چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

چرا آواتار پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما شد


چرا آواتار پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما شد

«آواتار» تازه ترین ساخته «جیمز کامرون» کارگردان موفق هالیوود با جلوه های ویژه بی نظیر و قهرمانانی با پوست های آبی رنگ که با استقبال شدید و کم نظیر مردم در سراسر جهان روبه رو شد اما دلیل این استقبال بی نظیر و توجه مخاطبان چه بود

«آواتار» تازه ترین ساخته «جیمز کامرون» کارگردان موفق هالیوود با جلوه های ویژه بی نظیر و قهرمانانی با پوست های آبی رنگ که با استقبال شدید و کم نظیر مردم در سراسر جهان روبه رو شد. اما دلیل این استقبال بی نظیر و توجه مخاطبان چه بود؟

در تعریف واژه «آواتار» نوشته‌اند آواتار به معنای حلول روح یک رب‌النوع در قالب خاکی و انسانی و همچنین تجسد نیکی‌هاست. یا به عبارت دیگر، تجسم زمینی یک وجود آسمانی. در فلسفه‌ آیین هندو، آواتارا (Avatara) حکایت از تناسخ و تجسد روحی برتر در قالبی خاکی و زمینی دارد که با هدف انجام ماموریتی مهم از آسمان به قلمرو خاک هبوط کرده است. این تعاریف موجود از واژه‌ آواتار صراحتا نمایانگر صبغه‌ دینی آخرین فیلم جیمز کامرون است.

ویژگی های این فیلم از دو منظر ظاهری و درون مایه قابل یررسی است. از منظر فنی و ظاهری استفاده از جلوه های ویژه و خلق مناظر شگفت انگیز، موسیقی عالی، نوع جدیدی از فیلمبرداری و در واقع ایجاد سبکی نو در جلوه های ویژه و نمایش سه بعدی مهمترین مشخصه های این فیلم است.

▪ اکشن و ماجرایی: این فیلم دارای صحنه های بسیار جذابی است که حالاتی چون دلهره و اضطراب، کنجکاوی و تخیل و تنفر و عشق را در بیننده تداعی می کند. سکانس های ایتدای فیلم که جیک سالی به جنگل می رود و تعقیب او توسط یک حیوان درنده و عجیب، تعقیب و گریز های او و در نهایت گم شدن او در جنگل از همان ابتدا بیننده را کاملا جذب فیلم می کند. صحنه های تعقیب و گریز در این فیلم به خوبی به تصویر کشیده شده و در سکانسهای مختلف فیلم بیننده را دچار هیجانات و دلهره های زیادی می کند.

▪ فانتزی و تخیلی: آواتار به خوبی کنجکاوی و تخیل بیننده را تحریک می کند و در سراسر فیلم همه چیز با دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم متفاوت است. در این فیلم زیبایی های طبیعت به حد اعلایی به تصویر کشیده می شود و این رویارویی پیوسته بیننده با مناظر جدید و تخیلی در تمام طول فیلم ذهن و تخیل او را درگیر فیلم می کند.

▪ درام و عاشقانه: در این فیلم شاهد سکانس های عاطفی و احساسی بسیار قوی، پیوند عاطفی میان انسان با خدا و تقدسات، انسان و طبیعت، انسان و وطن و انسان به انسانی دیگر هستیم.

صحنه هایی از آواتار یادآور سه فیلم است: دیدن حیوانات عجیب الخلقه و شبیه دایناسور که یادآور سری فیلم های پارک ژوراسیک است، انتقال ذهن انسانی از بدنی به بدنی دیگر که یادآور سری فیلم های ماتریکس است و طغیان و سرکشی یک سرباز از انجام وظیفه و همراهی او با مردم بومی که یاد آور فیلم رقصنده با گرگ است.

در واقع آواتار ترکیبی است از ویژگی های: اکشن و ماجرایی، فانتزی و تخیلی، درام و عاشقانه.

اما ویژگی هایی که در بالا بیان شد جنبه های ظاهری و ابتدایی زیبایی این فیلم بود. این فیلم و یا کلا هر فیلم دیگری دارای ویژگی هایی می باشد که سطحی عمیق تر و درونی تر از حس زیبایی شناسی بیننده را جذب می کند و در واقع اثر و کششی نامحسوس دارد. درون مایه فیلم مهمترین عامل تاثیر گذار بر این سطح است و غالب اوقات بیننده متوجه تاثیری که لایه های پنهانی فیلم بر او گذاشته نمی شود.

● درونمایه آواتار

آواتار صحنه تقابل تمدن جدید غرب و انسان هایی است که هنوز از فطرت خود فاصله نگرفته اند. سرزمین پانادورا همراه با ساکنین آن که ناوی ها نامیده می شوند در واقع نمادی از انسان های باستان اند که هر چند از بسیاری از مظاهر تمدن جدید غرب برخوردار نیستند اما از فطرت خود فاصله نگرفته اند، اعتقاد به خدا، عشق و رابطه عمیقی که ناوی ها با طبیعت و اجداد خود دارند و بی ارزش بودن مظاهر و تمدن غرب در پیش چشم آنها در واقع بیانگر پایبندی آنها به اصالت ها و ارزش های انسانی است.

جمیز کامرون در این فیلم انسان وحشی، جنگ طلب، مغرور و خود پسند، کافر و بی اعتنا به معنویت، بی احساس و دنیا طلب را، در مقابل مردم پاندورا قرار می دهد. در واقع نوک پیکان انتقاد فیلم «آواتار» به سوی تمدن جدید غرب و به ویژه سیاست های جنگ طلبی و استعماری امریکا است. در این فیلم ژنرال آمریکایی که قبلا سه ماموریت در نیجیریه انجام داده نمادی از جنگ طلبی آمریکا و انسان وحشی و کافر غربی است. اما کامرون در این فیلم جنبه دیگری از تمدن غرب را که همان علم گرایی و کشف حقایق جدید است نیز به تصویر می کشد که نماد این افراد در فیلم دکتر و پژوهشگری به نام گریس اگوستین است. جمیز کامرون با این دو شخصیت در واقع در پی نشان دادن دو جنبه زشت و زیبای تمدن غرب است و در این میان مردم پاندورا حلقه گمشده ی تمدن غرب را به تصویر می کشد.

«آواتار» داستان تقابل کفر و ناسپاسی ناشی از تکثرگرایی و بی‌ایمانی و بی‌ثباتی تمدن جدید است با ایمان و اعتقاد ناشی از نگرش و وحدت وجودی انسان قدیم.

همین مضامین کافی است برای این‌که فیلم قربانی سیاست‌ورزی‌های همیشگی آکادمی اسکار شود و برخلاف اقبال گسترده‌ عمومی و نیز برخلاف اقبال فراگیر منتقدان و صاحب‌نظران مقوله‌ تکنیک و محتوای سینمایی، در این رقابت هر ساله‌ جهانی فیلم، آن‌طور که باید مورد توجه و تحسین قرار نگیرد و به جای جوانب مضمونی بلندش تنها جایزه‌ طراحی صحنه و فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه دریافت کند.

ما در این فیلم جانب انسان‌هایی را می‌گیریم که بدوی و بی‌تمدن هستند و به لحاظ فیزیکی به نسل حیوانات نزدیک‌ترند تا انسان‌های خوش‌ظاهر و مدعی ولی از درون مسخ‌شده‌ای که خود را مرکز کائنات می‌پندارند و خداوندگار هستی. دنیای این انسان‌های بدوی به دلیل یکپارچگی و وحدتی که با طبیعت پیرامون دارند، به مراتب متعالی‌تر از دنیای انسان‌های متمدن و مدرنی است که غایت زندگی‌شان تسخیر بی‌چون و چرای طبیعت در راه ارضای خواهش‌های نفسانی‌شان است. انسان‌های باصطلاح پیشرفته‌ای که به تصریح فیلمساز، پایین آمدن ارزش سهام سهامداران در نظرشان امر مهم‌تری است تا با خاک یکسان شدن یک سیاره‌ زیستی زیبا و به خاک و خون کشیده شدن ساکنان بومی آن.

بدین ترتیب «آواتار» نظام سرمایه‌داری غرب را هم به چالش می‌کشد و بخصوص تفکر مصرفی و منش پروپاگاندایی (تبلیغاتی) آن را هم آشکارا زیر سوال می‌برد آنجا که در قالب ویدئوی خاطرات «جیک سالی» به ما می‌فهماند که آمریکایی‌ها برای هر قوم و تباری که فریبا و آرمانی باشند برای ناوی‌ها (بومی‌های سیاره‌ پاندورا) نه فقط اینچنین نیستند بلکه اساسا هیچ متاعی ندارند که به وسیله‌ آن بخواهند با ناوی‌ها وارد معامله بشوند و همان بلایی را سرشان بیاورند که با الیناسیون (ازخودبیگانگی) برسر جوامع بشری کره‌ زمین آورده‌اند. بومی‌های پاندورا به بیان ریشخندگونه‌ جیک سالی نه نیازی به آبجو! و شلوار جین! آمریکایی‌ها دارند و نه نیازی به هیچ‌کدام از باصطلاح پیشرفت‌های علمی و فرهنگی آنها. ناوی‌ها به داشته‌های خود قانع‌اند و هنوز اسیر بلای ویرانگر «نیاز کاذب» که بشر جدید را در حد مرگ گرسنه و تشنه‌ محصولات جامعه‌ مصرفی جدید کرده، نشده‌اند.

ناوی‌ها در پیوندی ناگسستنی با طبیعت پیرامونی‌شان هر آن‌چه می‌خواهند از آن به‌دست می‌آورند بدون آن‌که همچون انسان‌ها با زیاده‌خواهی و حرص و آز و در یک کلام ارضای نیازهای کاذب، نامسوولانه به تخریب و نابودی این منابع طبیعی غنی دست‌ یازند.

جیمز کامرون در این فیلم اساسا تمرکز خود را بر موضوع تقابل کفر و ایمان قرار داده نه تقابل علم و ایمان.

کامرون در این فیلم، دانش و اندیشه را تقبیح نمی‌کند بلکه به سوء‌ استفاده‌های غیر اندیشمندانه از یافته‌های علمی می‌تازد و به جای این‌ که طبق روال مرسوم و البته سطحی، خرد را در مقابل ایمان قرار بدهد، انحرافات پدید آمده در غایات علمی و به دنبال آن فراهم شدن امکان سوء‌ استفاده‌ ویرانگر انسان‌نماهای درنده‌خو از فرآورده‌های علمی را مقابل خداباوری و تفکر ایمانی و وحدانی قرار می‌دهد و به‌جای این‌که کفر را ماحصل عقلانیت علمی معرفی کند آن را نتیجه‌ بندگی هواهای نفسانی و عبور از مرز اخلاق عنوان می‌کند. و این نگرش معتدل و غیرافراطی که به‌جای اصرار بر دوگانگی عقل و عشق یا همان علم و ایمان، بر وحدت آنها تکیه دارد تا اندازه‌ای همخوان با آموزه‌های دین مبین اسلام است که نه با تحجر سازگاری دارد و نه با تجدد.

شاهد بر این مدعا در فیلم، دفاع «گریس» (که پس از مرگ برادر «جیک»، دانشمند درجه اول پروژه تحقیقاتی آواتار است) از درخت مقدس ناوی‌هاست که از دیرباز زیارتگاه آنها و محل راز و نیازشان با خدا بوده و به نوعی نماد باورها و اعتقادات آنها محسوب می‌شود که البته در نظر گریس توجیه بیولو‍ژیکی هم دارد. گریس با بیان این‌که درخت ناوی‌ها یک جادوی کفرآمیز بی‌ارزش نیست و رابطه‌ای الکتروشیمیایی با محیط پیرامون دارد اولا مخالفت خود را با ایمان بی‌پایه و غلط که از آن با تعبیر «جادوی کفرآمیز» نام می‌برد ابراز می‌کند و ثانیا به توجیه عقلانی این باور اشاره می‌کند که نمایانگر وابستگی او به رهیافت‌های علمی در قبول یا رد نگرش ایمانی است.

بدین معنا شاید موضع گریس یا به عبارتی تفکر علمی، کاملا مطابق با موضع ناوی‌ها و حتی موضع «جیک» که با عشق به ایمان رسیده نه با علم نباشد اما معارض و معاند با آن هم نیست. حتی در مواردی مکمل آن نیز هست. حال آن‌که سرهنگ و دار و دسته‌ او بدون دلیل و منطق و اندیشه و فقط از روی هواپرستی و زیاده‌طلبی و غرض‌ورزی کمر به مخالفت با باورهای اعتقادی ناوی‌ها بسته‌اند و حتی با افیونی خواندن گریس و جیک آنها را به‌خاطر دفاع از این ایمان مسخره می‌کنند. گریس اگرچه دانشمند است و بیش از آن‌که ایمان قلبی داشته باشد، به محاسبات علمی و آزمایشگاهی وابسته است اما ناتوان از تجربه‌ ایمانی نیست. چنانچه می‌بینیم هم‌اوست که در لحظه‌ مرگ، خدای پاندورا، «ایوا» را می‌بیند و با شهادت و اعتراف به وجود و حتی زیبایی این آفریننده‌ لایزال، جان می‌سپارد.

▪ و اما می رسیم به شخصیت اصلی داستان : جیک سالی

جمیز کامرون به طرز زیبا و زیرکانه ای از کشش و فطرت درونی انسان ها به موعود گرایی و ظهور منجی استفاده کرده است.

جیک همان منجی و نجات دهنده مردم پاندوراست. او در سکانسی که نیتیری، جیک را از دست حیوانات وحشی نجات می دهد و جیک به دنبال او می رود در صحنه ای تعداد زیادی قاصدک به سمت جیک می روند و تمام سطح بدن او را می پوشانند، اینجاست که نیتیری این را یک نشانه می داند و در واقع او را انتخاب شده معرفی می کند و به میان مردم خود می برد. نیتیری مامور آموزش جیک می شود و در حین این روابط جیک آرام آرام دلبسته نیتیری می شود و همزمان اعتقادات و افکار نیتیری او را جذب می کند، و تا جایی پیش می رود که شب قبل از حمله انسان ها به صورتی خالصانه با ایوا که همان خداوند ناوی هاست سخن می گوید و از او طلب مدد می کند.

در سکانس انتهایی فیلم جایی که به نظر می رسد مقاومت منجی و مردم بومی شکست خورده است و در اوج ناامیدی نیتیری، ایوا دعای منجی را اجابت می کند و تمامی حیوانات پاندورا را به سمت انسان ها و ادوات آنها حمله ور می سازد و انسان ها شکست می خورند.

جمیز کامرون توانسته با بهره گیری از شخصیت جیک، روح حماسی و پایداری را در فیلم بدمد و با بهر گیری از ایوا، خداوند ناوی ها موفق شده حس خداجویی و پرستش بیننده را تحریک کند. خدایی که گریس آن را در لحظه مرگ می بیند و می ستاید، خدایی که در سکانس پایانی فیلم روح را از کالبد انسانی جیک به کالبد ناوی او می دمد.

ماشاالله ذراتی

در نگارش این مطالب از مطلب آقای محمد جعفری نیز بهره برده شده

http://azadj.blogfa.com



همچنین مشاهده کنید