جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دروغ زندگی همه انسانها


دروغ زندگی همه انسانها

نگاهی به نمایش «مرغابی وحشی» از آثار تحسین شده جشنواره فجر

نمایشنامه «مرغابی وحشی» را به واسطه مبنای سمبولیستی و نمادگرایانه اش باید از سایر آثار رئالیستی «هنریک ایسبن» جدا دانست، هرچند که این نمایشنامه نیز به واسطه رویکرد غالب رئالیستی، ویژگیهای این سبک را در خود دارد؛ شخصیتهای نمایشنامه همگی ساده، باورپذیر و معادل نمونه های موجود در جامعه هستند؛

زبان نمایشنامه متناسب و معمولی است و نمونه زبان روزمره انسانهای عادی است و داستان و فضای روایت آن نیز آن چنان پرداخت شده است که در تناسب با معادل واقعی جامعه قرار می گیرد، اما آنچه باعث می شود تا نمایشنامه براساس رویکرد نمادگرایانه اهمیت پیدا کند تحلیل محتوای آن براساس نشانه های بیرونی است.

«مرغابی وحشی» یکی از نمایشهای خوب جشنواره بیست و ششم تئاتر فجر بود که مورد استقبال خوب تماشاگران قرار گرفت.

خوانش «نادر برهانی مرند» (کارگردان) از نمایشنامه نیز بر همین اساس صورت گرفته و به جز مواردی که برداشت و پرداخت اجرایی از متن از منظر نوع روایت تغییر یافته سایر عناصر و ویژگیهای داستان، روایت و اجرا مطابق با ویژگیهای نمایشنامه کارکرد پیدا کرده است.

در گستره ساختار داستانی متن، همه رویدادها در بستر زمان حال اتفاق می افتد؛ «هیالمار اکرال» در میهمانی آقای «ورل» دوست قدیمی اش «گرگرز ورل» را می بیند و او را در جریان کمکهای پدرش - ورل- برای مهیا شدن شرایط کاری و ازدواج با جینا می گذارد. گرگرز همان شب از رابطه پدر با «جینا» پرده برمی دارد و «ورل» را به افشای حقیقت تهدید می کند.

او حقیقت را به عنوان یک هدف آرمانگرایانه و نجات دهنده با «هیالمار» در میان می گذارد. «هیالمار» بر هم می ریزد و خانه را ترک می کند... .

این چند خط از خلاصه داستان نمایشنامه به راحتی ساختار رئالیستی داستان را نشان می دهد. برهانی مرند همین داستان را با ابعاد واقعگرایانه اش در صحنه به نمایش درآورده است. با این تفاوت که با وارد کردن یک گستره روایت جدید، آنچه را در نمایش ایسبن اتفاق می افتد، به عنوان گذشته ای نزدیک و در نتیجه روایتی دیگر به «حال» می آورد. در گستره روایی جدید «هدویگ» فرزند جینا و «هیالمار» - که در نمایشنامه ایسبن حکم قطعی در مورد مشروع بودنش داده نمی شود- را در کنار نقل اعتراف گونه حوادث از سوی «جینا» و «گرگرز» -توسط نامه ها- قرار می دهد.

«هدویگ» در نمایش «برهانی مرند» رویدادهایی را که قبلاً اتفاق افتاده است، روایت می کند. حضور او در کنار روایت اصلی قصه باعث شده تا آنچه «ایسبن» به عنوان موارد ابهام در نمایشنامه اش قرار داده در نقاط مختلف داستان به موارد قطعی تبدیل شوند.

به عنوان مثال خواندن نامه ها توسط او نقشه «جینا» برای آینده او را به عنوان قطعیتی خارج از متن مطرح کرده است که در نمایشنامه وجود ندارد. «جینا» در نامه اش می گوید که «هدویگ» فرزند او و هیالمار است و قصدش از عدم اعتراف به این واقعیت - در داستان- را تأمین آینده «هدویگ» با ارث «ورل» عنوان می کند. ماجرای مرگ اتفاقی یا خودکشی «هدویگ» در اتاق زیرشیروانی- جنگل- که در نمایشنامه «ایسبن» باز هم مبهم قرار داده شده در نمایش «برهانی مرند» قطعیت یافته و به عنوان یک نقطه بحران تنها حادثه ای است که «هدویگ» در آن زخمی می شود.

اما صرفنظر از این تغییرات جزیی، مهمترین تفاوت اجرای «برهانی مرند» با کار «ایسبن» نروژی دگرگونیهایی در ساختار و همچنین تمرکز اهمیت بر بخشهایی از اجرای برخی رویدادها و چند شخصیت داستان است که تکلیف هدف محتوایی نمایش را در محدوده دریافت مشخص می کنند. مثلاً؛ قرار گرفتن گرگرز به عنوان یک راوی طبیعتاً فرایند تقابل مفاهیم را که یک سوی آن مربوط به این شخصیت است به نفع او تمام می کند؛ در گستره مفاهیم و محتوا، «مرغابی وحشی» جدال میان «حقیقت آرمانگرایانه» (گرگرز) و «دلخوشیهای دروغین زندگی» (دکتررلینگ) است.

این دو مفهوم به عنوان دو رویکرد ایدئولوژیک نسخه هایی هستند که ایسبن برای شخصیتهای داستانش می پیچد، اما هیچگاه یکی از آن دو را به عنوان راه حل منتخب از سوی خود ارایه نمی کند. ایسبن در مرکز محدوده چالشهای داستانی نمایشنامه اش دوئلی برابر را در میان این دو وجه مورد پرداخت قرار می دهد و تماشاگر را به تأمل و تفکر در مورد هر دوی آنها دعوت می کند.

دکتر «رلینگ» در عین حال که مواجه شدن «هیالمار» با حقیقت را در زندگی او یک فاجعه و تخریب خوشبختی معرفی می کند؛ همچنان معتقد است که نسخه تجویز شده توسط «گرگرز» در مورد او مؤثر نخواهد بود و «هیالمار» باز به دروغ زندگی اش گرایش پیدا خواهد کرد.

اما در نقطه دیگر «گرگرز» با همه اتفاقات روی داده «هدویگ» را به قربانی کردن «مرغابی وحشی» تشویق می کند و حتی پس از وقوع حادثه برای «هدویگ» هنوز هم در انتظار تحول آرمانگرایانه مورد انتظارش در «هیالمار» است.

گرگرز: مرگش بی اثر نبود! ندیدی هیالمار در غم مرگ اون دستخوش چه حالات باشکوهی شد؟!

با وجود این حتی در نتیجه گیری و پایان بندی نمایشنامه هم تماشاگر باقطعیتی روبه رو نمی شود و هدف و مفهوم در تناسبی بینابینی همچنان دوشادوش هم به نقطه آخر نزدیک شده اند و تماشاگر را در نقطه ابهام در معرض تصمیم گیری و تفکر در مورد محتوا قرار می دهند.

این نسبتها در نمایشنامه «نادر برهانی مرند» از ابتدا تا اواخر روایت داستان به واسطه حضور راوی گونه «گرگرز» تعادل چالشی را برهم زده اند و در ادامه همه مقدمات در نقطه پایانی نتیجه مورد پیش بینی «دکتر رلینگ» را نشان می دهند؛ «هیالمار» در پیش زمینه جنگل دروغین پدرش «اکرال پیر» در حالی که سبد «مرغابی وحشی» را در دست دارد، وارد صحنه می شود؛ این آینده هیالمار است. شاید بتوان او را در طوفان مبارزه حقیقت و دروغ ویران شده و دگرگونه یافت و این تضاد مفاهیم ایدئولوژیک را زندگی مورد اشاره داستان تخریب کرد، بی فایده ارزیابی کرد، اما تسلط نشانه های مربوط به دنیای دروغینی که تا به حال «رلینگ» برای آدمها ساخته و تجویز کرده بود، در اطراف قربانی داستان در صحنه پایانی نمی تواند چیزی جز قبول سلطه شرایط دروغین مورد اشاره را به دنبال داشته باشد.

«نادر برهانی» در پایان بندی نمایش، تسلط دنیای دروغین «رلینگ» را در شکست و نابودی «هیالمار» مؤثر معرفی می کند. آیا این جانبداری را نمی توان در ادامه حمایتهای روایت از گرگرز- راوی اول شخص- متصور شد؟!

خوانش «برهانی مرند» از متن «ایسبن» در راستای تجویز راه حل مداوای چالشهای زندگی انسان پیش می رود. «مرغابی وحشی» برهانی مرند، گرایش و تکیه بر حقیقت را به جای تلقین و دلخوشیهای دروغین راه حل نجات از چالشهای داستان معرفی می کند و البته این برداشت و تحلیل به صورت مستقل از نیت مؤلف متن در نمایش او به خوبی انتقال پیدا می کند و به درستی مورد پرداخت قرار گرفته است.

آی سان نوروزی



همچنین مشاهده کنید