جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
روز واقعه
در فرصتی میان ویزیت بیماران قلبی توانستیم به اتاق دكتر راه پیدا كنیم و روی صندلی بیمار روبهروی دكتر بنشینیم. محاسن سفیدش حكایت از تجربیات فراوانش میكرد.
اما به جای معاینه قلبی، او ما را به ۲۶ سال قبل برد و درحالی كه نمیتوانست از میان خاطرات فراوانی كه از آن شرایط حساس كشور و طول درمان ۴ ماهه آیتالله خامنهای داشت دست به گزینش زند، چقدر خوب اوضاع آن زمان را ترسیم كرد.
آقای دكتر تیرماه سال ۶۰ حتما برای شما روزهای خاطرهانگیزی است. چند دقیقهای از فضای بیمارستان خارج میشویم و به لحظات حساس آن روزها بر میگردیم. میخواهیم آن شرایط را برای خوانندگان تصویر كنیم. یادتان هست در چه شرایطی بودیم؟
درتیرماه سال ۶۰ كشور درشرایط بسیار بحرانی هستیم. چندروز پیش مجلس رای به عدم كفایت بنیصدر رئیسجمهور داده است. قبل از آن هم حضرت امام فرماندهی كل قوا را از ایشان گرفته بودند.
گروههای چپ و منافقین و لیبرالها از داخل و دشمنان خارجی انقلاب از خارج تمام فشار را به كشور و سران انقلاب وارد میكردند.
در این شرایط بود كه ترورهای وحشتناكی اتفاق افتاد كه در تمام سطوح انجام میشد و هم برای ایجاد رعب و وحشت مردم عادی را هدف قرار میدادند و هم سران كشور و متفكرینی كه كشور را راهبری میكردند مورد تهدید واقع شده بودند. وضع جنگ هم بسیار نابسامان بود.
نزدیك ۹ ماهی بود كه از حمله سراسری صدامحسین به ایران گذشته بود و هنوز به طور كامل نیروهای رزمنده نظام منظم و كافی نیافته بودند. مردم جبههها را پر كرده بودند و مسوولان مشغول سازماندهی بودند. در همین شرایط ۳۱ خرداد یعنی یك هفته قبل شهید چمران كه درامر سازماندهی جبهه فعال بود به شهادت رسید.
۶ تیرماه حادثه انفجار برای آیتالله خامنهای پیش آمد و فردایش واقعه هفتتیر حزب جمهوری بیش از ۷۰ تن از كادرهای نظام را به شهادت رساند.
▪ شما چطور از حادثه مجروح شدن آیتالله خامنهای باخبرشدید؟
ساعت ۲ بعد از ظهر از طریق رادیو خبر ترور ایشان را شنیدیم و با خبرشدیم كه خوشبختانه ضایعه جانی برای ایشان نداشته است. یكی از دوستان مشترك بین ایشان و بنده شهید نظران با من دراین باره صحبت كرد و گفت ایشان را به بیمارستان شما بردهاند و از شما میخواهیم درمان ایشان را به عهده بگیرید.
آقای دكترفاضل و دكتر مرندی مشغول عمل ایشان بودند. انفجارجراحات شدیدی به ایشان وارد كرده بود. بلافاصله پس از انفجار ایشان را به بیمارستان بهارلو یا راهآهن برده بودند و آنجا به طور موقت اقداماتی انجام داده بودند. رگی را كه خونریزی میكرد مسدود كردند و آماده انتقال به بیمارستان قلب شهید رجایی كردند. قرار شد سینه را باز كنند و ببینند كجاها هنوز خونریزی دارد و رگها را ببندند.
همانطور كه اطلاع دارید، زمانی كه بمب منفجر میشود، چند نوع آسیب به بدن میرسد. یكی آسیبی است كه بر اثر گرما و حرارت ایجاد شده به بدن میرسد. همچنین تركشهایی كه از این مواد منفجره منتشر میشوند هر كدام جراحاتی را موجب میشوند. علاوه بر تركشهایی كه به نقاط مختلف بدنشان آسیب زده بود، حرارت زیاد بمب مقداری از عضلات ایشان را از فرم طبیعی خارج كرده و به طور ساده میشود گفت از شدت حرارت پخته شده بودند.
در بیمارستان راهآهن مقداری خون به ایشان تزریق كرده بودند. اما دربیمارستان قلب هم فشار خون ایشان هم بسیار پایین بود و ما مجبور شدیم مقدار زیادی خون و فرآوردههای خونی به ایشان تزریق كنیم كه از حد معمول به مراتب بیشتر بود. به لحاظ درمانی واقعا وضعیت بحرانی بود و میتوانم بگویم واقعا خواست خدا بود كه ایشان در آن زمان به شهادت نرسند. تزریق این مقدار خون و فرآوردههای خونی عوارض متعددی دارد كه ما هم گرفتار آن عوارض شدیم.
یكی از این موارد این است كه در حالی كه بدن در حال خونریزی است و موادی كه باید برای انعقاد خونریزی مصرف شوند و محلهای آسیب دیده را با لخته ببندند در این حالت به زبان ساده باید بگویم به طور نادرست به هم میچسبند و عمل انعقاد خون صورت نمیگیرد.
در این موارد درمان این است كه درست برعكس داروهای ضد انعقاد خون را برای انعقاد خون باید مصرف كرد. ما هم همین كار را كردیم. بعد از چند ساعت ایشان را به بخش مراقبتهای ویژه منتقل كردیم.
▪ مشكل خونریزی چه موقع برطرف شد؟
حدود ساعت ۳ یا ۴ نیمه شب بود كه خونریزی بند آمد، وضعیت فشارخون ایشان به حالت نرمال درآمد. ولی دستگاههای تنفسی همچنان متصل بود و مجاری هوایی كه توسط ماشینهای تنفسی در ریه ایشان بود.
▪ تا این زمان به هوش آمده بودند؟
تا این ساعت بین بیهوشی و هوشیاری بودند. البته ما داروهای خوابآور هم به ایشان تزریق میكردیم كه دستگاههای تنفسی را بتوانند تحمل كنند. حدود ساعت ۱۰ صبح تصمیم گرفته شد ارتباط ایشان با دستگاههای تنفسی قطع شود و خودشان تنفس كنند. داروهای خوابآور هم قطع شد.
▪ وقتی به هوش آمدند اولین واكنش ایشان چه بود؟
اولین سوال ایشان این بود كه از محافظین من چه خبر؟ وقتی به ایشان خبردادیم كه آنها سالمند و آسیبی ندیدهاند رو به آسمان كرده و خدا را شكر كردند. بعد از مردم پرسیدند كه چه آسیبی دیدند؟ كه گفتیم كسی جز شما آسیبی ندیده است. در آن زمان هم مسوولان و سران برای ملاقات از ایشان مراجعه میكردند.
تعداد زیادی از مردم هم در كنار بیمارستان جمع شده بودند و برای سلامتی ایشان دعا میكردند. وزیر بهداری هم دفتر ویژه ای برای مراقبت از ایشان در آنجا مستقر كرد. ساعت ۲ بعد از ظهر از رادیو شنیدیم حضرت امام پیامی برای ایشان فرستادند. به تقاضای مردم و ما بار دیگر این پیام پخش شد. در آن بار دوم ما رادیو را نزدیك گوش ایشان بردیم و وقتی ایشان آن راشنیدند بلافاصله این شعر برایشان تداعی شد:
بشكست اگر دل من به فدای چشم مستت سرخم میسلامت شكند اگر صبوحی بعد از ظهر آن روز دوباره حال ایشان رو به وخامت گذاشت. دریافت خون زیاد عوارض خاصی داشت. باید توضیح بدهم كه در خون هر شخصی پروتئینهای خاصی هست كه اینها از طریق ریه متابولیزه میشوند. ایشان ۳۷ كیسه خون دریافت كرده بود و این مقدار غیر طبیعی بود. وخامت حال ایشان باعث شد دوباره ما دستگاههای تنفسی را به ایشان متصل كنیم و داروهای خوابآور تزریق كنیم كه باعث شد دیگر نتوانند حرفی بزنند.
▪ آن روز هفتم تیربود، با واقعه انفجار حزب جمهوری چه كردید؟
همان شب این حادثه اتفاق افتاد. اما از اینكه افراد حاضر در آنجا چه آسیبی دیدهاند تا ساعتها اطلاع درستی نرسید. چون انفجار باعث تخریب دیوار و ساختمان شده بود و بدن افراد زیر آوار مانده بود یكییكی آنها را از زیرآوار در میآوردند. نزدیك صبح خبر قطعی رسید كه آیتالله دكتر بهشتی هم به شهادت رسیده است.
ما با وضعیت جسمیایشان مصلحت ندیدیم به ایشان خبربدهیم. و طبیعتا درگیر معالجه ایشان بودیم با عوارضی كه ناشی از وضعیت حاد بدنی ایشان بود. مضافا میبایست عملهای ترمیمیدیگر را هم انجام دهیم. به خصوص بر نسوجی که بر اثر گرمای بمب از بین رفته بودند و تولید سم کرده و زهرابه ترشح میکردند را باید از بدن ایشان خارج میکردیم که جراحشان دکتر فاضل این زحمت را کشیدند.
یک مقدار از جراحیهای ترمیمیانجام گرفت تا بعد از سه یا چهار روز توانستیم ایشان را از ICU به قسمت دیگری از بیمارستان منتقل کنیم، چون حضور حضرت آقا ممکن بود برای بیمارانی که باید عمل قلب بر روی ایشان انجام داد، مشکلزا باشد. ایشان را به جای دیگری منتقل کردیم.
در این بخش جدید مجددا وضعیت ایشان وخیم شد و مجبور شدیم دوباره به ایشان لولههای تنفسی را وصل کنیم. این مرتبه در واقعیت تا مرز شهادت پیش رفتند به حدی که ما تقریبا قطع امید کردیم، اما خواست خدا بود که ایشان در آن لحظه زنده بماند و شهادت در آن لحظه برای ایشان مقدر نبود.