جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

سستی بنیان های نظری سینمای دینی


سستی بنیان های نظری سینمای دینی

رسم است كه اول مناره را بدزدیم , بعد در حفر چاله اش بمانیم پیشتازیم در وضع اصطلاحاتی كه ظاهراً قرار است روزگاری پس از ما, معنایی برایش بیابند گاهی ابتدا چیزی را در ذهنمان تصور و اسمی برایش انتخاب می كنیم و بی آن كه خود بدانیم این ذهن پرورده ی ما چیست , ستایشش می كنیم و سپس می كوشیم دیگران را وابداریم برایش مصداقی بسازند و صدالبته بنیان هایی نظری هم برایش دست وپا كنند

رسم‌ است‌ كه‌ اول‌ مناره‌ را بدزدیم‌، بعد در حفر چاله‌اش‌ بمانیم‌. پیشتازیم‌ در وضع‌ اصطلاحاتی‌ كه‌ ظاهراً قرار است‌ روزگاری‌ پس‌ از ما، معنایی‌ برایش‌ بیابند! گاهی‌ ابتدا چیزی‌ را در ذهنمان‌ تصور و اسمی‌ برایش‌ انتخاب‌ می‌كنیم‌ و بی‌آن‌كه‌ خود بدانیم‌ این‌ ذهن‌پرورده‌ی‌ ما چیست‌، ستایشش‌ می‌كنیم‌ و سپس‌ می‌كوشیم‌ دیگران‌ را وابداریم‌ برایش‌ مصداقی‌ بسازند و صدالبته‌ بنیان‌هایی‌ نظری‌ هم‌ برایش‌ دست‌وپا كنند. این‌ همان‌ تجلی‌ بارز تعبیر اگزیستانسیالیست‌ها است‌ مبنی‌ بر تقدم‌ وجود بر ماهیت‌! چگونه‌ می‌توان‌ در مورد چیزی‌ كه‌ حتی‌ هنوز كاملاً تبیین‌ نشده‌ است‌ قضاوت‌ كرد؟ آیا می‌توان‌ ناموجود را به‌ نقد كشید؟ احتمالاً جواب‌ منفی‌ است‌. پس‌ می‌توانیم‌ با توجه‌ به‌ عنوان‌ مطلب‌ حاضر، یعنی‌ «سستی‌ بنیان‌های‌ نظری‌ سینمای‌ دینی‌»، همین‌ حالا بحث‌ را ختم‌ كنیم‌. ولی‌ می‌كوشیم‌ آن‌چه‌ را فقط‌ در ذهن‌ واضعان‌ این‌ اصطلاح‌ وجود دارد، پیش‌گویی‌ و نقد كنیم‌: مطرح‌ساختن‌ تعابیری‌ كه‌ ممكن‌ است‌ از اصطلاح‌ سینمای‌ دینی‌/ معنوی‌ مستفاد شود و ارائه‌ی‌ دلایلی‌ در نقصان‌ چنین‌ تعابیری‌.

سینما

ابتدا به‌ بررسی‌ جزء اول‌ این‌ اصطلاح‌، یعنی‌ «سینما»، می‌پردازیم‌. آیا منظور از سینما كل‌ گفتمان‌ سینمایی‌ است‌ و مقصود از سینمای‌ دینی‌، عارض‌بودن‌ ویژگی‌هایی‌ خاص‌ بر كل‌ گفتمان‌ سینمایی‌؟ (می‌گوییم‌ عارض‌، زیرا سینما برخلاف‌ تئاتر، ماهیتی‌ دینی‌/ آیینی‌ ندارد؛ هرچند این‌ ماهیت‌ در تئاتر نیز صرفاً مربوط‌ به‌ برهه‌ی‌ خاصی‌ از زمان‌ است‌.) اگر چنین‌ باشد و منظور از سینما كل‌ گفتمان‌ آن‌ باشد، پس‌ منظور از سینمای‌ دینی‌ تن‌دادن‌ فیلمی‌ منفرد به‌ شرایطی‌ كه‌ پدیده‌ای‌، مثلاً فیلم‌، را دینی‌ می‌سازد نیست‌، بلكه‌ این‌ فیلم‌ تنها جزئی‌ از یك‌ نظام‌ خاص‌ است‌ كه‌ تمام‌ عناصر آن‌ دینی‌اند. گفتمان‌ سینمایی‌ شامل‌ مواد خام‌، شرایط‌ تولید، ممیزی‌ فیلم‌، سالن‌های‌ نمایش‌ فیلم‌، ابزارها، قواعد قالب‌ و هزاران‌ چیز مثل‌ این‌ها است‌ و دینی‌بودن‌ گفتمان‌ سینمایی‌ به‌ منزله‌ی‌ رعایت‌ تعریفی‌ خاص‌ برای‌ دینی‌بودن‌ تمام‌ وجوه‌ مراحل‌ مختلف‌ تدارك‌، ساخت‌ و پخش‌ فیلم‌ است‌. یعنی‌ اگر مقصودمان‌ دینی‌كردن‌ كل‌ گفتمان‌ سینمایی‌ است‌، باید نه‌ تنها خود فیلم‌ بلكه‌ مكان‌های‌ فیلم‌برداری‌، ابزارها، روابط‌ میان‌ گروه‌های‌ سازنده‌ی‌ فیلم‌، تكنیك‌های‌ هنری‌، سبك‌ حاكم‌ بر اثر، سالن‌ پخش‌ فیلم‌، مطبوعات‌ سینمایی‌ و مانند آن‌ها را نیز دینی‌ كنیم‌. هنوز به‌ تعریف‌ واژه‌ی‌ «دینی‌» نرسیده‌ایم‌، ولی‌ اگر این‌ صفت‌ را با تعبیری‌ از «اسلامی‌كردن‌» مترادف‌ بگیریم‌، می‌توان‌ اطمینان‌ حاصل‌ كرد كه‌ پیش‌ از مطرح‌شدن‌ بحث‌ سینمای‌ دینی‌، گفتمان‌های‌ اجتماعی‌ای‌ كه‌ با گفتمان‌ سینمایی‌ همپوشانی‌ داشته‌اند، نیمی‌ از راه‌ دینی‌كردن‌ گفتمان‌ سینمایی‌ را رفته‌اند. نیمه‌ی‌ دیگر راه‌ اندكی‌ دشوار می‌نماید: دینی‌كردن‌ نگاتیو، دوربین‌ فیلم‌برداری‌، نوع‌ نورپردازی‌، تركیب‌بندی‌، اپراتوار، شیوه‌های‌ نقد فیلم‌ و هزاران‌ چیز دیگر كه‌ اگر مقصودمان‌ این‌ باشد، باید از نیروهای‌ انتظامی‌، وزیر ارشاد، ضابطان‌ قوه‌ی‌ قضائیه‌ و غیره‌ نیز دعوت‌ كنیم‌ تا نظرات‌ خود را برای‌ دینی‌كردن‌ كل‌ گفتمان‌ سینمایی‌ اعلام‌ كنند. چنین‌ چیزی‌ ممكن‌ است‌ مطلوب‌ عده‌ای‌ باشد ولی‌ با آن‌چه‌ در مورد سینمای‌ دینی‌ می‌شنویم‌، بعید می‌نماید كه‌ تعبیر غالب‌ چنین‌ چیزی‌ باشد. فقط‌ به‌ ذكر این‌ نكته‌ اكتفا كنیم‌ كه‌ اگر این‌ تعبیر مطلوب‌ باشد، آن‌گاه‌ فیلمی‌ مثل‌ محمدرسول‌اللّه‌ به‌خاطر بازی‌ شخصی‌ غیرمسلمان‌، یعنی‌ آنتونی‌ كویین‌ از حیطه‌ی‌ سیمنای‌ دینی‌/ اسلامی‌ كنار می‌رود. بر چنین‌ تعبیری‌ چندان‌ تأمل‌ نكنیم‌، زیرا حتی‌ اگر این‌ تعبیر غالب‌ باشد، با بحث‌ در مورد ایرادهای‌ وارد بر نظریه‌ی‌ سینمای‌ دینی‌ به‌ مثابه‌ی‌ فیلم‌ دینی‌ (یا جریانی‌ از فیلم‌های‌ دینی‌)، خودبه‌خود، در باب‌ ستون‌ اصلی‌ تعبیر سینمای‌ دینی‌ به‌ مثابه‌ی‌ گفتمان‌ سینمایی‌ دینی‌ نیز بحث‌ خواهد شد و آن‌ ایرادها بر نظریه‌ی‌ گفتمانی‌ هم‌ وارد است‌. در مورد قسم‌ اول‌ اصطلاح‌ سینما، دو فرض‌ دیگر باقی‌ می‌ماند: ۱) فرض‌ سینما به‌ عنوان‌ نوعی‌ از انواع‌، و ۲) فرض‌ سینما به‌ عنوان‌ پدیده‌ی‌ منفرد فیلمیك‌. نخست‌ فرض‌ بگیریم‌ كه‌ منظور از سینما، نوعی‌ فیلم‌ است‌؛ نوع‌ به‌ معنای‌ عام‌ كلمه‌ نه‌ معادلی‌ برای‌ ژانر. در چنین‌ فرضی‌، دو نكته‌ را باید مشخص‌ كنیم‌: ۱) نوعیت‌ فیلم‌ دینی‌ از چه‌ بابت‌ است‌؟ یعنی‌ اساس‌، معیار و چارچوب‌ تقسیم‌بندی‌ كه‌ یكی‌ از انواع‌ را فیلم‌ دینی‌ قرار می‌دهد چیست‌؟ ۲) ویژه‌بود فیلم‌ دینی‌ از چه‌ روست‌؟ به‌ عبارت‌ دیگر، وجوه‌ متمایز فیلم‌ دینی‌ از باقی‌ انواع‌ چنین‌ تقسیم‌بندی‌هایی‌ چیست‌؟

اگر سینمای‌ دینی‌ به‌ عنوان‌ نوعی‌ از انواع‌ فیلم‌ در نظر گرفته‌ شود، به‌ این‌ معنی‌ است‌ كه‌ قائل‌ به‌ تقسیم‌بندی‌ای‌ هستیم‌ كه‌ بر اساس‌ معیار خاصی‌ صورت‌ می‌گیرد و بر همین‌ اساس‌، انواعی‌ را برمی‌شمرد كه‌ یكی‌ از آن‌ها سینمای‌ دینی‌ است‌. این‌ تقسیم‌بندی‌ می‌تواند برحسب‌ یكی‌ از دو معیار شكل‌ (فرم‌) یا درونمایه‌ صورت‌ گرفته‌ باشد. اگرچه‌ تمایز شكل‌ و درونمایه‌ كاملاً امكان‌پذیر نیست‌ و در تحلیل‌ و بررسی‌ هنر اثر منفرد به‌ بیراهه‌ می‌انجامد، ولی‌ برخی‌ از بحث‌های‌ نظری‌ ناگزیر از آن‌اند. اگر دو مفهوم‌ شكل‌ و درونمایه‌ را با عام‌ترین‌ تعبیر ممكنشان‌ در نظر بگیریم‌، قادر خواهیم‌ بود تمام‌ فرق‌گذاری‌های‌ را به‌ نوعی‌ حساب‌ آوریم‌ و تمایزگذاری‌های‌ ژانری‌، سبكی‌ و غیره‌ را در تقسیم‌بندی‌مان‌ بگنجانیم‌. دسته‌ی‌ متمایزشده‌ بر اساس‌ معیار شكل‌، هم‌ شامل‌ ژانرهایی‌ می‌شود كه‌ وجه‌ ممیزشان‌ در فرم‌ است‌ مثل‌ موزیكال‌ و كمدی‌، و هم‌ جنبش‌های‌ سینمایی‌ نظیر سینمای‌ اكسپرسیونیستی‌ را در برمی‌گیرد. به‌ همین‌ ترتیب‌، دسته‌ی‌ متمایزشده‌ بر اساس‌ معیار درونمایه‌، هم‌ شامل‌ ژانرهایی‌ می‌شود كه‌ وجه‌ ممیز آن‌ها در درونمایه‌ است‌ مانند علمی‌ـتخیلی‌ و خانوادگی‌ و هم‌ تقسیم‌بندی‌هایی‌ مثل‌ سینمای‌ كودك‌، سینمای‌ زنان‌ و غیره‌. گفته‌ شد كه‌ مسلماً چنین‌ تقسیم‌بندی‌هایی‌ در هر فیلم‌ منفرد قطعی‌ نیست‌ ولی‌ چنان‌كه‌ خواهیم‌ دید چنین‌ نسبی‌نگری‌ای‌ مخل‌ مباحث‌ بعدی‌ ما نیست‌ و هر جا كه‌ لازم‌ باشد این‌ عدم‌قطعیت‌ را منظور می‌كنیم‌. این‌ تقسیم‌بندی‌ صوری‌ بیش‌تر به‌ منظور آسان‌ساختن‌ بیان‌ استدلال‌هاست‌ نه‌ جزئی‌ از دلایل‌. با چنین‌ مفروضاتی‌، تقسیم‌بندی‌ای‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ را، یا براساس‌ شكل‌ بناشده‌ یا درونمایه‌، به‌ عنوان‌ یكی‌ از انواع‌ سینما برمی‌شمرد. گام‌ دوم‌، در صورت‌ جواب‌دادن‌ آری‌ به‌ یكی‌ از معیارهای‌ فوق‌، ویژه‌بود. سینمای‌ دینی‌ با توجه‌ به‌ این‌ معیار چیست‌؟ بدین‌ معنی‌ كه‌ سینمای‌ دینی‌ به‌ لحاظ‌ شكل‌ یا درونمایه‌، یا هر دو، چه‌ نسبتی‌ با دیگر انواع‌ برقرار می‌كند و وجه‌ ممیزه‌اش‌ از آن‌ها چیست‌؟

فعلاً از بحث‌ درباره‌ی‌ بخش‌ دوم‌ اصطلاح‌ «سینمای‌ دینی‌»، یعنی‌ خود مفهوم‌ «دینی‌»، در می‌گذریم‌ و آن‌ را به‌ معنای‌ «اسلامی‌» در نظر می‌گیریم‌. اگرچه‌ چنان‌كه‌ نشان‌ خواهیم‌ داد ایراد اصلی‌ وارد بر نظریه‌ی‌ سینمای‌ دینی‌ همین‌ تخاصم‌ بخش‌هایی‌ از ادیان‌ مختلف‌ با یكدیگر است‌. حال‌ سؤال‌ این‌ است‌: تجلی‌ اسلامیت‌/ دیانت‌ سینما در شكل‌ فیلم‌ در بخش‌های‌ دیداری‌ و صوری‌ صورت‌ می‌گیرد یا در ساختمان‌ آن‌؟ (حالا شاید روشن‌تر شده‌ باشد كه‌ ما مفهوم‌ شكل‌ را آن‌قدر عام‌ انتخاب‌ كرده‌ایم‌ كه‌ حتی‌ ساختمان‌ اثر را هم‌ در برگیرد.) یعنی‌ آیا نورپردازی‌، صحنه‌پردازی‌، تركیب‌بندی‌، مهره‌پردازی‌ و دیگر عناصر دیداری‌ می‌توانند به‌ گونه‌ای‌ باشند كه‌ ماهیتی‌ اسلامی‌/ دینی‌ بیابند؟ اسلام‌ شاید تنها دینی‌ باشد كه‌ چندان‌ موضع‌ خود را در قبال‌ تصویر روشن‌ نساخته‌ و قرآن‌ موضع‌گیری‌ در قبال‌ این‌ مسئله‌ نكرده‌ است‌، ولی‌ خوانش‌هایی‌ از اسلام‌ كه‌ طی‌ چهارده‌ قرن‌ گذشته‌ غالب‌ بوده‌اند، متأثر از افلاطونیان‌، از تصویر چندان‌ دل‌خوشی‌ نداشته‌اند. در دین‌ مسیحیت‌، یا حداقل‌ در كتاب‌ مقدس‌ نیز اگرچه‌ موضع‌گیری‌ای‌ در برابر تصویر وجود ندارد ولی‌ خوانش‌های‌ غالب‌ در طی‌ بیست‌ قرن‌ گذشته‌، حتی‌ در سده‌های‌ میانه‌، به‌ هنرمندان‌ تصویری‌ اجازه‌ی‌ فعالیت‌ داده‌ و ترسیم‌ شمایل‌ مسیح‌، حواریون‌ و قدیسان‌ از كارهای‌ ممدوح‌ بوده‌ است‌. چنین‌ پشتوانه‌ی‌ طولانی‌ و ژرفی‌ این‌ امكان‌ را برای‌ فرهنگ‌ مسیحی‌ به‌وجود آورد كه‌ به‌ نظام‌ كلی‌ دیداری‌ برای‌ هنرها دست‌ یابد. وقتی‌ به‌ چنین‌ نظامی‌ دست‌ یافته‌ شد، امكان‌ ردیابی‌ رگه‌هایی‌ از این‌ نظام‌ تا آثار معاصر نیز ممكن‌ است‌. در اسلام‌، امّا برتری‌ با فرهنگ‌ كلامی‌ است‌. چنین‌ فرهنگی‌ هم‌ هشداری‌ است‌ برای‌ آنان‌ كه‌ می‌خواهند هنری‌ اساساً دیداری‌ را موصوف‌ به‌ نظامی‌ كنند كه‌ عنصر غالب‌ ماهوی‌ آن‌ كلامی‌ است‌ و هم‌ خودبه‌خود امكان‌ وجود معیار دیداری‌ برای‌ تمایزگذاری‌ سینمای‌ دینی‌ را رد می‌كند. مسلماً ذكر این‌ مسئله‌ كه‌ مثلاً اسلام‌ حدودی‌ را برای‌ ظاهر افراد قائل‌ شده‌ نمی‌تواند نافی‌ قضیه‌ی‌ یادشده‌ باشد. پاكیزه‌سازی‌ تصاویر از آن‌چه‌ اسلام‌ خلاف‌ می‌داند، نمی‌تواند به‌ نظامی‌ دیداری‌ برای‌ هنر اسلامی‌/ دینی‌ تبدیل‌ شود. نظامی‌ كه‌ داعیه‌ی‌ تشخص‌ دیداری‌ دارد، در وهله‌ی‌ نخست‌ قادر به‌ ارائه‌ی‌ اصولی‌ زیبایی‌شناختی‌ برای‌ عناصر دیداری‌ است‌. چیزی‌ با عنوان‌ رعایت‌ حجاب‌، مثلاً فقط‌ می‌تواند بیان‌گر حدودی‌ كلی‌ باشد و نه‌ چارچوبی‌ زیبایی‌شناختی‌. اگر اصلاً چنین‌ چیزی‌ كلی‌ بخواهد معیاری‌ زیبایی‌شناختی‌ برای‌ عناصری‌ دیداری‌ به‌ حساب‌ آید، تكلیف‌ فیلمی‌ كه‌ فقط‌ شامل‌ مردان‌ باشد چیست‌؟ داشتن‌ محاسن‌؟ و اگر چنین‌ چیزهایی‌ معیار زیبایی‌شناسی‌ دیداری‌ هنر اسلامی‌ باشند، تقریباً تمام‌ آثار هنری‌ ما اسلامی‌اند و دیگر نیازی‌ به‌ برگزاری‌ هم‌اندیشی‌هایی‌ برای‌ تبیین‌ هنر دینی‌ نداریم‌. احتمال‌ دیگری‌ نیز وجود دارد. احتمال‌ این‌كه‌ تجلی‌ ویژه‌بود سینمای‌ دینی‌ نه‌ در شكل‌ عناصر دیداری‌ كه‌ در سازوكار روایی‌ رخ‌ داده‌ باشد. اجازه‌ دهید تأكید كنم‌ كه‌ منظور از شكل‌ روایی‌، سازوكار و ساختار روایی‌ است‌ و نه‌ موضوع‌ آن‌. موضوع‌ روایت‌ را در بررسی‌ حالت‌های‌ دیگر لحاظ‌ می‌كنیم‌. بزرگ‌ترین‌ و مهم‌ترین‌ منبع‌ ما برای‌ بررسی‌ ساختار روایت‌های‌ دینی‌/ اسلامی‌ قرآن‌ است‌ (و برای‌ ادیان‌ یهودی‌ و مسیحی‌ كتاب‌ مقدس‌). اگرچه‌ دائماً تذكر داده‌ می‌شود كه‌ روایت‌های‌ قرآنی‌ واقعیت‌ دارند و رخ‌ داده‌اند، ولی‌ به‌هرحال‌، هیچ‌كس‌ منكر وجوه‌ نمادین‌ این‌ قصه‌ها نیست‌ و اتفاقاً همین‌ وجوه‌ نمادین‌ است‌ كه‌ آن‌ها را از تاریخ‌ صرف‌ مجزا می‌سازد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید