شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

دانشگاه, نیازمند پیوند با جامعه


دانشگاه, نیازمند پیوند با جامعه

«جنبش های اجتماعی را می توان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد »

«جنبش های اجتماعی را می توان کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد.» با توجه به تعریفی که گیدنز از جنبش های اجتماعی دارد می توان ویژگی های جنبش را به طور نسبی این گونه ارائه داد؛

۱) جمعی بودن

۲) افق مشخص و مشترک داشتن

۳) عامل بودن

۴) خارج از نهادهای موجود بودن

در واقع آنچه جنبش ها را به حرکت درمی آورد ناکامی نهادها از پاسخگویی به چالش های حول قومیت ها، اصناف، طبقات و... است. از این رو شاید بتوان گفت فصل مشترک جنبش ها برآمده از درد مشترکی است که منافع مشترک شان را به مخاطره انداخته است و نهادهای موجود از پاسخگویی به این چالش درمانده اند.

● جنبش دانشجویی به مثابه جریان خاص

در مورد جنبش دانشجویی شاید بتوان گفت که نسبت این جنبش با منافع صنفی آن متغیر است.

این ادعا از اینجا برمی خیزد که نهاد دانشگاه نخست مرکز رشد علمی و پژوهشی است، لذا یک گام کیفی از نظر انباشت دانش از جامعه فراتر است. دوم اینکه در آن انبان تجربه مواجهه از خاستگاه منافع هنوز انباشته نشده است لذا یک گام کیفی به لحاظ تجربی از جامعه عقب تر است. از این دو برمی آید که آرمان گرا و رادیکال تر از دیگر اجزای جامعه عمل کند.تبعات انباشت دانش، عدم وجود منافع خاص و کمبود تجربه دانشجو را به موضع گیری رادیکال در مورد دیگر اجزای جامعه نیز وا می دارد.

در نتیجه آنچه پیش می آید فعال شدن نهاد دانشگاه در حوزه هایی است که بیشترین میزان چالش و ناپایداری در آنها موجود است. تجربه جنبش های دانشجویی در ایران و کشورهای دیگر موید این نتیجه گیری است.دهه های ۱۹۵۰-۱۹۴۰ در اوج مک کارتیسم، جنبش دانشجویی امریکا و دیگر نقاط جهان را به اعتراض کشاند.جنبش ۱۹۶۸ فرانسه در پیوند با یک نظریه اجتماعی و آن گاه دفاع از طبقه کارگر اوج گرفت و دو دهه بعد میدان تیان آن من آماج دانشجویان چینی در دفاع از دموکراسی شد.

در ایران نیز روز ۱۶ آذر ۳۲ دفاع از دولت ساقط شده مصدق و اعتراض به ورود نیکسون دانشگاه را به حرکت درآورد.شاید بتوان گفت دانشگاه از این منظر که محل انباشت تئوری برای نیروهای مختلف اجتماعی است در نتیجه دماسنج جامعه نیز هست. در واقع برخلاف برخی گمانه ها که دانشگاه را چراگاه دانش می دانند، به نظر می رسد دانشگاه از یک سو محل انطباق نظریه ها با واقعیت های جامعه و از دیگر سو پشتوانه نظری جنبش های اجتماعی و نهادهای مدنی است. از دانشگاه می توان انتظار داشت که سرشار از دغدغه های اجتماعی باشد و در راستای دغدغه هایش نیز گام بردارد.البته شاید پس از انقلاب کمتر مفهوم جنبش را بتوان بار بر دانشگاه کرد. با این وجود جریان فعال دانشگاه در طول جنگ با جبهه ها پیوند داشت و در دوم خرداد نقشی بسزا ایفا کرد. در سیر دوم خرداد انباشته شدن خواسته ها و نازایی کامل نهادهای رسمی و عدم وجود نهاد جدی غیردولتی دانشگاه را اسیر نوعی افراطی گری غیررادیکال کرد.

از یک سو این افراط بین بدنه دانشجو با اساتید و نخبگان اجتماع که معمولاً با کمی اختلاف همیشه در کنار دانشجو بودند، انشقاق ایجاد کرد.از دیگر سو نفوذ اندیشه های غیراجتماعی در دانشگاه معدود دانشجویان در صحنه را به سمت گوشه های خلوت، کنج عزلت و خلسه های روشنفکرانه برد. هر چند این ویژگی در برخی دوره ها بر دانشگاه حاکم بوده اما همواره دستاوری جز رکود نداشته است. از این جهت رویکرد اجتماعی در دانشگاه به نظر می رسد ضمن آنکه مفرح ذات جامعه باشد، ممد حیات دانشگاه نیز هست. در واقع دستاورد رویکرد اجتماعی دانشگاه برای دانشجو درک واقعیت های درونی جامعه است.آنچه در دانشگاه فراروی دانشجوی ایرانی قرار می گیرد بیشتر یا ترجمه است یا بسته های تهیه شده در آزمایشگاه که متاثر از همان ترجمه ها است.

به همین خاطر خوی تولیدی دانشگاه تبدیل به خصلت مصرفی شده است.این ویژگی در برخورد دانشگاه با جامعه آنجا آشکار می شود که تضادهای موجود در جامعه، به سختی در دانشگاه بازتاب پیدا می کند،درنتیجه دانشگاه مبتنی بر ذهنیت خود از پدیده های اجتماعی، قصد برخورد با آنها را می کند- اگر قصدی در کار باشد- در نتیجه بر خلاف آنچه انتظار بود این بار تحلیل دانشگاه نه به سمت رادیکالیسم و نگاه بنیادین بلکه به سمت سطحی گرایی وافراط گرایی پیش می رود، با این فرضیه سطح آرمان ها سیر نزولی پیدا می کند و دانشگاه به سمت خواسته های کم عمق و مقطعی کشیده می شود.در حقیقت بند ناف دانشگاه پس از انقلاب فرهنگی، با بودجه نفتی بریده شد. در این میان تمام نهادهای نوتاسیس و بعضاً کهنه دانشگاه با این منبع لایزال پیوند خوردند.

رهاورد پول نفت برای دانشگاه هم خوش یمن نبود و در یک دوره آنها را تبدیل به ابزار کرد، در مواردی نیز تبدیل به محل برخورداری از رانت شد و... پول نفت به صورت بودجه حاضر و آماده، دانشجو را از درک عینی مسائل و دردهای اجتماعی بازداشت، این عامل در پیوند باحضور اندیشه هایی که روح تفرد را در دانشگاه می دمیدند، موجب غیر اجتماعی تر شدن دانشگاه شد.آمال دانشگاه در سیر تحول خود و در بطن جریان های مختلف موجود در انجمن ها، در بسیاری مواقع تبدیل به منافع گروه های سیاسی شد تا به امروز که انجمن هایی که هنوز بوی انشعاب و درگیری سیاسی درونی می دهند به سادگی پایگاه خود را از دست داده و به سادگی ضربه پذیر می شوند.

در جمع بندی نهایی می توان نتیجه گرفت که شاید دانشگاه نیمه جان امروز بتواند راه گریز از ستاره ها را در دامان جامعه پیدا کند.دامانی که بی تابانه انتظار حضور دانشگاه را می کشد و مولودی جدید که پیامد این ارتباط ناگزیر است، پا در توسعه ایران و دست در شادابی دانشگاه خواهد داشت.

مهدی فخرزاده



همچنین مشاهده کنید