شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تاثیرات پیش برنده و بازدارنده علم و فلسفه


تاثیرات پیش برنده و بازدارنده علم و فلسفه

مسئله پیشرفت علم و فلسفه از جمله مسائلی است که می توان در تاریخ فلسفه مورد ملاحظه قرار داد. این دو مفهوم چنان با یکدیگر گره خورده اند که سرنوشت و عاقبت یکدیگر را رقم می زنند. هنگامی …

مسئله پیشرفت علم و فلسفه از جمله مسائلی است که می توان در تاریخ فلسفه مورد ملاحظه قرار داد. این دو مفهوم چنان با یکدیگر گره خورده اند که سرنوشت و عاقبت یکدیگر را رقم می زنند. هنگامی که گالیله ستاره شناس و دانشمند ایتالیایی کشف های علمی خود را انجام می دهد با فلسفه ای روبه رو می شود که مخالف عقاید او است و منجر به مرگش می شود. از این مثال های بسیار جالب که امتزاج کامل علم و فلسفه را در طول تاریخ به رخ می کشند که بگذریم همچنان می توان اثرات این دو را بر یکدیگر لحاظ کرد. نکته ای که بایست بدان توجه کرد تاثیراتی است که علی رغم مثال گالیله مستقیما و به صورت علنی رخ نمی دهد. ‏از آنجایی که فلسفه طرز تلقی انسان ها از محیط اطراف و شخص خودشان است بر روی نگرش علمی آنها موثر است.

همین طور دستاوردهای علمی بر یافته های فلسفی دانشمندان به طور عقلی از سه طریق تاثیر می گذارد. اول رد و انکار نظریات گذشته، دوم تایید نظرات کنونی و سوم ایجاد جرقه هایی برای تاسیس نظریات جدید و یا گسترش ایده های جدید. در اینجا می توان بر روی یک مثال تمرکز کرد. مسئله ای که اکنون علم فلسفه را خصوصا در غرب مشغول خود کرده است، مسئله فلسفه ذهن و آگاهی انسان ها است. در این مسئله خاص به وضوح می توان ردپای علم و تکنولوژی بشر را در عقاید فلاسفه در زمان های مختلف مشاهده کرد. در ابتدای تاریخ تکنولوژی انسان های اولیه، آن هنگام که منجنیق بزرگترین کشف آدمیزاد برای مبارزه بود، تلقی دانشمندان از کارکرد ذهن همانند یک منجنیق بود. با گذشت زمان و پیشرفت انسان ها، هنگامی که سدبستن روی آب ها برای ذخیره و تحصیل انرژی از آنان علم روز بود، زیگموند فروید کارکرد ذهن انسان را از طریق ذهن ناخودآگاه و تمثیل سد بیان می کند. چندی بعد هنگامی که تکنولوژی بشر توانست به قدرت ساخت کامپیوترهای اولیه دسترسی پیدا کند، تلقی غالب دانشمندان از ذهن به مثابه یک رایانه پیشرفته و سریع بود. هم اکنون نیز که عصر کامپیوترهای فوق پیشرفته و مخابرات شناخت گرا است رو به آن هستیم تا ذهن را به مثابه یک ماهواره و یا سیستم مخابراتی ببینیم.

نکته جالب در این بحث تاثیراتی است که این دو مفهوم بر روی یکدیگر دارند. در طول تاریخ این دو گاهی به عنوان پیش برنده طرف مقابل و گاهی به عنوان مخالف دیگری بوده اند. این جبهه گیری به ظاهر ساده تاثیرات شگرفی در زندگی ما خواهد داشت. به عنوان مثال دوره رنسانس و پیشرفت علوم که همزمان بود با افول سیستم کلیسایی متحجر و مرتجع مسیحی، در پیشبرد فلسفه تجربی و عقل گریز بسیار اهمیت دارد. هیوم و لاک از دستاوردهای فلسفی این دوره هستند. انکار تمام امور متافیزیکی و الهی، نتیجه ای است که شاید بتوان گفت تنها علم بر روی نگرش فلاسفه گذاشت. اما در مثالی دیگر به نقش مخالف و بازدارنده این دو می پردازیم. آن طور که در تاریخ نوشته شده است فلسفه قبل از دکارت متمایل و متکی بر طبیعت و امور عینی خارجی بوده است. (‏Objective‏) شاید بتوان این گرایش را در کنجکاوی شدید انسان ها در یافتن اسرار محیط و علم روز بیابیم. اما با شروع قرن پانزده و شانزده در غرب، دکارت آغازگر فلسفه شخص گرا (‏Subjective‏) است.

او تمرکز فلسفه را از محیط خارجی برداشته و فلسفه خویش را بر مبنای شخص مدرک بنا می کند. او در فلسفه اش مبنا را بر درک خویشتن از خود قرار می دهد. دکارت در مبحث دوم از کتاب "گفتار در روش" می گوید: "ممکن است گفته شود تصورات و دریافته های شخص درک کننده اشتباه است و همه آنها خوابی بیش نیستند. فرض کنیم چنین باشد . در همه حوادث این مطلب یقینی به نظر می رسد که نوری را می بینیم و صوتی را می شنویم یا احساس گرما می کنیم. این ممکن نیست باطل و غلط باشد و این همان چیزی است که در من وجود دارد و به آن نام خاص "دریافتن و احساس کردن" داده می شود. این چیزی بیرون از اندیشیدن و فکر کردن نیست. این برای من آغازی است تا به آنچه هستم برسم"! دکارت معتقد است اینکه عالم خارجی وجود دارد یا نه و اینکه تصورات من از آنها صحیح است یا خیر اهمیت ندارد، این تنها شخص "من" است که صاحب اهمیت است.

به وضوح پیداست که انسان این دوره از علم که وظیفه رصد عالم خارج و عینی را دارد به نوعی اشباع شده و تمرکز را بر شخص انسان قرار می دهد. البته این بدان معنا نیست که علم به انتهای مسیر خود رسیده است بلکه تنها نمونه ای از تاثیر مخالف علم بر روی فلسفه است. این نهضت از قرن شانزده تا کنون به انحای مختلف ادامه پیدا کرده و شعبه های مختلفی می یابد. شاید بتوان فلسفه اگزیستانسیالیسم یا فلسفه هایی را که بر شخص انسان تاکید دارند را در این دوره ریشه یابی کرد.

صدف کریمی



همچنین مشاهده کنید