شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی ـ یکشنبه ۱۳ شهریور


امروز با سعدی ـ یکشنبه ۱۳ شهریور

من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر می‌ نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند …

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غمهای جهان هیچ اثر می‌ نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

تا بیایند عزیزان بمبارکبادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس

پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ

یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی

دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است

گر خلایق همه سروند، چو سرو آزادم

به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

وین عجب‌تر که تو شیرینی و من فرهادم

دستگاهی نه که درپای توریزم چون خاک

حاصل آن است که چون طبل تهی پر بادم

می‌نماید که جفای فلک از دامن من

دست کوته نکند تا نکند بنیادم

ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل

جهد سودی نکند، تن به قضا در دادم

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم؟

داوری نیست که از وی بستاند دادم

دلم از صحبت شیراز بکلی بگرفت

وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

هیچ‌شک نیست که فریاد من آنجا برسد

عجب، ار صاحب دیوان نرسد فریادم

سعدیا، حب وطن گرچه حدیثی است صحیح

نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم



همچنین مشاهده کنید