سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

نویسنده آثار بدیع


نویسنده آثار بدیع

و اما انسان مبدع از بدو زمان حضورش در طبیعت, همواره با خلق عواملی كه منجر به ایجاد امكان جدید می شده, جهان را تغییر می داده و ظرفیت می بخشیده است

این توسع و ظرفیت بخشی منجر به تغییر وضعیت شكل جهان هم از نظر صوری و هم از نظر تجرید و معنا بوده است. بدین معنی كه انسان همچنان كه طبیعت (جهان بیرون از ذهن) را تغییر شكل داده و مهیای حضور انسان نموده و بدین شكل به طبیعت ظرفیت جدید بخشیده است، جهان ذهن را نیز متحول كرد تا بدل به بستری برای اندیشه انسانی باشد. بی گمان در صبح دم حضور اجداد انسان، ذهن اجداد انسان نیز همچون طبیعت وحشی، بدوی و متوحش می بود. فی الواقع انسانی كه می بایست ظهور می كرد با دو جهان بدوی و ناهموار مواجه بود، یكی جهان عینی (جهان بیرون از ذهن یا طبیعت) و جهان تجریدی و شكل ناگرفته و بدوی ذهن، دو جهان متناظر و كاملاً قرینه و حتماً تغییر در یكی از این دو جهان بدون تاثیر در دیگری ممكن نبود. فی الواقع هنگامی كه انسان مبدع به عنوان اولین كاشف غارنشین، آتش را كشف كرد، می توان این كشف را شروعی برای تغییر صورت طبیعت جهان بیرون از ذهن تعبیر كرد و هم اولین قصه گویی را كه خیالات و اوهام خود را برای مخاطبان خود روایت كرد نیز می توان نخستین هنرمند مبدع شناخت. زیرا كه او هم با اختراع واقعه ای مجرد مبتنی بر تخیل و خلق اشیای واقعی یا غیرواقعی و همچنین تصور كنش و رفتار انسانی برای آنها، امكان كشف و شهود را برای خود و مخاطبین فراهم آورد. آنچه كه در قیاس كار كاشف غارنشین آتش و كار راوی غارنشین باید گفت آن كه آتش حقیقتی مادی است كه در ذات طبیعت وجود دارد و كاشف غارنشین آتش، آن را به وجود نیاورده بود بلكه یافته بود لكن تخیلی كه درباره اشیای حقیقی یا مجازی و تصور كنش هایی كه منجر به واقعه ای ذهنی شده و در نتیجه اندیشه ای را در شكل كنش اشیا روایت كرده و بازنمایانده وجود نداشته است. در واقع مبدع مفهومی می شود كه در ذات جهان وجود نداشته است. بلكه آن قصه گوی مبدع بوده است كه با خیال خود آنها را به وجود آورده و رابطه ای را اندیشیده و مفهومی را حاصل كرده است. مفهومی كه وجود خارجی نداشته است و تخیل قصه گویی مبدع آن بوده كه به جهان اضافه كرده؛ فی المثل زیبایی حاصل از اندیشه شاعر یا قصه گوی مبدع برعكس مفاهیم علم در ذات جهان وجود نداشته است. تنها انسان هنرمند آن را پدید آورده است، به همین دلیل است كه انسانی است زیرا كه جز انسان آن را درك نخواهد كرد. شاید هوشیاری ای چون هوشیاری حیوانات قادر باشد به صورت هایی از هنر مثل اصوات موسیقی یا نقاشی یا هنرهای دیگر عكس العمل نشان دهد. ولی تنها عالی ترین ذهن های انسانی است كه در مواجهه با شعر و داستان متاثر می شود. چنان كه ادبیات و شعر محض فقط برای ذهن های ظرفیت یافته و فرهیخته قابل درك خواهد بود. فی المثل در حوزه ادبیات و شعر فارسی هنوز شكل هایی از شعر و داستان برای بعضی از اذهان بدوی قابل درك نیست. فی المثل داستان نقاش باغانی گلشیری همچنان برای بعضی از مخاطبان ادبیات فارسی قابل درك نیست. در واقع بعد از نوشته شدن یك اثر بدیع، كاركرد آن اثر آغاز می شود و حیطه زیباشناسی لازم برای درك چنین آثاری پرداخته می شود. موكداً باید گفت هنرهایی مثل موسیقی یا نقاشی ما به ازایی از جنس صدا یا منظری در طبیعت داشته اند ولی حتماً شعر و ادبیات است كه هیچ مابه ازایی در جهان بیرون از ذهن انسان ندارند. آنچه كه ذهنیت شاعر یا قصه پرداز غارنشین خلق كرده است ناشی از خیال و وهمی بوده است كه با اختراع تخیل رابطه مابین اشیای واقعی یا تجریدی ذهنش اندیشه كرده است و با واژه گزینی در تشكلی از كلمات روایت می كرد. روایت های قصه گوی غارنشین منجر به سهیم شدن مخاطب در كشف و شهود راوی شده است و ذهن و زبان مخاطبینش را بارور كرده است. تظاهرات ذهنی كه به وسیله انسان در شكل كلام ظهور می كند، اولین رفتارهای انسانی است كه حیات انسان را از جهان وحشی كه در آن زندگی می كند، تفكیك می كند. به تعبیری اولین شاعر یا قصه گوی مبدع غارنشین حضور انسان را در شكل بدیع روایت اعلام می كند، این كار شاعر یا قصه گوی غارنشین بی شباهت به كار كاشف غارنشین آتش نیست كه با آتش جهان بیرون از ذهن (طبیعت) را مهیای حیات انسانی می كند و شروع روایت آغاز تغییر سرزمین تجریدی ولی بدوی ذهن بوده است كه روایت به آن ظرفیتی انسانی بخشیده است. در طول تاریخ بشر عالمان و هنرمندان مبدع، هر بار با كشف و ایجاد، جهان درون و بیرون از ذهن را ظرفیت بخشیده اند و به همین دلیل بوده است كه در هنر به خصوص ادبیات و شعر، تنوع ایجاد كرده اند و گرنه فی المثل در مقوله شعر، شاعران همچنان شعر هجایی می سرودند و قصه پردازان نیز همچنان قصه ازلی آدمی را در حماسه رویارویی با نیروهای طبیعت می نوشتند. هر چند كه هیچ گاه آثار نویسندگان مبدع در كوتاه مدت تثبیت و فراگیر نشده اند، همیشه آثار هنرمندان مبدع، خصوصاً نویسندگان مبدع دچار سوءتفاهم مخاطبین متفنن و كلیشه گرا قرار گرفته است. در واقع توجه مخاطب عام به سوی آثاری است كه نیاز به تفكر و تدقیق ندارد. فراموش نمی كنم كه روزی مرحوم گلشیری می گفت: چنان كه اثری از من مقبول مخاطب عام بیفتد، من به اصالت آن اثر شك خواهم كرد. البته این جمله ناشی از شناختی بود كه وی درباره موقعیت ادبیات محض و ظرفیت ذهنی مخاطب عام در ایران داشت. بی شك او از جمله نویسندگان مبدعی بود كه با گذشت بیش از چهل سال نوشتن آثار خلاقه همچنان با عدم درك بخشی از اذهان مخاطبین متفنن ادبیات مواجه بود. هر چند كه این تقدیر مقدر همه هنرمندان و نویسندگان مبدع است، ولكن لازم است تا علت و چگونگی كاركرد آثار نویسندگان مبدع بررسی شود. سئوال به طور ساده می تواند این باشد كه چگونه است كه متون هوشنگ گلشیری كه فی الواقع نسل داستان نویسان امروز معترف به آموختن از وی هستند، همچنان مخاطب عام ندارد و حال آن كه آثار نویسندگان به زعم این قلم، مقلد نحله های مستهلك فراگیر هستند. همچنان كه شنیده ایم و خوانده ایم مقدر نویسندگان مبدعی چون نیما، هدایت، ساعدی تا سال ها چنین بوده است. هر چند كه به قول محمود دولت آبادی آثار بدیع و اصیل به مرور در طول زمان به تدریج خوانندگان خود را تربیت می كند، به تعبیری دیگر آثار بدیع عملكردی شبیه به ارگانیسمی ذی شعور دارند كه درهای خود را بر خواننده متفنن و كلیشه گرا باز نمی كند. چنان كه اثر بدیعی همچون دیوان حافظ تنها به تناسب عیار فرهیختگی رهگذری كه معابرش را می پیماید، مكان ها و زوایای پر راز و رمزش را می نمایاند و خواننده متفنن را جدی نمی گیرد و او را تنها با موسیقای اوزانش دل خوشی می دهد یا حتی شعر نیما، آنگاه كه خواننده ای سرسری به سویش برود، به سخره می گیرد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید