جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

اشباح گویا Goyas Ghosts


اشباح گویا Goyas Ghosts

سال های پایانی قرن هجدهم, اسپانیا فرانسیسکو گویا زیر سایه حمایت پادشاه کارل چهارم سرگرم قوام دادن به سبک کاری خویش و خلق بهترین تابلوها است

▪ کارگردان: میلوش فورمن.

▪ فیلمنامه: میلوش فورمن، ژان کلود کاریه.

▪ موسیقی: وارهان ارکستروویچ بائر، ژوزه نیه تو.

▪ مدیر فیلمبرداری: خاویر آگوئیره ساروب.

▪ تدوین: آدام بووم.

▪ طراح صحنه: پاتریزیا فون برندشتاین.

▪ بازیگران: خاویر باردم[برادر لورنزو]، ناتالی پورتمن[اینس/آلیسیا]، استلان اسکارسگارد[فرانسیسکو گویا]، رندی کواید[پادشاه کارلوس چهارم]، بلانکا پورتیلو[ملکه ماریا لوییزا]، میشل لونسدال[پدر گرگوریو]، خوزه لوییس گومز[توماس بیلباتوآ]، کریگ استیونسون[ناپلئون بناپارت].

▪ ١١٤ دقیقه. محصول ٢٠٠٦ آمریکا، اسپانیا.

▪ نام دیگر: Los Fantasmas de Goya.

▪ نامزد جایزه بهترین طراحی لباس، بهترین چهره پردازی و جلوه های ویژه از مراسم گویا.

▪ ژانر: درام.

سال های پایانی قرن هجدهم، اسپانیا. فرانسیسکو گویا زیر سایه حمایت پادشاه کارل چهارم سرگرم قوام دادن به سبک کاری خویش و خلق بهترین تابلوها است. اینس دختر جوان و زیبای تاجری ثروتمند که به نوعی الهه الهام وی شمرده می شود، گرفتار دادگاه تفتیش عقاید کلیسا می شود. پدر اینس برای نجات وی به گویا روی می آورد تا از رابطه خود برای تماس با پدر لورنزوی جوان و صاحب سمت در کلیسا استفاده کند.

گویا پذیرفته و شبی لورنزو را به منزل تاجر می برد، اما لورنزو با خاطر همخوابگی پنهانی با انیس در سرداب کلیسا با وجود تهدید پدر و برادران وی حاضر به کمک نیست. لورنزو پس از امضای اعتراف نامه ای دروغین و مسخره تحت فشار پدرانیس به این کار راضی شده و با پدر گرگوریو ملاقات می کند. اما پدر گرگوریو پس از پذیرفتن پول هنگفت پدر انیس از آزادی وی امتناع می کند. پدر نومید ناچار به نزد پادشاه رفته و ماجرا را باز می گوید.

افشای اعتراف نامه دروغین سبب فرار لورنزو می شود، اما انیس همچنان در زندان می ماند. یک دهه و نیم بعد لورنزو به همراه ارتش ناپلئون سر رسیده و در هیبت یک انقلابی، پس از خلع پادشاه صاحب نفوذ و قدرتی فراوان می شود. انیس نیز پس از برچیده شده زندان ها و دادگاه تفتیش عقاید آزاد می شود. اما تمامی خانواده اش به قتل رسیده اند و او ناچار به سراغ گویا که اینک ناشنوا شده، می رود. او به گویا می گوید که در زندان دختری به دنیا آورده و پدر آن دختر لورنزو است.

گویا به سراغ لورنزو می رود، اما لورنزو از پذیرش این امر امتناع و بار دیگر انیس را-این بار در یک آسایشگاه- زندانی می کند. مدتی بعد گویا با دختری روسپی به نام آلیسیا که شباهتی حیرت انگیز به انیس دارد، برخورد می کند. لورنزو سعی می کند تا دختر را از میان بردارد، ولی هوشمندی آلیسیا سبب نجات جانش می شود.

گویا برای آزاد کردن انیس به سراغ لورنزو می رود تا مادر و دختر را به هم برساند. اما همزمان ارتش انگلیس سر رسیده و مردم نیز که از ظلم فرانسوی ها به تنگ آمده اند، شورش کرده و گماشتگان ناپلئون را می رانند. لورنزو نیز دستگیر و در اختیار ارباب کلیسا که همه آزاد شده اند، قرار داده می شود. پدر گرگوریو او را به مرگ محکوم می کند. در روز اعدام لورنزو در بالکنی مشرف به میدان آلیسیا را همراه افسری انگلیسی می بیند. و در طرف دیگر میدان انیس پریشان حواس را که کودکی یتیم را فرزند خود و او پنداشته و کمر به حفظ او بسته است.

● چرا باید دید؟

نسل امروز تماشاگر ایرانی و بالطبع دنیا، میلوش فورمن را با مردی روی ماه[جیم کری] و مدعی العموم علیه لری فلینت[وودی هارلسون] یا دست بالا آمادئوس می شناسد. اما این استاد ٧٥ ساله سینما برای نسل پیشین با عشق های یک موطلایی، مجلس رقص آتش نشان ها و شاهکار آن سوی اقیانوس اش دیوانه از قفس پرید یکی از فراموش نشدنی ترین نام های تاریخ سینماست. فیلمسازی که دو بار اسکار گرفته، خرس طلا و نقره جشنواره برلین را در کارنامه اش دارد، جایزه هیئت داوران کن- یک سزار –سه جایزه گلدن گلاب و ده ها جایزه بین المللی گرفته و چهار بار تا امروز از یک عمر فعالیت هنری اش تقدیر به عمل آمده است.

سخن گفتن درباره کارنامه چنین کارگردانی کار سهلی نیست و بدون شک نمایش هر فیلم تازه وی حادثه ای می تواند باشد[که این آخری نیز هست]. با این حال فورمن آدم پر کاری نیست و ثمره نزدیک به ٥ دهه فیلمسازی او ١٦ فیلم سینمایی، یک فیلم تلویزیونی و اپیزودی از یک فیلم بلند است!

یان توماس فورمن متولد ١٩٣٢ چسلاو، جمهوری چک است. پدر و مادرش در آشوویتس جان باختند و یان را تنها گذاشتند. بعدها یان در مدرسه سینمایی پراگ درس خواند و با سه فیلم اولیه خود سبکی تازه در سینمای جدید کشورش بنا نهاد. زمانی که نیروهای شوروی در سال ١٩٦٨ کشورش را اشغال کردند، اروپا را به مقصد آمریکا ترک کرد.

دومین فیلمش دیوانه از قفس پرید بر اساس کتاب کن کیسی در ١٩٧٥ برنده ٥ جایزه اسکار و نامزد ٤ جایزه دیگر شد. ٩ سال بعد بار دیگر نامش با آمادئوس و دریافت ٨ اسکار طنینی جهانی یافت. اما هیچ کدام از این موفقیت های درون سیستم هالیوود نتوانست طبع سرکش و نوجوی او را مهار زند. لری فلینت به اندازه همه فیلم های پیشین وی منتقدانه بود و پخته تر، اما پس از گذشت چند سال اشباح گویا چیز دیگری است.

فیلمی در اندازه های نام استاد و بدون شک یک شاهکار درباره استبداد مذهبی و نتایج ویرانگر آن، همچنین سیاست های رادیکال و انقلابی که به جباریت ختم می شوند. فقط یک جمله از فیلمنامه فورمن و کاریه که بر زبان لورنزو جاری می شود، کافی است تا به عمق فاجعه پی ببرید:

لورنزو: دیگر آزادی برای دشمنان آزادی وجود نخواهد داشت!

اعتراف می کنم که با دیدن فیلم و دادگاه های تفتیش عقاید و اعتراف های جعلی و همانندی آن با آن چه نزدیک به سه دهه است بر میهنم می رود، بر خود لرزیدم. سکانس میهمانی خانه تاجر که طی آن لورنزو از شکنجه برای رسیدن به حقیقت با این استدلال که: اگر از خدا ترس داشته باشید، این ترس شما را از اعتراف دروغین باز خواهد داشت و خدواند به شما قدرت ایستادگی در برابر شکنجه را اعطا خواهد کرد، دفاع می کند و اعتراف محکومین بسته شده به چرخ شکنجه را واقعی اعلام می کند به یاد مصاحبه های تلویزیونی سه دهه اخیر افتادم و روحم تیره و تار شد.

فورمن بار دیگر داستانی را به دست گرفته تا از ورای آن حرف خود بزند که شکنجه می تواند هر انسان مومنی را نیز وادار به اعتراف کند، مخصوصاً زمانی که هراس او از شکنجه بیش از ترس وی از خدا گردد. او با این کار نه فقط تفتیش عقاید مذهبی در چند صد سال گذشته را محکوم می کند، بلکه بنیادگرایی مذهبی موجود در زمانه ما را نیز به چالش می طلبد.

جان کلام او این است: در گذر از این همه حادثه، انقلاب، رفورم های دینی و .... چه به دست آورده ایم؟ آیا دلیلی برای هراس در زمانه ما وجود ندارد؟ آیا دولت ها جای کلیسا را نگرفته اند؟ شور بختی اینجاست که ر آستانه هزاره ای تازه ای در وطن ما حکومتی ایدئولوژیک/دینی و واپسگرا زمام امور ٧٠ میلیون انسان را- که همچون ارباب کلیسا در دوران انگیزیسیون صغیرشان می داند- در دست دارد. اشباح گویا نه فقط یک فیلم عالی درباره زندگی و کار یک هنرمند، بلکه نقد استبداد مذهبی و رفتار رادیکالیستی سیاست بازان است. آینه ای در برابر ما تا بلکه از گذشته پند بگیریم. جرات می کنم و می گویم: اشباح گویا یک شاهکار است که باید بارها به دقت دیده شود!



همچنین مشاهده کنید