چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نانش دهید و از ایمانش نپرسید


نانش دهید و از ایمانش نپرسید

بر سردر سرای ابوالحسن خرقانی چنین نوشته اند «هركه در این سرای درآمد نانش دهید و از ایمانش نپرسید, چرا كه آنكه به درگاه ایزد باریتعالی به جان ارزد, البته بر خان بوالحسن به نانی بیرزد »

بر سردر سرای ابوالحسن خرقانی چنین نوشته‌اند: «هركه در این سرای درآمد نانش دهید و از ایمانش نپرسید، چرا كه آنكه به درگاه ایزد باریتعالی به جان ارزد، البته بر خان بوالحسن به نانی بیرزد.»

عارفان و اهل تصوف اینگونه با فروتنی و رواداری به جهان می‌نگریستند و رها از قید و بندهای شریعت به همنوعان چونان بشر نگاه می‌كردند. در نوشتار ذیل نویسنده به امكان‌های نهفته در تصوف در گفت‌وگوی آینده میان ادیان می‌پردازد و كارآمدی این آرا را به بحث می‌نشیند.

انسان به خاطر ارتباطی كه با فراموشی دارد گریزی نیست كه بعضاً مورد هشدار قرار گیرد و مواردی به وی یادآوری شود. همین اخطار و هشدار یكی از دلایل اساسی نبوت نیز به شمار می‌آید. گفت‌وگو از واقعیت‌های فطری است كه مد‌ت‌هاست انسان‌ها فراموش كرده‌اند و باید به یادشان آورده شود. گفت‌و‌گو لازمه فطرت انسان و راهی است كه خداوند برابر كائنات و مخلوقات نهاد و به عبارتی سنت الله است. بدین سبب بزرگ‌ترین و پردامنه‌ترین گفت‌وگو میان خالق و مخلوق تحقق یافته و به صورت دین شكل گرفته است. هرچند گفت‌وگو در مواردی چند حالت غیرفعال به خود می‌گیرد، جوهری است كه در روح انسان‌ها جای گرفته است. عداوت و قهر موقتی و عارضی است و گاهی از این دو به عنوان ابزارهای تامین هرچه بیشتر گفت‌وگو و دوستی استفاده می‌شود.

هرچند در طول تاریخ گفت‌وگوی بین ادیان همیشه وجود داشته است اما از اواسط قرن بیستم به بعد از این مقوله بیشتر سخن می‌رود و اقداماتی در این زمینه صورت می‌گیرد. از اینجا استنباط می‌شود كه انسانیت می‌خواهد مجدداً به جوهر فطری كه مدتهاست گم كرده، برگردد و از آن به عنوان نیاز غیرقابل انكار یاد می‌كند. پس از این مقدمه كوتاه، به موضوع اصلی مقاله یعنی نقش تصوف در گفت‌وگوی بین ادیان می‌پردازیم.

تصوف كه جنبه داخلی اسلام را تشكیل می‌دهد، با همه ادیان، حتی با همه انسان‌ها، تجربه و اصول گفت‌وگوی تاریخی داشته است. این روند در همان سطوح اولیه باقی نمانده و در حال حاضر نیز ادامه دارد. از یك سو عده‌ای می‌كوشند به شكلی با هیاهو، محیط گفت‌وگو را فراهم سازند و از دیگر سو قرن‌هاست كه گفت‌و‌گو به شكل بی‌صدایی ادامه دارد. از دوره‌های نخستین كه مسلمانان با دنیای غرب ارتباط پیدا كردند، ارباب تصوف بر انسان‌ها و اندیشه‌های غربی تاثیر گذاشتند. متاسفانه در باب این تاثیر به ویژه در تركیه تحقیق صورت نگرفته و تاثیر فرهنگ اسلامی به غرب بیشتر به ریاضیات، پزشكی، نجوم، فیزیك و سایر علوم محدود و مقصود شده است. شكی نیست كه دانشمندان اسلامی در این زمینه تاثیرات بسیاری در غرب داشته‌اند، ولی تحقیق در خصوص تاثیراتی كه تصوف، این جنبه معنوی فرهنگ اسلامی در غرب بر جای داشته، به طاق نسیان سپرده شده است.در پرسشنامه‌ای كه در اروپا میان ۵۸۱۳۵ نفر توزیع شده، دلایل ترجیح آنهایی كه اسلام را پذیرفته‌اند، چنین قید شده است. مولانا غزال (۳۸ درصد)، رساله نور (۳۲ درصد)، تاریخ و آثار اسلامی (۳۰ درصد).یك رده‌بندی دیگر از پاسخ‌های رسیده نشان می‌دهد كه ۸۹ درصد به سبب حیات نمونه حضرت محمد (ص)، اسلام را پذیرفته‌اند. ۲۸ درصد دلیل موجودیت اسلام را بر قدرت توضیح منطقی اسلام بسته‌اند و ۷۴ درصد اسلام را به شكل ابزار دستیابی به تسلی و آرامش و رهایی از ماده‌گرایی ارزیابی كرده‌اند. متاسفانه آثار كافی در اختیار نداریم كه نشان بدهد طریقت‌ها در این خصوص چه تاثیراتی داشته‌اند. در سال ۱۹۸۶ در پاریس كتابی با عنوان از یك ایمان به ایمان دیگر: حركت‌های تشرف به اسلام در غرب منتشر شد كه نتیجه دو پژوهشگر زن را در احتوا داشت. این اثر هرچند فاقد جنبه علمی است، به افرادی اشاره می‌كند كه از راه طریقت و تصوف با عنوان چرا مسلمان می‌شوند؟ كه به اسلام گرویده‌اند. رساله دكترای علی كوشه كه در جریان سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴ در انگلستان نوشت، جدیدترین اثری است كه در این زمینه تدوین شده است. از میان دلایل توجه و التفاتی كه انسان غربی نسبت به تصوف و طریقت‌ها نشان می‌دهد می‌توان به دو مورد مهم زیر اشاره كرد:

۱ ) بحران معنوی و فشار روحی موجود در جامعه امروز غربی:

این بحران را به شكلی موجز چنین می‌توان طرح كرد: «جامعه غربی، ریشه (Guenon)‌های

دینی – معنوی خود را گم كرده، ارتباطش را با حقایق بشری و الهی قطع كرده و به صورت جامعه‌ای درآمده كه فردگرا، خودگرا، انسان‌گراست و تنها به «شخص» ارج می‌نهد و از ماده‌گرایی پیروی می‌كند». سید حسین نصر نیز در این مورد چنین می‌گوید: «فروپاشی نظام ارزشی دنیای نوین، احساس عدم اعتماد به آینده، نارسایی پیام‌های ادیانی كه در غرب حاكمیت دارند و آموزه‌های باطنی آنها به تدریج از بین می‌رود و بالاخره آرزوی دیدار معنوی در محیطی كه كیفیتش روز به روز تخریب می‌شود، انسان غربی را به سوی بررسی ارزش‌های معنوی ادیان شرقی جلب می‌كند و به سوی تصوف متوجه می‌سازد.»

۲ ) ویژگی‌های جاذب تصوف:

سعید الیاس (انگلیسی‌الاصل و دارنده درجه دكترای الهیات و فلسفه)‌كه پس از هفت سال رهبانیت به یمن تصوف مسلمان شده است، می‌گوید: بسیار آسان مسلمان شدم، زیرا اسلام محتوایی داشت كه متناسب با من بود، به ویژه تفسیر عرفانی اسلام چاره نیازهایی بود كه در زمینه روحی داشتم، مسیحیت بسیار چیزها از دست داده است، ضعف در اشتغال به اندیشه‌های درونی و درك زندگی كه از نظر من بسیار اهمیت دارد، دلیل این مدعاست. من این حیات اندیشه را در اسلام پیدا كردم كه هم علم و هم عشق را در اختیار دارد.

محمد حمید الثه نیز چنین می‌گوید: «از روزی كه در جامعه غربی و در محیطی چون پاریس شروع به زندگی كرده‌ام با كمال تعجب می‌بینم كه قبول اسلام از سوی مسیحیان، نه از طریق ایضاحات عقلانی اسلام كه از طریق توضیحات تصوفی انجام می‌پذیرد. آنكه آنان را به اسلام كشانده، نه ابوحنیفه و امام ماتریدی، كه محی‌الدین ابن عربی است... امروز حداقل در اروپا و آفریقا نه عقل و شمشیر كه دل و تصوف می‌تواند به اسلام خدمت كند.»

به سبب احتراز از اطناب كلام از ذكر نمونه‌های دیگر خودداری می‌كنیم. به طور خلاصه می‌توان گفت كه در دل بسیاری از غربی‌ها آرزوی وصول به آخرین نقطه تحقیقات روحی نهفته است و همین آرزوست كه آنان را به خفایای ادیان شرقی و به ویژه به سوی تصوف اسلامی جلب می‌كند. هرچند پاره‌ای از عناصر موجود در تصوف را می‌توان در بعضی از حركت‌های معنوی شرق نیز ملاحظه كرد. تصوف به جهت اینكه با اسلام به كلیتی دست یافته، مورد توجه بیشتر واقع شده است.

از آنچه كه به اجمال گفته شد برمی‌آید كه ایجاد زمینه گفت‌وگو و عنصر تصوف نباید نادیده گرفته شود. نقشی را كه تصوف در تحقق اهداف موردنظر گفت‌وگو یا تداوم بهنجار گفت‌وگو برعهده دارد، می‌توان به طور اجمال به شرح زیر خلاصه كرد:

الف) موضوعات مربوط به حیات اجتماعی

۱ ) اخلاق: فایده كاركرد تصوف را می‌توان به شكل آموزش انسان‌ها جهت مقابله با حیات و ماده، تعلیم اجرای سهل و با نشاط دستورات دینی، تنظیم انسان و كمك و فراگیری اخلاق و عادات حسنه خلاصه كرد. در این میان توسعه تصوف به صورت طریقت و گسترش آن در جامعه نیز نقش مهمی در حیات فرد و جامعه بازی می‌كند. طریقت‌ها باید در انتخاب اعضای خود به اختلاف روانشناسی توجه كنند.

در ژرفا و معنایی كه تصوف به حیات انسان می‌دهد مواردی چون اخلاص، محاسبه نفس، صبر، توكل، فداكاری، جوانمردی، ادب و حیا در رفتار انسانی، خشوع در عبادت‌ها و در راس آنها در نماز، تواضع در دعا، زهد و تقوا، ترجیح آخرت بر آنچه كه فانی است، اشتیاق در وصول به خدا، ذوق سلیم، مرحمت به همه موجودات و دستگیری از ضعیفان، حلم، تواضع، جسارت، حب و بغض‌ به خاطر خدا، بر و احسان، عفو،‌‌ عنایت به آنكه از تو دوری می‌كند و بخشش به آنكه از تو دریغ می‌ورزد و غیره جای گرفته است.

به طور خلاصه، تصوف هرگونه اخلاق حسنه را در خود دارد. هرچند عناصر اخلاق در ادیانی كه بیشتر متوجه مقوله گفت‌وگو هستند، در اولویت قرار گرفته است، جوامعی كه در دو طرف گفت‌وگو قرار دارند، از فساد اخلاق شكایت می‌كنند. در دنیایی كه ارزش‌های اخلاقی و معنوی، از سوی انسان‌ها مورد توجه قرار گرفته اعتقاد بر این است كه ارزش‌های اخلاقی را می‌توان به این شكل عنوان كرد: اگر آنچه را كه برای خودت می‌خواهی، برای دیگران نخواهی، نمی‌توان انسانی مطلوب و آرمانی باشی تصوف نیز در تعقیب این آرمان است.

۲) مادی گرایی: به طوری كه مشاهده می‌شود دنیای غرب از ریشه‌های روحی جدا شده است. در دنیای اسلام نیز اگر به همان شدت نباشد، چندان متفاوت نیست. نگرش و برداشت تصوفی از روش‌هایی است كه می‌تواند مجال نفس كشیدن به انسان‌ها بدهد و ضمن تركیب ماده با معنا، ماده را با هویت اصل خود آشنا سازد.

۳ ) عطش به محبت و تساهل: دنیای امروز به دلایلی چند دوره خشونت، ‌ناامیدی، اضطراب، بی‌مهری، بی‌هدفی، بی‌ارزشی، روگردانی از زندگی و غیره را طی می‌كند. همه انسان‌ها به نسبت‌های مختلف از این دوره نصیب می‌برند. تصوف كه براساس عشق و تساهل استوار است و حصری عالم‌شمول دارد، در این خصوص هم صاحب تجربه است و هم روش‌های پیشرفته عرضه می‌كند. یاد‌آوری باید كرد كه عناصر مشابه در سایر ادیان نیز موجود است. چون تامین امكانات لازم برای اینكه انسان‌ها نفس راحتی بكشند، یكی از اهداف تصوف است. در این باب نیز می‌توان از تصوف استمداد كرد. هرچند برگسن با تلقی عرفانی موافقت ندارد، در بخش مكانیك و عرفان اثر خود به نام دو منبع دین و اخلاق ضمن استفاده از اینكه تمدن امروزی غرب بهره‌ای از ذات عرفانی ندارد، چنین می‌گوید: «سادگی در زندگی كه از ذات عرفان گسترده حاصل می‌شود، منبع لذت و شادی است حیاتی كه در بطن تجربه علمی گسترده، عقیده به دنیای دیگر را خود به خود تعقیب كند نیز شادی بخش خواهد بود».



همچنین مشاهده کنید