پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ایثار از دیدگاه معلم شهید انقلاب


ایثار از دیدگاه معلم شهید انقلاب

اسلام برای چندین هدف قبول می کند که انسان در دنیا زاهد باشد, یعنی از لذت های حلال چشم بپوشد انسان در شرایطی قرار می گیرد که در آن, انسان های دیگر مثل او یا بیشتر از او احتیاج دارند در اینجا انسان چه می کند

مقاله ای که در پی می خوانید به قلم دکتر علی مطهری پیرامون ایثار از دیدگاه پدر شهید و متفکرشان که از بنا کنندگان بنیان های فرهنگی و فکری انقلاب اسلامی می باشند، نگاشته شده است. با تشکر از ایشان، خوانندگان عزیز را به مطالعه این نوشتار ارزشمند فرامی خوانیم؛

● ایثار، یکی از هدف های زهد اسلامی

اسلام برای چندین هدف قبول می کند که انسان در دنیا زاهد باشد، یعنی از لذت های حلال چشم بپوشد. انسان در شرایطی قرار می گیرد که در آن، انسان های دیگر مثل او یا بیشتر از او احتیاج دارند. در اینجا انسان چه می‌کند؟ ایثار می کند، جود و بخشش می کند، لذتی را که برای خودش حلال و جایز است به دیگری می‌دهد، نمی خورد تا به دیگران بخوراند. نه اینکه نمی خورد و دور می ریزد تا در آخرت به او بدهند بخورد! اگر چنین کند آنجا به او می گویند کار احمقانه‌ای کرده‌ای که دور ریختی به خیال اینکه اینجا بدهیم به تو بخوری. نمی پوشد برای اینکه بپوشاند. آسایش نمی کند برای این که بتواند دیگران را در آسایش وارد کند. لذت نمی برد برای این که به دیگران لذت برساند. این ایثار است، که یکی از عالی ترین و باشکوه‌ ترین شئون و خصایص انسانی است. یکی از انسانی‌ ترین کارهای بشر است، زهد است ولی زهد انسانی، زهد صحیح ، زهد عالی. این آن زهدی است که علی بن ابی طالب علیه السلام دارد. نمی خورد ولی دور نمی ریزد. زحمت می کشد، به دست می آورد، ولی نمی خورد برای این که بخوراند، نمی پوشد برای اینکه دیگران را بپوشاند« ؛ و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا »(۱)

آیا اسلام این گونه زهد و اعراض از لذت دنیا را می پذیرد؟ این گونه اعراض را که هدف انسانی و معقول دارد می پذیرد؟ البته می پذیرد. اصلا کدام عقل و دل است که این گونه زهد را بفهمد و نپذیرد؟ اگر دینی چنین زهدی را توصیه نکند، آن دین نیست. اگر یک مکتب اخلاقی چنین زهدی را توصیه نکند، آن مکتب از مفاهیم عالی انسانی با خبر نیست. از انسانیت چیزی نمی فهمد.

این یکی از هدف ها و فلسفه‌های زهد است، زهدی که عقل و وجدان آن را می پذیرد. اسلام به این گونه زهد توصیه کرده است. قرآن در باره عده ‌ای از اصحاب پیغمبر، انصار و مومنینی که در مدینه بودند می فرماید« ؛ و یوثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصه»(۲) ولو اینکه خودشان در سختی و مشقت به سر می برند و لی برادران مسلمان خودشان را بر خودشان مقدم می‌دارند، آنها را بر خودشان ترجیح می دهند.

امام زین العابدین(ع) روزه می گرفت و می فرمود غذایی برای خودش آماده می کردند و معمولا دستور می داد غذایی از گوشت باشد مانند آبگوشت هایی که ما می‌پزیم. وقت افطار که می شد خودش می‌آمد سر دیگ غذا، دستور می داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بیچارگان. در آخر کار، یک کاسه به اندازه خوراک یک نفر برای شخص خودش نگاه می داشت. البته از نظر اسلام عائله را قبل از خود و بیگانگان باید غذا داد. چه بسیار اتفاق می‌افتاد که آن آخر کار برای خودش یک کاسه باقی مانده بود، فقیری می رسید و آن را هم به فقیر می داد. این را می گویند زهد و یک عمل شکوهمند و انسانی.

این یک فلسفه ی زهد است، اسلام این نوع زهد را که نه معنی آن تحمل محرومیت بی منطق است که دور بریزیم تا در آخرت، لذت بدهند - که لذت هم نخواهند داد - یا قلمرو دنیا را از قلمرو آخرت جدا کنیم، تائید می کند.(۳)

● ایثار و وفا

یکی از عناصر اخلاقی موجود در حادثه کربلا، ایثار است. چه نمایشگاه ایثاری بوده است کربلا! شما ببینید آیا برای ایثار، تجسمی بهتر از داستان جناب اباالفضل العباس علیه السلام می توان پیدا کرد؟ یک نمونه از صدر اسلام برایتان عرض می کنم ولی آنجا قهرمان چند نفرند نه یک نفر. شخصی می‌گوید در یکی از جنگ های اسلامی از میان مجروحین عبور می کردم، شخصی را دیدم که افتاده و لحظات آخرش را طی می کند ( و مجروح چون معمولا خون زیادی از بدنش می‌رود بیشتر تشنه می‌شود.) من فورا فهمید م که این شخص به آب احتیاج دارد. رفتم یک ظرف آب آوردم که به او بدهم. اشاره کرد که آن برادرم مثل من تشنه است، آب را به او بدهید. رفتم سراغ او. او هم اشاره کرد به یک نفر دیگر که آب را به او بدهید. رفتم سراغ او (بعضی نوشته‌اند سه نفر بوده‌اند و بعضی نوشته‌اند ده نفر.) تا سراغ آخری رفتم، دیدم از دنیا رفته است. برگشتم به ما قبل آخر، دیدم او هم تمام کرده ، ما قبل او هم وفات کرده بود. به اولی که رسیدم، دیدم او هم تمام کرده است. بالاخره من موفق نشدم به یک نفر از اینها آب بدهم. چون به سراغ هر کدام که رفتم گفت برو به سراغ د یگری. این را می گویند ایثار، که یکی از باشکوهترین تجلیات عاطفی روح انسان است.

چرا سوره «هل اتی» نازل می شود که در آن می فرماید؛ « و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا»(۴) ارج نهادن به ایثار، تجلی دادن این عاطفه ی انسانی و اسلامی یکی از وظایف حادثه کربلا بوده است و گویی این نقش به عهده اباالفضل العباس(ع) گذاشته شده بود. او بعد از آنکه چهار هزار مامور شریعه فرات را کنار زده است، وارد آن شده و اسب را داخل آب برده است به طوری که آب به زیر شکم اسب رسیده و او می تواند بدون اینکه پیاده شود مشکش را پر از آب کند. همین که مشک را پر از آب کرد، با دستش مقداری آب برداشت و آورد جلوی دهانش که بنوشد. دیگران از دور ناظر بودند. آنها همین قدر گفته‌اند که ما دیدیم آب ننوشید و آب را ریخت. ابتدا کسی نفهمید که چرا چنین کاری کرد. تاریخ می گوید: « فذکر عطش الحسین علیه السلام»(۵) یادش افتاد که برادرش تشنه است، گفت شایسته نیست حسین در خیمه تشنه باشد و من آب بنوشم. حال، تاریخ از کجا این را می گوید؟ از اشعار اباالفضل، چون وقتی که بیرون آمد، شروع کرد به رجز خواندن. از رجزش فهمیدند که چرا اباالفضل تشنه آب نخورد. رجزش این بود:

یا نفس من بعد الحسین هونی

فبعده لا کنت ان تکونی

خودش با خودش حرف می زند، خودش را مخاطب قرار داده و می گوید: ای نفس عباس! می خواهم بعد از حسین زنده نمانی! تو می خواهی آب بخوری و زنده بمانی؟ عباس! حسین در خیمه‌اش تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟ به خدا قسم رسم نوکری و آقایی، رسم برادری، رسم پیروی از امام، رسم وفاداری چنین نیست. عباس، سراسر وفا بود.

مردی است به نام عمرو بن قرضه بن کعب انصاری که از اولاد انصار مدینه است. او ظاهرا از کسانی است که در وقت نماز اباعبدالله، خودشان را سپر اباعبدالله کرده بودند. آن قدر تیر به بدن این مرد خورد که افتاد. لحظات آخرش را طی می کرد. اباعبدالله علیه السلام، خودشان را به بالینش رساندند. تازه درباره خودش شک می کند و از امام می پرسد که آیا به وظیفه خود عمل کرده یا خیر. می‌گوید: « اوفیت یا اباعبدالله؟» آیا من توانستم وفا کنم یا نه؟(۶)

پی نوشتها:

۱ - دهر ، ۸ و ۹

۲ - حشر ، ۹

۳ - نقل از کتاب احیای تفکر اسلامی، ص ۷۷

۴ - دهر ، ۸ و ۹

۵ - ینابیع الموده ، ج ۲ ، ص ۱۶۵

-۶ نقل از کتاب حماسه حسینی، ج ۱، ص ۳۹۰



همچنین مشاهده کنید