پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

در برنابئو چه کسی سرزنش می شود


در برنابئو چه کسی سرزنش می شود

داستان گزارشی که هرگز خوانده نشد

تصویر برند شوستر در حالی که در اتاقی پر از پرونده و فیلم و کاغذ به سختی مشغول مطالعه است و یک چراغ کهنه نفتی تنها وسیله روشنایی بخش آن فضاست با آنچه که ما از او به عنوان مربی یکی از قدرتمندترین باشگاه های فوتبال اروپا می شناسیم، زمین تا آسمان فرق می کند. به هر حال او مردی است که گفته می شود پیش از شروع فصل نقل و انتقالات به سختی تلاش کرد و موقعیت های پنج گانه حساس زمین را بررسی کرد تا بتواند بر اساس نیازهای تیم بازیکن خریداری کند و کاستی های گذشته را که موجب حذف آنها از رقابت های لیگ قهرمانان شده بود را جبران کند.

در نهایت نامه ای تهیه کرد و با بیان استدلال های حرفه ای نام مهره هایی را که نیازمند بود در آن نوشت و در حالی که پاکت نامه گزارشی را مهر و موم می کرد به سوی دفتر کالدرون به راه افتاد. رئیس باشگاه منتظر او بود، قرار بود نظر او را در قالب گزارشی نسبت به بازیکنان مورد نیاز تیم بداند. شوستر در حالی که نتیجه مطالعات و بررسی های خود را روی میز پیش روی او می گذاشت گفت: «جناب رئیس، این گزارش من است.» کالدرون گزارش را برداشت و لبخند زد، آن را در کشوی میز کارش گذاشت و دوباره با لبخند به شوستر نگاه کرد. برند منظور نگاه او را فهمید و دفتر را ترک کرد و در را پشت سرش بست. ماه ها گذشته است و گزارش هنوز، بدون اینکه کسی نگاهی به آن انداخته باشد در کشوی میز آقای رئیس جا خوش کرده است.

● شایدها!

شاید داستان دقیقاً به این صورت نبوده باشد اما با توجه به اخبار رسیده از منابع موثق اینکه رئال مادرید بدون در نظر گرفتن نظر و خواسته های شوستر اقدام به خرید بازیکنان و بعضاً فروش آنها کرده اند. بیایید قبل از قضاوت در اولین فرصت تمام «اگر»ها را نادیده بگیریم. همان کسی که روزی کاکا را به رئال مادرید آورد و انتقال او به برنابئو را موجب شد، خبر نادیده گرفتن گزارش خواسته های شوستر توسط سران مادرید را منتشر کرد که مانند تمام داستان های خوب و بد، این یکی هم می تواند ۲ وجهه زشت و زیبا داشته باشد. مطمئناً مربی آلمانی تبار علاقه مند به گسترش توانایی های تیمش نسبت به فصل گذشته بوده است. پس از رفتن روبینیو که به نظر می رسید به هیچ وجه مطابق میل سرمربی تیم نبوده است او اکنون ۲ گزینه خوب برای بال و یک مهاجم خوب را از دست داده است و پس از اولین بازی تیم نتیجه ناامیدکننده ای را ارائه دادند، اکنون علامت سؤال های بسیاری اطراف خط دفاع تیم نیز به چشم می خورد. بنابراین دیگر لازم نیست از کمبودهای تیم که عمق خط حمله را نشانه رفته اند به تفصیل حرفی بزنیم. بنابراین حتی اگر در لیست گزینه های درخواستی شوستر که معلوم نیست هنوز هم در کشوی میز قرار دارد یا میهمان سطل زباله شده باشد، به تمام نواقص تیم اشاره نشده بود اما احتمالاً ارزش توجه و سرمشق گرفتن را داشت!

● بایدها!

اول از همه بیایید شغل ها را از هم تفکیک کنیم. شوستر یک مربی است. نه یک مدیر یک مربی! شغل او این است که هر چه به او می دهند بگیرد و آن را تبدیل به عاملی برای پیروزی کند. مطمئناً مربیان می توانند در قراردادها اعمال نظر کنند اما این بدین معنا نیست که نظرات آنها عملی خواهد شد. درست همان طور که هیچ کس انتظار ندارد پدیا میاتوویچ مدیر ورزشی تیم در مورد انتخاب ترکیب تیم حرف آخر را بزند. اگر اینگونه به قضایا نگاه کنیم، توجه به نظرات مربی تیم در باشگاهی که خواسته های سرمربی شان را مدنظر قرار می دهند کاملاً طبیعی است اما در برنابئو!

در این میان سؤال دیگری هم هست که اذهان را مشغول می کند. آیا واقعاً میاتوویچ با مدیر برنامه های بازیکنان در رابطه با خرید و فروششان در ارتباط بود؟ از دیدگاه کسی که از خارج باشگاه به ماجرا نگاه می کند، به نظر می رسد که کالدرون کسی بود که کریستیانو رونالدو را می خواست. بازیکنی که هرگز پا به مقر کهکشانی ها نگذاشت. به هر حال داستان قدیمی در رئال مادرید همیشه همین بوده است. هر وقت مربی برای نقل و انتقالات دلسوزی به خرج می داد و مورد بی مهری سران قرار می گرفت تیم محکوم به سقوط و ناکامی می شد. البته اگر از سمت دیگری به قضایا نگاه کنیم می بینیم که سیاست مادرید چندان هم به ضررشان نیست.

آنها ون دروارت را با قیمت خیلی پایینی به دست آوردند و همین زیرکی در خرید یک ستاره آن هم با قیمت پایین برای یک باشگاه اهمیت زیادی دارد. در هر حال سیاست های کادر مدیریت نتوانست تمام نیازهای تیم را برطرف کند. شوستر اول از همه به یک هافبک تهاجمی احتیاج داشت که خوشبختانه مرد هلندی به تیم پیوست. او همان کسی بود که مربی آلمانی می خواست او به سسک و دیه گو فکر کند اما به هر حال حداقل این بود که اکنون کسی را داشت. او برای خط جلو هم یک بازیکن می خواست. لوئیس فابیانو خیلی خوب بود اما معلوم نبود از پس آن بربیاید. دیوید ویا بهتر بود اما والنسیا او را نفروخت و کالدرون هم کار دیگری نکرد. هدف دیگری هم بود.

دنی آلوز! اکنون دیگر پیراهن بارسلونا را می پوشد و همه اینها در حالی بود که میاتوویچ در کل او را نادیده گرفته بود. واقعاً حقیقت معلوم نیست اما اگر راست باشد، حتماً دیدن اینکه هدف مورد نظرش به حریف پیوسته است بدجوری عصبانی می شود. به هر حال اگر این کاستی ها رفع می شد شاید شانس های کهکشانی ها در داخل و خارج از لالیگا افزایش پیدا می کرد و مربی می توانست بقیه خریدها را برای فصل بعد بگذارد اما اگر ناکام شوند چه؟ آن وقت مقصر ماجرا چه کسی خواهد بود؟ کسی که بر نوشته های گزارشی خود اصرار نکرد یا آنکه نامه درون کشوی میزش را نادیده گرفت؟



همچنین مشاهده کنید