پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

آغاز دراماتیک اسپانیا


آغاز دراماتیک اسپانیا

تماشای آتش بازی هلند مقابل اسپانیای بی جان و کاملا از هم پاشیده, تماشای مرگ بود یا زندگی هیچ نه می شد پیش بینی اش کرد و نه می شد روی آن شرط بست

تماشای آتش بازی هلند مقابل اسپانیای بی‌جان و کاملا از هم پاشیده، تماشای مرگ بود یا زندگی؟ هیچ. نه می‌شد پیش‌بینی‌اش کرد و نه می‌شد روی آن شرط بست. دو آتشه‌های هلندی و ضد اسپانیایی‌ترین مخالفان دل‌بوسکه و تیمش هم این گونه قتل عامی را پیش‌بینی نمی‌کردند. اسپانیای مغرور که بازی را با یک گل جلو افتاد، همه فکر کردند قهرمان دارد دوباره خودی نشان می‌دهد و برای حریفان خود عرض اندام می‌کند. با این همه گل‌های هلند ویرانگر بودند و تحقیرآمیز. از گل تماشایی فن پرسی با ضربه سر که ما را به یاد گل علی دایی به کویت انداخت تا بی‌دقتی داوید سیلوا که جای پاس دادن به هم تیمی گل نزد تا در برگشت اسپانیا گل دوم را بخورد. نارنجی‌ها در نیمه دوم و خاصه پس از بیرون رفتن ژابی آلونسو، توپ و میدان و آبرو را چنان به حریف وا دادند که انگاری تیمی آماتور رخت و لباس قهرمان جهان را بر تن کرده. پادشاه لخت بود و هلندی‌ها با شعف کودکانه‌یی ۵ بار این واقعیت را با صدای بلند بر زبان آوردند! هلند در نخستین بازی معادلات جام جهانی را تغییر داد. آنها مدعی اصلی جام را تحقیر کردند و نام خود را به فهرست مدعیان فینال این جام الصاق کردند.

تکرار فینالی که برت فان مارویک تازه کار از پس بردنش برنیامد، این‌بار یک برنده گردن کلفت داشت. لوییس فن خال حالا بیش از هر زمان دیگری منچستر یونایتد را از داشتن خود مفتخر و سربلند کرده. در این میان آنچه باید به آن پرداخت نه دلبری‌های آرین روبن از مستطیل سبز بود و نه درخشش مافوق تصور فن پرسی، نه سیستم انتخابی ساده و در عین حال نبوغ‌آمیز فن خال و نه ناتوانی دل?بوسکه از بازگرداندن تیمش به بازی. همه این بازی در سقوط ایکر کاسیاسی خلاصه شد که تحقیر شدنش را در صحنه‌های تک به تکش با فن پرسی و روبن دیدیم و دل‌مان به حالش سوخت. خاصه وقتی دیدیم آن طور مذبوحانه به روی زمین افتاده و دارد می‌کوشد تا خود را مقابل دریبل‌های شیطانی روبن قرار دهد. گل آخر نهایت تحقیری بود که کاسیاس در طول زندگی خود تجربه کرد. تماشای بازی اسپانیا و هلند در حقیقت تماشای سقوط فرشته‌یی بود که از آسمان به پایین می‌آمد.

در داستان‌های مذهبی فرشته‌ها سقوط می‌کنند و لقب فالین آنجلز را به کف می‌آورند، فرشته‌یی که سقوط می‌کند معمولا دست به خطایی زده با این همه این فرصت را در اختیار دارد که دوباره به آسمان بازگردد. این‌بار پاک و توبه کرده. ردمشن یا رستگاری کلمه‌یی است چسبیده شده به همین فالین انجلز که در حقیقت در قالب یک استعاره مذهبی، می‌کوشد تا به انسان، این رانده شده نخستین از بهشت، بیاموزد که زمین محلی است برای زیستن و پاک شدن از گناهان و بعد بازگشت به فردوس پروردگار. ما با این تصور زندگی می‌کنیم که از بدو تولد پاکیم و بی‌گناه در حالی که زمین جایی برای پاک شدن ماست تا در نهایت به بهشتی بازگردیم که از آن بیرون شدیم. فالین آنجلز‌ها همیشه راهی برای بازگشت دارند غیر از اصلی‌ترین فرشته‌یی که هیچ گاه به سمت بهشت راهی نخواهد یافت؛ شیطان. فرشته‌یی که نخستین‌بار سقوط کرد. جرمش غرور بود و سرکشی چون به خاک تعظیم نکرد. در دنیای داستان‌ها و کهن‌الگوهای مذهبی قصه تعظیم نکردن آتش به خاک، بیش از آنکه دلیلی برای بیرون شدن شیطان از فردوس باشد هشداری است برای ما که نگذاریم آتش درون‌مان آنقدر شعله ور شود که از سجده کردن بر خاک، بپرهیزیم. خاک نماد رجعت است و این رجعت آسان‌ترین و همه فهم‌ترین درسی است که باید در زندگی بیابیم. درکش آسان نیست اما ما از خاکیم و به خاک باز می‌گردیم. در لحظه بازگشت به تن خاک است که درمی‌یابیم چگونه زیسته‌ایم که آیا از پس سقوط پدر اعظم به زمین، برای ما که فرزندش بوده‌ایم راهی برای بازگشت به فردوس مهیا شده یا باید همچون سقوط‌کنندگان دیگر، راهی برزخ و جهنم شویم؟

پاسخ در همان کلمه‌یی است که چسبیده شده به واژه فالین آنجلز؛ ردمشن. رستگاری. نجات. بازگشت. رهایی. فرشتگان سقوط کرده می‌توانند در زمین به آنچه برسند که در آسمان از کف دادند؛ معصومیت. بازگشت. پذیرفته شدن.

هالیوود با نگاه عمدتا دین ستیزش در سال‌های اخیر بارها و بارها به این کهن الگو پرداخته. داستان فرشته‌های سقوط کرده و زمینی شدن‌شان – بیشتر امریکایی شدن‌شان – در بسیاری از سریال‌ها و فیلم‌ها به نمایش گذاشته شده و عمدتا قرائت امریکایی – هالیوودی خاصی را به خورد مخاطبانی داده که به دنبال سرگرم شدن، این محصولات را انتخاب می‌کنند. در این گونه فیلم‌ها و سریال‌ها می‌آموزیم که همه می‌توانند اشتباه کنند اما در عین حال این توان را هم دارند که درست تصمیم بگیرند و راه خود را اصلاح کنند که باور درستی است. ایراد از نحوه رستگاری است که نوعی رستگاری امریکایی پسند را به نمایش می‌گذارد. فرشته قهرمان به فرشته مافوق که به زمین آمده تا او را بازگرداند پشت پا می‌زند و پس از مقادیری سخنرانی‌های احساسی امریکایی در باب دموکراسی و مردم، می‌میرد و بعد در لحظه مرگ یکدفعه رستگار می‌شود تا تماشاگر احساس کند که خداوند طبق معمول با جماعت امریکایی است با آن شعار معروف خداوند امریکا را حفظ کند.

سوپر نشرال یا ماورا الطبیعه سردمدار این نوع از تفکر است که مخاطبان ناآگاه خود را به دنیای خود می‌کشاند. جایی که فرشته‌ها بیشتر از شیاطین آدم می‌کشند! در داستان‌های مذهبی خودمان ما این سرنوشت را، این رستگاری در میدان عمل را و این اهمیت تصمیم گرفتن در لحظات حساس را در کربلا مشاهده می‌کنیم و در داستان حر آزاده. کسی که برای دستگیر کردن نوه پیامبر آمده ودر لحظه آخر، مسیر خود را تغییر می‌دهد. عمارت فرمانداری وعده داده شده را با مرگ قطعی عوض می‌کند و تبدیل می‌شود به سمبل آزادگی. آتش درون را کنترل و به خاک سجده‌یی مردانه می‌کند. به خاک باز می‌گردد و با رستگاری راهی فردوس می‌شود. فرشته‌یی سقوط کرده رستگاری را در دل مرگ می‌یابد تا دوباره در دنیایی دیگر زنده شود. این‌بار با سربلندی و افتخار!

کهن‌الگوهای مذهبی مهم‌ترین و معروف‌ترین‌ الگوهای زیستن هستند و صدالبته الگوهای قصه‌گویی. سال‌هاست قصه‌گوها کهن‌الگوها را تکرار می‌کنند چه کهن‌الگوهای وام گرفته شده از کتب مقدس بشری و چه کهن‌الگوهایی که اگر چه منبعش نویسندگان زمینی هستند اما در دل خود نگاهی به رازهای هستی از جمله مرگ و زندگی دارند. قصه حضرت موسی و کودکی که به آب انداخته می‌شود یک کهن‌الگوست. هاملت هم یک کهن‌ الگوست. اولی از کتب مقدس برداشته شده و دومی در دل خود مضمونی مذهبی دارد. بودن یا نبودن... زیستن یا مردن. زیستن بی‌تفکر یا مردن در عین دانایی و وارد شدن به معبد رازها...

کهن الگوی فرشتگان سقوط کرده نیز این گونه داستانی است. داستانی که از معروف‌ترین نویسندگان تا ضعیف‌ترین و بی‌خلاقیت‌ترین خبرنگاران از دلش و از دریچه‌اش قصه سوژه‌های خود را می‌نویسند.

یکی همین فرشته سقوط کرده که از فردوس و از آن بالا به پایین سقوط کرده. قصه مردی که سقوط کرده را باید قصه‌یی دانست متعلق به هر نسلی. مردها فرشته نیستند اما می‌توانند سقوط کنند. می‌توانند از عرش تا فرش پایین بیایند. می‌توانند منزلت را از کف بدهند و آنچه ساخته‌اند را ویران شده ببینند.

قصه ایکر کاسیاس در برابر هلند این گونه قصه‌یی است. قصه قدیس سقوط کرده چه هواداران به این بازیکن بزرگ، خوش اخلاق، جوانمرد و بی‌نهایت مهربان، لقب سنت یا قدیس را داده‌اند. حالا قدیس / فرشته قصه ما سقوط کرده. شیاطین هلندی با بازی شیطانی خود، او را از فردوس خودساخته به زمین آورده‌اند. یک فرشته سقوط کرده. سنت ایکر حالا یک فالین آنجلز است. یک به زمین افتاده. از جایش برمی‌خیزد؟ بلند می‌شود؟ می‌تواند دوباره و در دل همین جامی که بازنده بزرگش تا به امروز خود اوست، رستگاری را بیابد؟ پاسخ این سوال تا حد زیادی به خودش مربوط است. به قدرتش در جنگیدن. به توانش در ایستادن و دوباره به عرصه برگشتن. کلمه مورد پسند امریکایی‌ها برای این وضعیت فایت بک است. بازگشت به میدان. آیا این فالین آنجلز را سّر یک فایت بک دیدنی و هالیوودی هست؟ پاسخش را کسی نمی‌داند جز آینده. ایکر بر زمین افتاده. بدنش چالاکی قبل را ندارد.

نیمکت‌نشینی‌هایی که مورینیو به او تحمیل کرد، حالا دارد اثرات سوء خود را به نمایش می‌گذارد. تیم کند و مسن اسپانیا که بارسایی‌هایش را اصلا در اوج نمی‌بیند، حالا دارد تاوان ضعف رئالی‌هایش را نیز می‌دهد. با این همه، فرشته‌ها بر می‌گردند. رستگار می‌شوند و در این راه سختی‌ها را تحمل می‌کنند. ما منتظر همینیم. کهن الگوها به ما یاد داده‌اند که به سرنوشت فرشتگان سقوط کرده امیدوار باشیم و برایشان دعا بخوانیم پس: ‌ای پدر ملکوتی ما که در آسمانی. قدیس ایکرمان، این فرشته سقوط کرده را سپرده‌ایم به کف با کفایت تو. به ما برش گردان تا به تو برش گردانیم که در این دنیای پر از شیاطین، سهم ما از خوشی همین فرشته‌ها و قدیس‌هایی است که برایمان باقی مانده. آمین.

هومن جعفری



همچنین مشاهده کنید