جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

قبض و بسط تئوریک «نفاق»


قبض و بسط تئوریک «نفاق»

«منافقین چون می­دانند در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است, جز با نام اسلام نمی­توان پیشرفت کرد, لذا اسلام را ملعبه کرده اند

«منافقین چون می­دانند در کشوری مانند ایران که بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است، جز با نام اسلام نمی­توان پیشرفت کرد، لذا اسلام را ملعبه کرده اند. بالای نوشته خود نام خدا را می گذارند، لیکن ذیل آن همان حرف ها و بافته های مادیون است... و لازم است تذکر دهم که نویسندگان و متفکران محترم از تأویل و تفسیر قرآن کریم و احکام اسلام با آرای خود جدا خودداری کنند.» امام خمینی (ره)

۱) هگل در یکی از آثار خود اشاره کرده است که همه رویدادها و شخصیت های تاریخ دوباره به صحنه می آیند و به عبارت دیگر تاریخ تکرار می شود. اگر این نظر هگل را نتوان به تمامیت تاریخ تعمیم داد اما می توان از ظهور جریان نفاق در سال های ابتدایی دهه ۵۰ شمسی و بازتولید آن در گفتمان تجدیدنظر طلبان حلقه کیان در آغاز دهه ۷۰ به عنوان یکی از نمونه‌های تکرار وقایع تاریخ یاد کرد.

دیروز جریان "نفاق قدیم" از رحم نهضت آزادی متولد می‌شود، اسلام را به عنوان مبنای مبارزه به کنار می نهد، به دامن امپریالیسم می افتد و سرانجام در یک "انقلاب ایدئولوژیک" اوج انحطاط اخلاقی خود را بر ملا می سازد و امروز هم جریان "نفاق جدید" که در قالب تجدیدنظر طلبی در فهم دین ظهور کرده­است ، به همگرایی با نهضت آزادی مفتخر است و ضمن آنکه اسلام را با محک دنیای مدرن می سنجد، آمریکا را نیز به عنوان نماد پیشرفت و توسعه می ستاید و اخیرا هم با کوفتن بر طبل آزادی جنسی و نفی عصمت پیامبر اعظم(ص) ، سقوط اخلاقی و معرفتی خود را به تصویر کشیده­است.

اما راز انحراف دیروز منافقین قدیم و کج روی امروز منافقین جدید را در کجا باید جست و جو کرد؟

سالهاست در تحلیل های مختلف، اندیشه "نفاق" را اندیشه‌ای "التقاطی" معرفی می­کنند، اما هیچ گاه تاکنون از کوره اندیشه سوزی که این محصول التقاطی را تولید نموده سخنی به میان نیامده است.

اسنادی که طی دو سال اخیر از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در خصوص سازمان مجاهدین خلق منتشر شده ، زوایایی مغفول از انحراف این سازمان را آشکار کرده است و نشانگر آن است که اعضاء اولیه سازمان مجاهدین خلق با پذیرش «نسبیت معرفت دینی» یعنی همان الگویی که در ابتدای دهه ۷۰ توسط حلقه کیان بازتولید شد – در جاده نفاق و تباهی گام نهادند که در اینجا برخی از مهمترین اسناد آن را مرور می­نماییم:

اسناد منتشره اخیر حکایت از آن دارند که مرکزیت "سازمان مجاهدین خلق" در نشست کرج که در شهریور ۵۲ برگزار شد، برای اولین بار و به طور رسمی به موضوع «نسبیت معرفت دینی» و «وجود قرائت های مختلف از دین» متوسل شدند و بر همین مبنا آموزش های مرتبط با قرآن و نهج البلاغه را از دستور کار خارج کردند. روایت بهرام آرام – از اعضاء مارکسیست و طراح قتل مجدید شریف واقفی – از این نشست حاوی نکات فراوانی است:

«در شهریور ۵۲، همه اعضاء مرکزیت و کادرهای درجه یک گردهمایی تشکیل داریم. محل این نشست در کرج بود. در نشست کرج به این نتیجه رسیدیم که اختلاف فهم و قرائت درباره قرآن آنقدر زیاد است که حد ندارد. قرآن محکم و متشابه دارد که به راحتی نمی­توان به یک دستاورد مشخص رسید .به این نتیجه رسیدیم با آموزش­های دینی، صدها نظر مختلف در سازمان پیدا می‌شود که به دنبال آن صدها انشعاب که بار مسلحانه هم دارد در سازمان بوجود می­آید و به جان هم خواهند افتاد. بنابراین در نشست کرج به این نتیجه رسیدیم که باید آموزش های قرآنی و دینی را کنار بگذاریم. که در این باره همه کادرها در آن نشست اتفاق نظر داشتند. جایگزین آن نیز آموزش­های علمی، نظیر «دیالکتیک محصول علم» خواهد شد. در نشست کرج همه بودند. تقی شهرام، وحید افراخته، مجید شریف واقفی، علیرضا سپاسی، ناصر جوهری، همه کادرها حضور داشتند.»

اما نکته­ای که در این میان مهم می­نماید آن است که اندیشه «نسبیت معرفت دینی» از طریق تقی شهرام -نویسنده بیانیه ارتداد شهریور ۵۴ و طراح اصلی قتل مخالفین مارکسیسم درون سازمان- و با القائات مصطفی شعاعیان -که اتفاقا معلم فکری "بهزاد نبوی" از اعضاء ارشد سازمان مجاهدین انقلاب نیز بود-، به سازمان مجاهدین خلق تزریق شد. این روند را براساس یکی از اسناد مرور می‌کنیم:

«در ۱۲ اردیبهشت ۵۲، تقی شهرام با کمک افسر زندان از زندان جدید البنای شهربانی ساری گریخت. شهرام مدتی بعد به خانه­ای در شهرستان قم منتقل گردید و در مدت اقامتش در قم فقط با بهرام آرام عضو مرکزیت سازمان و مصطفی شعاعیان رهبر سابق جبهه دمکراتیک ارتباط داشت. در طول این مدت شعاعیان و شهرام نشست های طولانی داشتند که با توجه به قدرت نفوذ شعاعیان می­توان احتمال قوی داد که در تغییر موضع مذهبی و حتی سیاسی شهرام موثر بود.این نکته مسلم است که تقی شهرام تا پیش از شهریور ۵۲ هنوز مذهبی مانده بود، ولی به گفته خودش از شهریور ۵۲ دیگر پوسته مذهبی را شکست و به فکر تسری آن به سازمان افتاد.»

۲) مصطفی شعاعیان با اعضاء ارشد سازمان مجاهدین خلق رابطه­ای نزدیک داشت و مدتها در یک خانه تیمی مجاهدین خلق مخفی بود. وی اولین کسی است که «تعدد قرائت­های مختلف از متون» و «نسبیت معرفت» را در میان جریان­های مارکسیستی صورتبندی نمود و در یکی از مقالات خود نوشت: «به تجربه ثابت شده است که هر اندیشه­ای به محض آنکه در ساختمان واژه­ها بازگو شود، قابلیت تفسیر از فرمهای بی نهایت تا به علاوه بی نهایت پیدا می­کند.» (منبع:کتاب مصطفی شعاعیان یگانه متفکر تنها نوشته هوشنگ ماهرویان)

اما مصطفی شعاعیان تنها در بسط نفاق فکری متوقف نمانده بود و همزمان به عنوان یک مارکسیست نفاق رفتاری را هم پیشه خود ساخت. بهرام آرام در مورد ویژگی­های رفتاری مصطفی شعاعیان چنین نوشت: "مصطفی ریش گذشته بود و در جنوب شهر زندگی می کرد. حتی می رفت زن و شوهرها را به هم حلال می کرد. مثل روحانیون صیغه می کرد و در مساجد نماز می خواند. البته به عنوان "سنت" ، نه به عنوان اینکه دستور خداست."

بهزاد نبوی که از ابتدای دهه ۴۰ و فعالیت در جبهه ملی با مصطفی شعاعیان آشنایی و همکاری نزدیک داشت نیز طی یک مصاحبه پژوهشی، نقش مصطفی شعاعیان را در خصوص سوق دهی مجاهدین خلق به مارکسیسم چنین توضیح می­دهد: "یک روز مصطفی شعاعیان را دیدم که متنی نوشته بود. به من داد آن را خواندم. در مورد پیوندهای اسلام و مارکسیسم بود و مقایسه کرده بود گفته­های مارکس و پیامبر اسلام (ص) را و اینکه امام حسین (ع) این را گفته، لنین این را گفته و ... همه مطالب متشابه را کد کرده بود.ـ"

مصطفی شعاعیان که اندیشه نسییت معرفت دینی و تعدد قرائت­های مختلف از متون و بویژه قرآن و نهج البلاغه را در میان مجاهدین خلق ترویج نموده بود در ۱۸/۴/۱۳۵۱ -یعنی ۳ سال پیش از صدور بیانیه تغییر مواضع مجاهدین خلق- ارتداد اعضا این گروه را پیش بینی کرده و در ملاقات با یکی از منابع ساواک می‌گوید: «افراد نهضت آزادی (مجاهدین) بدون این که بدانند یک نقش بزرگ تاریخی را ایفا می­کنند که حکومت را از دستگاه بگیرند و تحویل کمونیست­ها بدهند و افراد پیشرو هستند. بجای اسامی مارکس و انگلیس و یا لنین از نام محمد و علی استفاه می­کنند و در اصل با ما فرقی ندارند و من یقین دارم که بهترین چهره­ها و انقلابی ترین آنها به زودی در جریان حوادث از بهترین کمونیست­ها خواهند بود.» - پرونده شعاعیان (ص۲۵۶)

بله! پذیرش «نسبیت معرفت دینی»، «تکثریابی قرائت های مختلف ازدین» و در پی آن گریز از روحانیت، مرجعیت و ولایت به عنوان تبیین کنندگان «خط اصیل دیانت» که به «خود اجتهادی» و «تفسیر به رای دینی» می انجامید، سقوط منافقین قدیم را به چاله هرز امپریالیسم تسریع نمود و انحرافات عمیق اخلاقی از نوع «انقلاب ایدئولوژیک» را رقم زد. همان رویه ای که از سال ۶۸ در دستور کار حلقه کیان قرار گرفت. زنجیره ای که با انتشار نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» و ادعای نسبیت فهم دینی آغاز شد، با «هرمنوتیک و پلورالیسم دینی» و پذیرش قرائت های مختلف از دین امتداد یافت و در «بسط تجربه نبوی» با ادعای غیرالهی بودن منشا قرآن کریم و اخیرا پس از نظرات شاذ اکبر گنجی و محمد مجتهد شبستری در خصوص تایید همجنس گرایی و نفی عصمت پیامبر اعظم(ص)، اوج انحراف «نفاق جدید» را با ارایه قرائتی اومانیستی از دین به تصویر کشاند.

«نفاق قدیم» و «نفاق جدید» دو روی سکه "پذیرش نسبیت معرفت دینی" هستند که در ضرابخانه وابسته گرایی ضرب شده اند و در این میان باطل السحر نفاق تنها و تنها "پاسداری از مرزهای ایدئولوژیک و گریز از نسبیت گرایی" است.

اسناد این مقاله در کتاب "سازمان مجاهدین خلق- پیدایی و فرجام" موجود است.

دکتر عبدالرضا داوری



همچنین مشاهده کنید