید. در واقع نمایشنامه های چرم شیر گویی خاطرات او هستند از به هم ریختن نظم متونی که به هر دلیل توجهش را جلب کرده اند؛ روایت هایی هستند از اینکه گردباد قرائت نقادانه چگونه نظم متن را به آشوب می کشد. نمایشنامه های چرم شیر بی شباهت به فوتبال تیم های شگفتی ساز جام های جهانی نیستند، تیم هایی که به رغم گمنامی، با اعتماد به نفس جلوی حریف های پرآوازه و قدرشان می ایستند، بسیاری از محاسبات را زیر و رو می کنند و همیشه مفتخر و سربلند از هر مسابقه یی بیرون می آیند، نتیجه هر چه می خواهد باشد. چرم شیر به سبک و سیاق همین تیم های فوتبال به مصاف متن های بزرگ می رود و بنیان کارش بر این فرض استوار است که هر متنی بالقوه می تواند ماده خام و موضوع یک نمایشنامه باشد، یا به بیان دیگر، قرائت نقادانه هر متنی از طریق نمایشنامه نویسی ممکن است. اغلب استعاره های بنیامین برای توصیف کار چرم شیر به کار می آیند؛ شیوه قرائت او همچون افزودن ناگهانی ولتاژ برق است که لامپ را، که در اینجا متن مبدأ است، ناگهان پرنورتر می کند، نمایشنامه های او دست به قتل متن اصلی می زنند، آن را در فرآیند قرائت تکه تکه می کنند و می کوشند لابه لای این تکه ها و از دل ویرانه ها آن چیزی را کشف کنند که بنیامین محتوای حقیقت اثر می نامید.

نمایشنامه های چرم شیر حالتی تهاجمی به متن اصلی دارند، آن را دشمن می پندارند، موضوع نبرد و فتح می دانند و حمله ور می شوند تا مقاومتش را خرد کنند و شکستش دهند و پس از این غلبه بتوانند هسته منثورش را بیرون بکشند. اینها همگی مشابه کاری است که منتقدان واقعی، نه شارحان و ستایشگران و کاسه لیسان متن، انجام می دهند، تفاوت فقط در همین است که ابزار کار چرم شیر، یا بهتر است بگوییم آلت قتاله او در مواجهه با متن، تئاتر است و نتیجه این کشتار در هیئت نمایشنامه عینیت می یابد. با این تفاصیل، بی راه نیست اگر بگوییم محمد چرم شیر بیش از آنکه نمایشنامه نویس باشد، منتقد است.

● فرض دوم؛

چرم شیر راوی «اضطراب تاثیر» است

مفهوم «اضطراب تاثیر» را از هارولد بلوم منتقد بزرگ امریکایی وام گرفته ام. هارولد بلوم با انتشار کتاب «اضطراب تاثیر»، سرآغاز جریانی در نقد ادبی امریکایی شد که تا همین امروز ادامه دارد و جنجال ها و واکنش های زیادی برانگیخته است. در هر حال موافقان و مخالفان بلوم متفق القولند که این کتاب نقطه عطفی در تاریخ نقد ادبی است و ایده محوری بلوم، یعنی همین مفهوم «اضطراب تاثیر» امروزه در واژگان نقد ادبی معاصر کاملاً جا افتاده است.

ایده اصلی بلوم در این کتاب، که به وضوح تحت تاثیر فلسفه نیچه و روانکاوی فرویدی است، ایده «تاثیر» است. طبق نظر بلوم تاریخ شعر مدرن تاریخ تاثیر پذیرفتن هر شاعری از پیشینیان خویش است و نوشتن شعر هر شاعر بزرگی واکنشی بوده است به شاعری دیگر که حکم پدر او را داشته است. بنابراین بلوم شعر را در زمینه تاریخ شعر می خواند، در کار او خواندن یک شعر واحد مطلقاً بی معناست و نتیجه اش گزاره های ابلهانه یی است نظیر «شعر چیزی جز خودش نیست»، یا تحلیل هایی است که معنای شعر را به نثر می نویسند و گمان می برند به محتوای آن، یا از آن بدتر، به جوهر آن دست یافته اند. از دید بلوم معنای هر شعر شعری دیگر است، شعری از پیشینیان که شاعر عصر ما تحت تاثیر آن و در واکنش به آن اقدام به نوشتن شعر کرده است. به این ترتیب بلوم به بهانه خواندن هر شعر یک بار تاریخ شعر را می خواند، یا به بهانه هر شعر یک بار تاریخ شعر را احضار می کند.

دشمنان اصلی بلوم در ساحت نظریه ماتریالیست های فرهنگی هستند، کسانی مثل ادوارد سعید و تری ایگلتون که معتقدند هر متنی را باید با اتکا به شرایط سیاسی اجتماعی دوران خلق آن خواند. هر متنی محصول مجموعه یی از روابط اجتماعی و تاریخی است و جدا کردن متن از این شرایط فقط می تواند منشاء سوءتفاهم باشد. بلوم به شدت در برابر این موضع می ایستد و مثلاً در مورد شکسپیر، معتقد است شکسپیر نابغه یی ورای شرایط تاریخی عصر خویش است و تقلیل او به این شرایط جز اینکه «اضطراب تاثیر» شکسپیر را تایید کند، حاصل دیگری ندارد. در مقابل ماتریالیست های فرهنگی، بلوم معتقد است شکسپیر چشمه همیشه جوشان تاریخ ادبیات بوده و هیچ نویسنده و شاعری از تاثیر او در امان نمانده است. او به نبوغ فردی اعتقاد راسخ دارد و معتقد است با تقلیل دادن شکسپیر به شرایط اجتماعی و تاریخی عصر او، کل عظمت کار شکسپیر نادیده گرفته می شود. به عقیده بلوم راه را باید در مسیر عکس پیمود، باید به جای تاثیر جهان بر شکسپیر، به تاثیر شکسپیر بر جهان اندیشید. در تمام گرایش های نقد معاصر این مسیر واژگون شده است. همه می خواهند بدانند جهان با شکسپیر چه کرده است. بلوم اما به دنبال درک این است که شکسپیر با جهان چه کرد و به زعم او تاثیر شکسپیر بر جهان به مراتب مهم تر و تعیین کننده تر و عمیق تر از تاثیر جهان بر شکسپیر است.

بنابراین رابطه حقیقی با شکسپیر، یعنی نشان دادن اینکه شکسپیر تقلیل ناپذیر است. رابطه حقیقی با شکسپیر یعنی اینکه تقلیل سیاسی و تاریخی او ناممکن است و در نهایت، یعنی اعتراف به اینکه ما همه به دام شکسپیر افتاده ایم، همه تحت تاثیر اوییم و از این تاثیر مضطرب می شویم. در واقع، مفهوم شکست در نظریه هارولد بلوم جایگاهی محوری دارد و شاید علاقه فراوان او به والتر بنیامین، گذشته از علایق مشترک شان به عرفان یهود، در همین نهفته باشد. به زعم بلوم حقیقت این است که ما همه در برابر شکسپیر شکست خورده ایم و آنان که به دنبال ساختن شکسپیر سیاسی و تاریخی اند، نمی خواهند این شکست را بپذیرند و برای همین شکسپیر را تضعیف می کنند. پس منکران کنونی شکسپیر، آن چهره های سیاسی عرصه نقد ادبی، انقلابی و مبارز نیستند، فقط کسانی اند که از تاثیر شکسپیر رنج می کشند و اسیر اضطراب ناشی از این تاثیرند.

به این ترتیب طبق این روایت بلومی از تاریخ ادبیات و ایده «اضطراب تاثیر» او، محمد چرم شیر بیش از هر چیز راوی اضطراب تاثیر است. برخلاف اغلب نویسندگان و شاعران که تاثیر پذیرفتن از دیگران را انکار می کنند و زور بی موردی می زنند تا اصیل جلوه کنند، چرم شیر نه تنها به این تاثیرپذیری اذعان دارد، بلکه آن را موضوع کار خویش قرار داده است و درباره اش می نویسد. تمام نمایشنامه های چرم شیر یک متن پدر، یا در واقع یک نویسنده پدر دارد که نه تنها تلاشی برای راندنش به پس زمینه رخ نمی دهد، بلکه تمام قد در وسط متن حاضر است، همچون ستون متن عمل می کند و حضور پررنگش همه جا حس می شود. به این ترتیب چرم شیر زمینه کار خود یا در واقع تاریخ کار خود را نیز در متن هایش احضار می کند و به آن جایگاهی محوری می بخشد. هر نمایشنامه چرم شیر با تاثیر مستقیم یک متن دیگر نوشته شده، مثل هر شعر یا داستان یا نمایشنامه یی که هر کس دیگری می نویسد، تفاوت در این است که چرم شیر می خواهد خود را از اضطراب پنهان کردن این تاثیر خلاص کند.

او صادقانه متن پدر را حاضر می کند و نسبتش را با آن به شیوه یی شفاف و روشن شرح می دهد. در نتیجه، چرم شیر مثل والاس استیونس نیست که عمری تلاش می کرد اصیل جلوه کند و در اغلب نامه هایش در حال انکار تاثیر شاعران دیگر، به خصوص ویتمن و امرسون بر کار خویش است (و البته همان طور که بلوم نشان می دهد، این نه از ارزش شعر او می کاهد و نه در تاثیرپذیری اش تردید می آفریند، چون در نظریه او کاملاً ممکن است از ناحیه شعری باشد که روح شاعر از وجودش خبر نداشته و آن را نخوانده است)، چرم شیر بیشتر به امثال نیچه شباهت دارد که در تمام آثارش با افتخار از تاثیر شوپنهاور و گوته یاد می کند و مدام در نوشته هایش این دو را احضار می کند. این زاویه دید بلومی منظری مناسب برای خواندن کار چرم شیر و درک مفهوم «قرائت متن» نزد اوست. مساله اصلی چرم شیر در نمایشنامه نویسی مساله تاثیر است و او در مجموعه آثارش همیشه منشاء تاثیر را حاضر کرده تا خود را از بند اضطراب تاثیر خلاص کند.

اما از هر مدخلی که وارد کار محمد چرم شیر شویم، به نظر می آید یک نقص بنیادین در اغلب قرائت هایش وجود دارد و به نظر من، این نقص را تحت عنوان کلی «فقدان روایت» می تواند مفهوم پردازی کرد. چرم شیر آشکارا به حذف امکانات اعتقاد دارد، به این معنا که او در نمایشنامه نویسی شیوه نوشتن متن بر مبنای حذف امکانات موجود در دسترس نمایشنامه نویس را پیش می برد.

چرم شیر مثلاً توضیح صحنه را حذف می کند و نمایشنامه را به مجموعه یی از دیالوگ ها تقلیل می دهد، یا همان طور که گفتیم متن پدر را احضار می کند و اجازه می دهد سایه آن بر سر متن او باقی بماند. از این زاویه، چرم شیر نویسنده یی از جنس فلوبر و بکت است، از آنهاست که به شکل خاصی از «زهد ادبی» اعتقاد دارند و متون شان را بر کاهش و تقلیل استوار می سازند. اما در نهایت متون چرم شیر به استقلال کامل نمی رسند و این وابستگی نسبی خود را در هیئت فقدان روایت در کار او نشان می دهد. این امر را نیز می توان طبق هر دو فرض فوق نشان داد. به معنای دیگر، با بسط هر دو منظری که در بالا آوردیم و اعمال رادیکال تر ایده های بلوم و بنیامین به آثار چرم شیر می توان نشان داد آن فقدانی که در اغلب متون چرم شیر به چشم می خورد از کدام منشأ است.

۱) طبق فرض نخست، نشان دادیم که محمد چرم شیر را می توان به عنوان منتقد خواند، به مثابه کسی که اثر را خرد می کند تا محتوای حقیقتش را بیرون بکشد، کسی که خواندن برای او به معنای برپا کردن گردابی در متن به منظور یافتن هسته منثور آن است. همچنین گفتیم که تفاوت منتقد به معنای مرسوم با چرم شیر در این است که منتقد با فرم مقاله کار می کند و چرم شیر نمایشنامه را برگزیده است و مساله از همین جا شکل می گیرد. طبق مفهوم پردازی عالی لوکاچ از ایده مقاله در مقدمه کتاب «جان و اشکال»، مقاله فرمی است مستقل و رسالتش نه توضیح موضوع خویش، که طرح کردن ایده ها و نظراتی درباره جهان است و برای همین به زعم لوکاچ هر مقاله یی عنوان فرعی مستتری دارد که با «به بهانه...» شروع می شود. مقاله، به بهانه یک اثر هنری، یک رمان، یک فیلم یا هر چیز دیگر نوشته می شود تا ایده هایی درباره جهان طرح کند. برای همین موضوع مقاله برای آن نه هدف، که نقطه عزیمت است، آن منتقدی که مثلاً درباره شکسپیر می نویسد نمی خواهد در انتهای مقاله اش به شکسپیر «برسد»، بلکه شکسپیر برای او نقطه عزیمت است، سکوی پرشی است که به منتقد اجازه می دهد حرف های اصلی اش را درباره جهان بزند.

رابطه متون چرم شیر با متونی که موضوع خواندن اوست اما چنین نیست. در نمایشنامه های چرم شیر، متن موضوع قرائت اغلب هدف است و یافتن محتوای حقیقت آن، غایت نمایشنامه محسوب می شود. چرم شیر گویی به محض دست یافتن به محتوای حقیقت متنی که می خواند کار را رها می کند و در اغلب آثارش مرحله نهایی را که فرم بخشیدن به یافته اش و بدل ساختن آن به بهانه یی برای فکر کردن به جهان است، انجام نمی دهد. او گام اول را محکم برمی دارد، به متن پدر جسورانه حمله می کند و اغلب موفق به غلبه بر دیوارهای آن و تکه تکه کردنش می شود، اما گام بعد را که فرم بخشیدن به این دستاورد باارزش است، اغلب برنمی دارد. آن فرم غایی که می تواند کنش انتقادی او را به متنی مستقل بدل کند همان روایت است، حتی روایت به معنای کلاسیک آن، که اتفاقاً در کار او تنش بیشتری هم تولید می کند. شیوه قرائت چرم شیر اگر به متنی بدل شود که در عین وجود رادیکالیسمی تحسین برانگیز، شکلی از روایت را هم در خود بگنجاند، حتی شکلی که متکی به الگوهای کلاسیک قصه گویی باشد، بی شک جهشی بلند در کار او صورت می گیرد.

۲) طبق روایت بلوم نویسنده اصیل وجود ندارد. هر نویسنده یا شاعری بر اثر تاثیر پدران خویش است که اقدام به نوشتن می کند و تلاش نویسندگان برای اصیل جلوه دادن خویش مذبوحانه است. گفتیم که بلوم به جای شعر واحد به تاریخ شعر معتقد است و در نظریه او معنای هر شعر، شعر دیگری است که درون آن شعر نهفته است. اما در ادامه بحث بلوم مساله بر سر نسبتی است که شاعر با پیشینیان خود برقرار می کند. نکته در این است که این نسبت به هیچ وجه از سر تسلیم نیست، چنین نیست که سایه پیشینیان، شاعر را از دست یافتن به نور خورشید محروم سازد. هر شاعر بزرگی در برقرار ساختن نسبتی با پیشینیان خود فعال است و رابطه تاثیر ممکن است از جنس تکمیل شاعر پیشین، انکار او، ادامه مسیر او در جهت دیگر و دیگر نسبت هایی باشد که بلوم از آنها با عنوان «نسبت های بازنگرانه» یاد می کند. مساله پا جای پای بزرگان گذاشتن و چشم بسته در مسیرشان رفتن نیست، ابداع اصل بنیادین هر کنش ادبی است.

اما آنچه در کار چرم شیر رخ می دهد، نوعی سستی و تردید در کندنی تمام عیار از متن پدر و تعیین تکلیف کامل با آن است. تلاش چرم شیر برای عیان ساختن متنی که تاثیرش موجب به راه افتادن موتور نوشتن او شده است، از سویی موجب تردیدی در تعیین تکلیف با متن پدر و کندنی تمام عیار از آن می شود. چرم شیر به رغم حمله همه جانبه اش به متن پدر گویی حرمت نام پدر را نگه می دارد و انگار نیت نهفته در پس تلاشش بر این است که مبادا متن پدر آزرده خاطر شود.

همین امر در نهایت منجر می شود به پرهیز از روایت، چرا که در اغلب نمایشنامه ها روایت است که ستون فقرات می سازد. هر شکلی از روایت، از ارسطویی تا پست مدرن، حضورش به نوعی اعلام استقلال متن است و از طریق خواندن روایت است که می توان به نسبت متن با متون پدر اندیشید. فقدان روایت در کارهای نمایشی چرم شیر بیش از آنکه غلظت ابداع را در کار او بالا ببرد و استقلال متنش را تشدید کند، صرفاً سایه متن پدر را بر آن سنگین تر می کند. شکلی از حرمت نهادن بی مورد به جایگاه متن پدر در کار او دیده می شود؛ احترامی که مثل دیگر انواع احترام زیادی به نسل های پیشین، جز ضربه خوردن و محدودیت حاصلی ندارد.

بخشی از ماجرا شاید برمی گردد به اینکه چرم شیر همواره متونی را برمی گزیند که خود روایت دارند و در اغلب قرائت های او اتفاقاً قصه یکی از عناصر اصلی و کلیدی متنی است که انتخاب می شود. چرم شیر قصه متن پدر را از آن می گیرد، ولی کاری که نمی کند و به نظر می رسد که باید بکند، جایگزین کردن قصه یی است که گره افکنی و گره گشایی اش کاملاً نو و مختص به خود داشته باشد. همین است که گمان می کنم اقتباس او از یک تابلوی نقاشی یا یک عکس، که فی نفسه بر روایت استوار نیستند، می تواند منشاء تحولی در کار چرم شیر باشد. در تصویر، آنچه چرم شیر همیشه از متن پدر حذف می کند پیشاپیش حذف شده است و از آنجا که انجام این مرحله از دوش نویسنده برداشته شده، او می تواند با فراغ بال قدمی دیگر به جلو بردارد.

اما سخن آخر اینکه فارغ از آنچه در درون نوشته هایش می گذرد، مهم ترین ویژگی محمد چرم شیر استمرار اوست. برخلاف اکثر قریب به اتفاق نویسندگان و شاعران و نمایشنامه نویسان ما که به قول گلشیری «جوانمرگ» می شوند، چرم شیر نزدیک به ۳۰ سال است که مدام کار کرده، ده ها نمایشنامه کوتاه و بلند نوشته که بسیاری شان اجرا شده اند و فارغ از ضعف ها و قوت های کارش، همین استمرار او در نوشتن خود دستاوردی مهم است. چرم شیر از معدود کسانی است که به علت همین کار مستمر، می توان تحول فکری و دوره های گوناگون کارش را بررسی کرد، به این دلیل که خود او ماده خام این کار را که نمایشنامه های پرشمارش باشند، در اختیار مخاطبانش گذاشته است، هرچند که جای کتابی حاوی گزیده آثار او در طول این ۳۰ سال خالی ا ست. گذشته از کیفیت کار او که بی تردید به نسبت آنچه در این مملکت می خوانیم و می بینیم بسیار بالاست، همین نفس استمرار در کار بسیار باارزش است و اخلاق و نظم سخت او در کار شاید مهم ترین فقدانی است که ادبیات ما در تمام حوزه هایش از آن رنج می برد.

امیر احمدی آریان



همچنین مشاهده کنید