جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آنگاه که او مبعوث شد


آنگاه که او مبعوث شد

محمّد از ما بود و ما از محمّد او را برگزیدی و بر ما مبعوث کردی تا از همه ی این پلیدی ها نجات مان دهد و پاک و پاکیزه مان گرداند

معبود من!

آنسان که محمّد را فرستادی!

آنگاه که او آمد!

زمانی که انسان بودن خویش را فراموش کرده‌ و چون چارپایان می زیستیم که پست‌تر؛

آن هنگام که به بلاهای عدیده گرفتار بودیم؛

رشته‌ی دین بریده ‌بود و کشتی‌های یقین ناپایدار؛

پرده های اعتماد گسسته بود و بدگمانی ها استوار؛

مذاهب پراکنده شده وخواسته ها گوناگون ؛

خدا را به پدیده ها تشبیه کرده و گروهی نامهای خداوندی را انکار و به اصنام نسبت داده؛

ایمان بدون یاور مانده و نشانه های آن انکار شده؛

پرچم های هلاکت و گمراهی آشکار و دنیا با قیافه زشتی به مردم می نگریست؛

پندار و وهم با حقیقت به هم آمیخته ‌بود و همه‌ی کارها در هم ریخته؛

چراغ هدایت بی‌نورگشته و دیده‌ی حقیقت‌بین کور؛

همگی به خدا نا‌فرمان، فرمان‌بر و یاور شیطان و از ایمان وحق روگردان؛

پایه‌های دین لرزان و ویران، شریعت بی‌نام و نشان، راه‌هایش مستور و نا‌آبادان؛

دیو را فرمان بردیم و به راه او رفتیم و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتیم؛

تخم دوستی‌اش در دل کاشتیم و بیرق او برافراشتیم حالی که فتنه چون شتری مست ما را به پی می‌سپرد و بر دست و پا ایستاده، از پایمان در‌می‌آورد؛

و ما در چار موج فتنه سرگردان بودیم؛

درمانده و نادان، فریفته‌ی مکر شیطان؛

در خانه‌ی امن کردگار با ساکنانی تبه‌کار و بدکردار؛

برگهای درخت زندگی به زردی گراییده و از میوه آن خبری نبود؛

آب حیات فروخشکیده و نشانه های هدایت کهنه و ویران شده بود؛

خواب‌مان شب بیداری بوده ، بیداریمان چون مردگان وسرمه‌ی دیده‌مان اشک جاری؛

عالِم سرزمین‌مان دم از گفته بسته و جاهل بودیم به عزّت در صدر نشسته؛

آن‌هنگام که بدترین آیین را برگزیده بودیم و در بدترین سرای خزیده؛

و آنسان که فرزندان مونث خود را ظالمانه زنده بگورمی کردیم و پسرانمان را برایشان ارجح دانسته؛

منزلگاه‌مان سنگستان‌های ناهموار بود و همنشین‌مان گَرزه مارهای زهردار؛

آب مان تیره و ناگوار و خوراک‌مان گلو‌ آزار؛

خون یکدیگر ریزان و از خویشاوندان بریده و گریزان؛

بت‌هامان همه جا بر پا و پای تا سر آلوده به خطا؛

فتنه ها مردم را لگدمال کرده و با سمهای محکم خود نابودشان کرده ؛

هوا وهوس بر آنها چیره شده و خود بزرگ بینی و تکبر به لغزشهای فراوان کشانده؛

و راه های حق در میان جاده های گمراه کننده بود؛

معبود من!

آن هنگام با تولدش بر بشر منت گذاشتی وحدیث

« لولاک لما خلقت الافلاک»

را برهمگان عیان کردی.

محمّد از ما بود و ما از محمّد. او را برگزیدی و بر ما مبعوث کردی تا از همه‌ی این پلیدی‌ها نجات‌مان دهد و پاک و پاکیزه‌مان گرداند.

او را برگزیدی و بر ما مبعوث کردی تا کتاب را بر ما بخواند و حکمت بیاموزد.

معبود من!

کدام نعمت را هم‌پای این لطف عظیم و کرامت سرشار می‌شناسیم و کدام زبان را شایسته‌ی اظهار شکر؟

شکر! شکر! شکر! که ما را بر دیگر مردمان شرافت دادی و محمّد را بعنوان پیامبر اعظم (ص) برای ما برگزیدی.

محمّد از ماست و ما از محمّد. درگذر اگر محمّد میان ما تنهاست.

معبود من!

به محمّد به محمّد و دو میراث گران‌بهای او و به محمّد و شرافت و بزرگی او

ما را به راه خیر و صلاح انداز و شرّ دشمنان، از سر ما کوتاه کن.

به یاری دین خود نصرت‌مان ده و بر گزاردن تکلیف استوار و ثابت‌قدم بدار.

سال‌هاست که نگاه‌هایمان را گره زده ایم به شُروق آفتاب آدینه‌ای در صبحی که می‌رسد، حجاب از چشمانمان بر‌گیر و دیده مان را به چهره و جمال پاک ولیّ خود، روشن ساز.

آمین یا ربّ العالمین.

وحید کاظم زاده قاضی جهانی

بر گرفته از خطبه های ۱ ،۲، ۴، ۲۴ ، ۲۶، ۸۳، ۸۹، ۹۵ و ۱۰۴ نهج البلاغه



همچنین مشاهده کنید