چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

فیلمسازی در ۷۰ سالگی


فیلمسازی در ۷۰ سالگی

بازیگران بی همتایی مقابل دوربین پیرمرد نیویورکی قرار گرفته اند

دوربین روی شهر نیویورک در حرکت است. صدایی با آرامش تمام می‌گوید: همیشه ترجیح می‌دادم به جای این‌که من محصول محیط اطرافم باشم، محیط اطراف محصول من باشد. این حرکت گیج دوربین و این صدای خفه که تا پایان فیلم معلوم نمی‌شود از حلقوم کدام یک از شخصیت‌های فیلم درآمده است، در حالی که با توجه به روایت داستان، هر ۴ شخصیت اصلی می‌توانند چنین جمله‌ای را گفته باشند، آغازگر فیلم « جداافتاده» است.

وقتی شما در آغاز یک اثر با چنین نمایی روبه‌رو می‌شوید، زود درمی‌یابید با یک مولف سر و کار دارید؛ مولفی که ادعا می‌کند شهری چون نیویورک، محصول اوست! این فیلم پس از سال‌ها انتظار، مولفش را صاحب جایزه اسکار کرد.

● یادآوری روزهای کودکی

مارتین اسکورسیزی نه‌تنها در جداافتاده، بلکه در تمامی آثارش چنین ادعاهایی را مطرح می‌کند. کارگردانی که ابتدا وارد مدرسه علوم دینی شده بود تا کشیش شود، خیلی زود آن مدرسه را رها کرد.

گویا کسی رویاهای کودکی‌اش را به او یادآوری کرد که عمیقا از چه چیزی لذت می‌برده است! ناب‌ترین خاطره کودکی‌اش زمانی بود که ۴ سال بیشتر نداشت و با مادرش به سینما رفته بود.

شاید خوشبختی او به عنوان یک کارگردان این بود که در تقدیر کودکی‌اش، شخصی چون کینگ ویدور حضور داشته است. مارتین کوچک اولین تصاویری که در قاب جادویی، در آن تاریکی وهمناک دیده بود، مربوط به «جدال در آفتاب» (۱۹۴۶) ساخته ویدور بود.

تصاویری با ملاحظات خاص رنگ که ویژه کارهای ویدور بود. نریشنی با صدای گیرای اورسن ولز، حرکات تند دوربین و از همه مهم‌تر یک داستان کم‌نقص بعید نیست که بتواند دریچه تازه‌ای به دنیای هر کودک ۴ ساله‌ای بگشاید.

تاثیر قاب‌های این فیلم در ذهن مارتین کوچک تا حدی بود که بعدها در کتابی با عنوان لذت‌های یک دلباخته سینما به این تاثیرها اعتراف کرد و حتی ابراز تمایل کرد که به جای جان‌فورد و ویلیام وایلر با کینگ ویدور و اورسن ولز مقایسه شود.

● زندگی و آثار

مارتین اسکورسیزی متولد ۱۷ نوامبر ۱۹۴۲ کوینس، نیویورک آمریکاست. او کودک نحیف و رنجوری بود که بیشتر اوقات به خاطر بیماری آسم در خانه می‌ماند.

مارتین در جوانی هوای سینما به سرش زد به همین خاطر آرزوی اصلی‌اش را که کشیش شدن بود، رها کرد و از مدرسه علوم مذهبی مستقیم به دانشگاه فیلمسازی نیویورک رفت و سال ۱۹۶۶ مدرک تحصیلی‌اش را گرفت و پس از فارغ‌التحصیلی، شروع به ساخت فیلم‌های کوتاهی کرد که مشهورترین آنها «صورت‌تراشی بزرگ» است که در سال، ۱۹۶۷ ساخت. اسکورسیزی در همان سال اولین فیلم بلندش را با نام «کی داره در می‌زنه؟» ساخت که، یک فیلم سیاه و سفید بود. در این فیلم کاملا سبک کاری اسکورسیزی و مضمون مورد علاقه‌اش که بعدها در «خیابان‌های پایین شهر» آن را ادامه داد واضح بود؛ همان زندگی خیابانی ایتالیایی آمریکایی‌های نیویورک، تدوین سریع، موسیقی پس‌زمینه الکتریک راک و همان مرد نقش اول به دردسر افتاده.

در سال‌های دهه ۷۰ او و فرانسیس فورد کاپولا، برایان دی پالما، جورج لوکاس و استیون اسپیلبرگ با یکدیگر آشنا شدند که به بچه‌های بداخلاق سینما مشهور شدند.

برایان دی‌پالما، رابرت دنیرو را به اسکورسیزی معرفی کرد و از آن زمان این دو اسطوره سینما رابطه نزدیکی برقرار کرده، در چندین پروژه سینمایی با یکدیگر همکاری کردند.

● فیلمی تکان دهنده

مارتین در سال ۱۹۷۶ با فیلم «راننده تاکسی» با بازی رابرت دنیرو و جودی فاستر جهان سینما را تکان داد. این فیلم یکی از ۲ فیلمی است که در دانشکده‌های فیلمسازی به عنوان آغازگران موج نوی سینما تدریس می‌شود.

شیوه کارگردانی او در این فیلم بسیار مورد تقدیر قرار گرفت و با وجود جنجال‌های هنگام نمایش فیلم، ۵ سال بعد هم دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؛ وقتی جان هینکلی یک توطئه ترور برای رئیس‌جمهور وقت دونالد ریگان ترتیب داد و علت آن را تاثیر عمیق شخصیت جودی فاستر در فیلم عنوان کرد.

راننده تاکسی، نخل طلای سال ۱۹۷۶ را از جشنواره کن دریافت کرد و نامزد ۴ جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم بود که در هیچ‌کدام موفق نشد.

اولین فیلم پرهزینه مارتین یک موزیکال فوق‌العاده سبک‌دار در سال ۱۹۷۷ به نام «نیویورک نیویورک» بود. ادای دین خالصانه اسکورسیزی به زادگاهش و موزیکال کلاسیک هالیوودی او را با شکست تجاری و انتقادی مواجه کرد؛ فیلمی که سومین همکاری کارگردان با رابرت دنیرو بود با برخورد ناامیدکننده منتقدان و مردم باعث شد مارتین دچار افسردگی شود.

با وجود این توانست یک مستند فوق‌العاده تحسین شده درباره آخرین کنسرت گروه Band با نام آخرین والس را بسازد، اما درگیری اسکورسیزی در دیگر پروژه‌ها باعث شد نمایش فیلم تا سال ۱۹۷۸ به تعویق بیفتد. رابرت دنیرو تاثیر بسیار زیادی در متقاعد کردن مارتین اسکورسیزی برای ساخت بهترین فیلمش «گاو خشمگین» داشته است.

رابرت او را متقاعد کرد که دیگر نمی‌تواند فیلمی بسازد و مارتین هم تمام انرژی‌اش را برای ساختن این فیلم صرف کرد. فیلم به عنوان یک شاهکار سینمایی ارزیابی شد و از سوی مجله بسیار معتبر سایتند ساوند انگلستان به عنوان بهترین فیلم دهه ۸۰ انتخاب شد.

فیلم نامزد ۸ جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مرد برای رابرت دنیرو و اولین نامزدی مارتین برای بهترین کارگردانی بود.

دنیرو جایزه را برد و تلما شون میکر برای تدوین هم همین‌طور، اما اسکورسیزی جایزه را به دست نیاورد. بعد از یک دهه پرمشقت حماسه گانگستری «رفقای خوب» در سال ۱۹۹۰ یک بازگشت به فرم شخصی اسکورسیزی به حساب می‌آمد و همچنین بهترین فیلم او پس از گاو خشمگین محسوب می شود. یکی از مهم ترین ویژ گی های این فیلم ،ورود به دنیای پر رمز وراز زندگی گانگسترهایی است که مخاطبان سینما برای سال هایی طولانی تنها تصویری کلیشه ای از آنها را در اخبار و مطالب بخش حوادث روزنامه ها دیده اند.

صفحاتی که در آن همیشه تصویری تک بعدی از این خلافکارها ارائه می شود که فقط شامل حال زمانی است که این خلافکارها گیر افتاده اند و به دست قانون سپرده شده اند حال آنکه فیلم رفقای خوب به مناسبات و روابط عاطفی این خلافکار ها به نحوی قابل لمس توجه دارد.

● رقابت بر سر اسکار

اسکورسیزی ابتدای قرن بیست و یکم، در سال ۲۰۰۲ فیلم «دار و دسته نیویورکی» را با بودجه‌ای بالغ بر ۱۰۰ میلیون دلار ساخت که نامزد چندین اسکار شد از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگری و بهترین کارگردانی، اما این بار هم اسکورسیزی آن را به رومن پولانسکی باخت.

چنین باخت هایی در سینمای حرفه ای امری طبیعی و عادی است اما هیچ گاه چنین اتفاق هایی نمی تواند ارزش های فنی و هنری آثار این دسته از بزرگان سینما را کمرنگ کند.

اسکورسیزی در این فیلم تاریخچه شکل گیری شهری مهم درآمریکا را به تصویر می کشد؛ شهری که به دلیل قرار گرفتن مکان هایی همچون‌سازمان ملل متحد در آن اهمیتی جهانی دارد.

او در این فیلم مناسبات خشن و خونینی را به تصویر می‌کشد که در سال های ابتدایی حضور مهاجران در این شهر وجود داشته است و در پایان فیلم با قرار دادن دوربین در نمایی مشرف به شهر، به مرور از تصویر ویرانی نیویورک به تصاویر عصر حاضر این شهر می رسد.

مارتین ناامید نشد و فیلم «هوانورد» را سال ۲۰۰۴ ساخت که در مراسم گلدن گلاب نامزد ۶ جایزه و در اسکار ۲۰۰۵ با نامزدی در ۱۱ رشته تنها فیلمی بود که بیشترین نامزدی را داشت.

او در سال ۲۰۰۶ فیلم «جداافتاده» با بازی دی‌کاپریو و مت‌دمون را ساخت که در اسکار ۲۰۰۷ نامزد دریافت ۵ جایزه شد و بالاخره بعد از سال‌ها بی‌توجهی آکادمی به او توانست برنده بهترین کارگردانی برای این فیلم شود.

● نوگرایی با درک عمیق از کلاسیک‌ها

برای کسی که تا این حد به سینما وابسته است، شاید گفتن این جمله که اگر یک گیتار داشتم هرگز به سینما پا نمی‌گذاشتم کمی سنگین باشد.

اما او بدون شک یکی از هنرمندان مستقل روزگار ماست و می‌داند تالیف هنر اول بر تالیف در هنر هفتم ارجحیت دارد. خودش در جایی می‌گوید: «من عاشق فیلم هستم! این زندگی من است! نقطه تمام!»

سینمای اسکورسیزی سرشار از مولفه‌ها و دستمایه‌های ویژه‌ای است که در همان فیلم‌هایی که او هنگام کودکی به تماشا نشسته ریشه دارد؛ قهرمان‌ها (یا ضد قهرمان‌ها) تنها و جداافتاده از محیط اطراف که دیدگاهشان نسبت به زندگی با دیدگاه آدم‌های دور و برشان فرق دارد و اساسا درام داستان از همین تفاوت دیدگاه‌ها شکل می‌گیرد. قهرمانان فیلم‌های اسکورسیزی و بلاتکلیفی آنها می‌تواند ما را به یاد شخصیت‌های فیلم نوآرهای دهه ۱۹۴۰ یا ۱۹۵۰ سینمای آمریکا بیندازد.

تماشای فیلم‌های کلاسیک سینما شناختی دقیق از اصول روایی سینمای کلاسیک را برای او به ارمغان آورد و بخش عمده‌ای از مهارت اسکورسیزی در تسلط بر ژانرهای سینمایی و ترکیب آنها به همین مساله برمی‌گردد.

شاید فاصله بسیار سینمای اسکورسیزی با سینمای مدرن اروپا و فیلم‌های کارگردان‌هایی چون اینگمار برگمان به همین دلیل باشد.

اسکورسیزی از کودکی شیفته ولز، ویدور، هاوکس و هیچکاک و در یک کلام سینمای کلاسیک هالیوود بود و در دوران فیلمسازی تقریبا به اصول روایی این سینما پایبند ماند.

● بازیگران بی‌همتا

سینمای اسکورسیزی از منظر بازیگری تنـــها در ۲ بازیگر خلاصه می‌شود. در وهله اول باید به رابرت دنیرو اشاره کرد. او به واسطه برایان دی‌پالما با بابی (دنیرو) آشنا شد.

این آشنایی‌سبب شد که یکی از مهم‌ترین زوج‌های بازیگر ـ کارگردان‌ها در تاریخ سینما شکل بگیرد که خیابان‌های پایین شهر، راننده تاکسی، نیویورک نیویورک، گاو خشمگین، سلطان کمدی، رفقای خوب، تنگه وحشت و کازینو حاصل این آشنایی است که باید هر دوی آنها به خاطر آن روز شکرگزار باشند.

پس از بابی، اسکورسیزی زوج هنری جوان‌تری برگزید. لئوناردو دی‌کاپریو، انتخاب بعدی اسکورسیزی بود که حاصل همکاری آنها دار و دسته نیویورکی، هوانورد، جداافتاده و شاترآیلند بود. مارتین اسکورسیزی در طول ۴۰ سال فعالیت هنری، تکریم و تحسین شایسته‌ای اندوخته است. به طوری که تعداد انگشت‌شماری از اهالی سینما به جایگاه استادی رسیده‌اند و یکی از آنها این هنرمند ایتالیایی‌الاصل است.

علی قاسمی



همچنین مشاهده کنید