جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

جست و جوی راستگویی در زیر پوست شهر


جست و جوی راستگویی در زیر پوست شهر

نگاهی به سریال «راستش را بگو» ساخته محمدرضا آهنج

«راستش را بگو» سریال جذابی است. این اولین جمله ای است که می توان درباره این سریال گفت.

دلیل جذابیت هم به عوامل متعددی باز می گردد. از حضور بازیگران و چهره های دوست داشتنی و جذاب سینما و تلویزیون گرفته تا جذابیت های تصویری و البته موضوع سریال که به یکی از دلمشغولی های این روزهای مردم می پردازد و آن، همان راستگویی و نمایش آثار مخرب نضج دروغ در جامعه است.

«راستش را بگو» باز هم ثابت می کند که اگر رسانه ملی، موضوع آثار نمایشی خود را از دل جامعه اخذ کند و با زبان عامه مردم درباره این موضوع ها سخن بگوید، مخاطبان نیز با او همراه شده و خود را جدا از این آثار نمی دانند.

به عبارت دیگر هر زمان که رسانه ملی براساس این فرمول عمل کرده و موضوعات مبتلابه جامعه را در آثار خود بازتاب داده، این آثار خیلی زود به آیینه ای تمام نما بدل شده اند که مخاطب برای دیدن حسن های خود و رفع معایبش ناگزیر از رجوع به آن است.

البته باید پذیرفت که تولید آثار اجتماعی در رسانه ملی با توجه به دلایل متعددی که از حوصله این نوشتار خارج است، کار آسانی نیست و مدیران رسانه با توجیه تیغ دو دم بودن این گونه آثار همواره با این مقوله دست به عصا برخورد کرده اند. با این حال هرگاه جسارت یک مدیر رسانه با خلاقیت هنرمندی در هم آمیخته و به مدد کارشناسان اجتماعی و فرهنگی هدایت و مدیریت شده باشد، آثاری در گونه اجتماعی خلق شده که ارزش آن همه دست به عصا راه رفتن ها را دارد.

«راستش را بگو» نمونه ای از این دست است که در چنین فرایندی تولید شده است.

اثری که با نمایش معضلات اجتماعی، حرف دل مردم و حتی حرف های در گوشی آنان را بازتاب می دهد و در این زمینه اگر خط شکنی نکرده باشد، اثری خنثی و بی کارکرد هم محسوب نمی شود.

راستش را بگو در دل قصه ای که رنگ و بویی امنیتی و پلیسی دارد، به زیر پوست شهر می رود تا موضوعات مبتلابه جامعه را به نمایش بگذارد. موضوعاتی که بیان آنها در رسانه ملی مجالی خاص و مهیا شدن شرایطی ویژه را می طلبد.

از دیگر سو، هر چند قصه سریال به دلیل مشارکتی بودن، ناگزیر با مترو تهران گره خورده، اما همین مسئله فرصتی به خالقان آن داده تا با اقشار مختلف مردم از دستفروش و گدا و دانشجو و وکیل و دکتر و راننده گرفته تا ماموران امنیتی، همراه شده و یکی از معضلات اساسی جامعه امروز ما، یعنی دروغ گویی را به بررسی بنشینند و این برگ برنده سریال است.

● یک مشکل روایی

راستش را بگو از حیث روایت از فرمول تو در تو یا همان قصه در قصه استفاده کرده. فرمولی که خاص آثار ادبیات کهن ایران است و در آثار معاصر نیز نظیرش را می توان در سریال آمریکایی گمشدگان (لاست) سراغ گرفت. اما از آنجا که این نوع روایت کمتر در سریال های تلویزیونی خودمان استفاده می شود، تا حدودی برای مخاطب ایرانی غریب به نظر می رسد. از این نظر هنگام بهره گیری از این گونه روایت، بیم آن می رود که مخاطب عام در مواجهه با آن سررشته داستان را گم کند و دچار سردرگمی شود که نتیجه اش سرخوردگی مخاطب و در نهایت عدم استقبال از سریال خواهد بود. شاید یکی از عمده دلایلی که سریال سازان ما کمتر به سراغ این نوع روایت می روند نیز همین باشد. اما در سریال «راستش را بگو» این مشکل با تمهیدی خاص و البته بسیار ساده حل شده است. در این سریال، خرده قصه ها با یک عنوان از هم جدا شده اند و مخاطب به جای اینکه با کاتی سریع از میانه یک خط روایی به وسط قصه ای دیگر پرت شود، با یک آگاهی و آمادگی قبلی از یک قصه به قصه دیگر هدایت می شود و نه تنها دچار سردرگمی نمی شود بلکه با اشتیاق بیشتری سعی می کند قطعه روایی اثر را حل و قصه ها را با یکدیگر مرتبط سازد.

اما نکته ای که در این باره باید به آن اشاره کرد این است که هرچند این تمهید، تا حدودی مشکل روایت پیچیده و تو درتوی سریال را حل کرده اما خود به مشکل دیگری دامن زده است. مشکلی که روایت سریال راستش را بگو با آن دست به گریبان است،مشخص نبودن راوی اثر است. در این سریال مشخص نیست چه کسی قصه را باهمه پیچیدگی و تودرتو بودن روایت می کند. آیا علیرضا مولایی (دانیال عبادی) راوی قصه است؟ اگر چنین است چگونه او ماجراهایی که قبل از تولدش رخ داده و اصلا در آن حضور نداشته؛ مثل قصه مادرش را باز می گوید؟! آیا راوی ما وحید مشتاق (حسن پورشیرازی) است؟ اما او نمی تواند راوی همه خرده قصه های این سریال باشد. آیا دانای کل، روایت قصه های متعدد و پراکنده سریال که البته انتظار می رود جایی به هم گره بخورند، را برعهده دارد؟ اگر چنین است پس چرا گاهی اوقات برخی از اطلاعات عامدانه از مخاطب مخفی نگه داشته می شود؟ پس راوی ما کیست؟ با همین استدلال گوینده عنوان قصه ها با صدای محمدحسین لطیفی که در جای جای سریال، حضور آوایی یافته و با گفتن تایتل ها، قصه ها را از هم جدا می کند هم نمی تواند راوی سریال باشد. حتی اگر به حضور چنین روایتگری هم قائل باشیم، باید پرسید این راوی کیست؟ چه نسبتی با آدم های قصه دارد؟ چرا این قصه را روایت می کند؟ چگونه و براساس چه معیاری خرده قصه ها را برای روایت انتخاب می کند؟ و چرا ما را به هرکجا که خودش دلش بخواهد می کشاند؟

بنابراین سردرگمی در انتخاب راوی برای اثری با پیچیدگی سریال «راستش را بگو» بی شک در ادامه بر جذابیت های اثر سایه خواهد افکند و شاید تا حدودی مخاطبان را در همراهی با سریال دچار تردید سازد. هرچند ساختار سریال و وعده هایی که تاکنون به مخاطب داده شده، پایانی درخشان و افزوده شدن جذابیت های اثر در ادامه را نوید می دهد.

● مانیفست های دوست داشتنی

یکی دیگر از نقاط ضعف سریال «راستش را بگو» مانیفست ها و بیانیه های فراوانی است که در طول روایت بارها صادر می شود. نویسنده سریال، ناچار مانیفست های سیاسی و اجتماعی خودش را در دهان شخصیت ها می گذارد. برای نمونه می توان به دیالوگ های شخصیت دکتر با بازی جلالی تبار در سکانس طولانی داخل ون اشاره کرد که عملا به یک تاکشوی تلویزیونی تبدیل شده است.

اما همین صحنه که شخصیت ها مدام نظرات کارشناسی نویسنده و کارشناسان سریال را به صورت مستقیم و نه در دل یک موقعیت دراماتیک تکرار می کنند، به مدد بازی های خوب بازیگرانی همچون جلالی تبار نه تنها به سکانسی غیرقابل تحمل تبدیل نشده بلکه جذاب و تاثیرگذار از کار درآمده است.

علی حسینی



همچنین مشاهده کنید