پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

میزان الحراره اقتصاد


میزان الحراره اقتصاد

دست کم از انقلاب اسلامی به این سو, کشور ایالات متحده امریکا در نظام تبلیغاتی ایران جایگاه بسیار مهمی پیدا کرده است, به ویژه از سوی جریان رسمی تبلیغاتی, معمولاً مسائل و تحولات امریکا با تکیه شدید بر نقاط منفی با دقت دنبال می شود و معمولاً هر روز می بینیم که با انتشار خبری منفی از حوزه های اقتصادی, فرهنگی, سیاسی و حتی علمی آن کشور, نوید فروپاشی قریب الوقوع آن کشور سر داده شده و جشن آغاز پیش درآمد دنیایی پس از ایالات متحده برپا می شود

دست کم از انقلاب اسلامی به این سو، کشور ایالات متحده امریکا در نظام تبلیغاتی ایران جایگاه بسیار مهمی پیدا کرده است، به ویژه از سوی جریان رسمی تبلیغاتی، معمولاً مسائل و تحولات امریکا با تکیه شدید بر نقاط منفی با دقت دنبال می شود و معمولاً هر روز می بینیم که با انتشار خبری منفی از حوزه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و حتی علمی آن کشور، نوید فروپاشی قریب الوقوع آن کشور سر داده شده و جشن آغاز پیش درآمد دنیایی پس از ایالات متحده برپا می شود.

این کوشش و کشش تبلیغاتی دست کم به دو دلیل هم قابل فهم است و هم طبیعی، نخست آنکه در تمام سه دهه گذشته ایالات متحده امریکا همواره در قامت بزرگترین، جدی ترین و خطرناک ترین دشمن نظام جمهوری اسلامی ایران عمل کرده و سال به سال نیز بر شدت و حدت دشمنی خود با ایران افزوده است، و دوم آنکه برخاسته از همین دشمنی، آنها نیز در نظام تبلیغاتی گسترده و پیچیده خود، از بزرگ نمایی کوچکترین ضعف های طرف مقابل لحظه یی فروگذار نمی کنند. در یک کلام، بین دو کشور گرچه با نیرو و امکانات نابرابر، یک کارزار تبلیغاتی تمام عیار که «جنگ سرد» را در اذهان تداعی می کند، به پاست و طبعاً در دعوا کسی حلوا خیر نمی کند. اما اگر از این جنجال های سیاسی و تبلیغاتی بگذریم، شناخت کشور ایالات متحده در پس این غبار تبلیغاتی، بسیار ضروری است. چنانکه طرف مقابل نیز نیازمند چنین شناخت متقابلی از کشور ماست. حداقل این است که مبادا - چنان که غالباً نیز رخ می دهد - مانند آن داستان ملانصرالدین خود در دام تبلیغات منفی خودساخته یی بیفتیم که به دست کم انگاشتن طرف مقابل بینجامد و بی تردید با آمیختگی با محاسبات نادرست و غیرواقعی از نیرو و امکانات طرف مقابل «فاجعه» بیافریند. ضرورت دست کم نگرفتن طرف مقابل، اخیراً بیش از دو یا سه بار از سوی مسوولان بلندپایه نظام در انظار عمومی توصیه شده است. واقعیت قضیه این است که ایالات متحده امریکا، امریکاست، نه آنچنان ضعیف و رو به زوال و فروپاشی که محافظه کاران ما اظهار و ادعا می کنند، نه به آن قدر قدرتی و فعالیت مایشاء که برخی دیگر از آن کشور در تصور دارند. در سال ۲۰۰۷ میلادی، تولید ناخالص داخلی ایالات متحده امریکا به عنوان مهمترین و اصلی ترین شاخص اندازه گیری قدرت استراتژیک و ژئوپولتیک یک کشور در جهان، معادل ۱۴ تریلیون دلار (۱۴ هزار میلیارد) بوده است. این عدد، در مورد ایران برای همین سال ۲۶۰ میلیارد دلار و برای کشور چین ۳ هزار میلیارد دلار و مثلاً روسیه کمتر از ۱۱۴۰ میلیارد دلار برآورد می شود. شاخص حتی مهمتر در این زمینه، تولید ناخالص داخلی سرانه است که رقم متعلق به ایالات متحده امریکا ۱۳ برابر ایران، ۲۰ برابر چین و ۶ برابر روسیه است. البته تولید سرانه بر پایه قدرت خرید نیز شاخص دیگری است که این فاصله ها را به نصف کاهش می دهد. نکته مهم این است که رمز اصلی قدرت و ضعف کشورها یا بلوک های سیاسی در جهان، قدرت تولید آنها است که با این نسیم یا آن تندباد، در کوتاه مدت نه کاهش جدی می یابد و نه افزایش اساسی. مثلاً در دوران جنگ سرد، ایالات متحده تا ۶ درصد تولید ناخالص داخلی خود را به هزینه های نظامی اختصاص می داد. اکنون این رقم اندکی کاهش یافته و احتمالاً به حدود ۴ درصد رسیده است که حتی به نصف درصد مشابه در برخی دیگر قدرت های بزرگ نظامی هم نمی رسد. اما همین ۴ درصد چنان بزرگ است (بیش از ۵۶۰ میلیارد دلار) که از ۵۰ درصد کل هزینه های نظامی همه جهان بر وی هم بیشتر می شود و این کشور را قادر ساخته است تا با ایفای نقش ژاندارم جهانی، تقریباً در همه دنیا حضور نظامی پیدا کند. در حوزه علمی نیز وضع به همین منوال است. مثلاً در سال ۲۰۰۶ میلادی، سهم امریکای شمالی با ۳۳۰ میلیون نفر جمعیت یعنی ۶ درصد جمعیت جهان از کل هزینه های خرید سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر، بیش از ۴۱ درصد (۷ برابر متوسط جهان) بوده است. سهم خاورمیانه و شمال آفریقا با جمعیتی کم وبیش مشابه به ۵/۱ درصد هم نرسیده است. با وجود ضربه ناشی از رویداد ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی در سال های اخیر اقتصاد امریکا رشد دهه ۱۹۹۰ خود را دوباره از سرگرفته است. در دوران ۸ سال ریاست جمهوری بیل کلینتون یعنی از ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۰ حدود ۲۲ میلیون شغل در امریکا ایجاد شد و سهم آن کشور در تولید ثروت جهان به ۳۳ درصد رسید. در حال حاضر هم رشد اقتصادی این کشور برای امسال۲و سال آینده ۶/۲ درصد برآورد می شود که عدد متوسطی است. نکته مهم، تاثیرپذیری جدی اقتصاد جهان از تحولات اقتصادی امریکا است، به گونه یی که فراز و فرود قیمت بسیاری از کالاهای واسطه یی و مواد خام جهان، به سبب اندازه غول پیکر اقتصاد ایالات متحده، مستقیماً از فراز و فرود اقتصاد امریکا ناشی می شود. طرفه آنکه از مهمترین عوامل تغییرات قیمت جهانی نفت خام به عنوان منابع اصلی درآمد ارزی ایران، همین نوسانات رشد اقتصادی امریکا است.

از آنجا که معمولاً در هر بار نوسان قیمت سهام در بازارهای بورس نیویورک، تیتر نخست روزنامه هایی در تهران شکل می گیرد و سقوط عنقریب ایالات متحده را از بابت این سقوط وعده می دهد، ذکر دو نکته درباره بازار سهام نیویورک مفید است. نخست آنکه با وجود همه سقوط های بعضاً هفتگی و دائم، در حال حاضر شاخص بورس داوجونز به عنوان بزرگترین بازار مالی جهان به مرز ۱۴۱۰۰ واحد رسیده که ۱۳ درصد از عدد نخستین روز سال ۲۰۰۷ میلادی یعنی ۱۲۴۶۰ بیشتر است. واقعیت اندکی ناگوار این است که ما معمولاً ارقام رشد این بازار را در اخبارمان نادیده می گیریم. بنابراین طبیعی است که خواننده نگون بخت هر روز منتظر سقوط شاخص بورس های امریکا به زیر صفر است.

نکته دوم در مورد بازارهای مالی و سرمایه امریکا این است که آن کشور به عنوان اقتصادی کاپیتالیست، بسیار کمتر از دیگر کشورها در امور بازارهای مالی خود دخالت می کند. آنها برخلاف ما اجازه می دهند که شاخص بورس به عنوان یک میزان الحراره دقیق از نوسانات اقتصادی و سیاسی کشورشان خبر بدهد. معلوم نیست اگر در ایران نیز همان سیاست پی گرفته می شد، بازار بورس اوراق بهادار تهران اکنون چه سرنوشتی داشت. در مورد نوسانات دلار، وضع البته بسیار پیچیده تر است. کاهش قیمت دلار تماماً به زیان اقتصاد امریکا نیست. در فرآیند تضعیف قیمت دلار، اقتصاد امریکا بر قدرت رقابت خود در صحنه بین المللی برای صادرات بیشتر و رقابت بهتر با اروپا و چین و ژاپن می افزاید. در حال حاضر، افزایش شدید قیمت یورو، در حال وارد آوردن همان بلایی بر سر اقتصاد اروپا است که در دهه ۱۹۹۰ بر سر ژاپن و ین بسیار گران قیمت آن روزها آمد و اقتصاد ژاپن را برای مدتی طولانی از نفس انداخت. گران شدن پول ملی، سم مهلک برای صادرات هر کشور است. امریکایی ها درواقع با کاستن از ارزش دلار، از موقعیت جهانی این ارز بهترین استفاده را در سال های اخیر برده اند. دلار یک ارز جهانی است و کاهش ارزش آن به دلیل کسری بودجه بسیار بالای دولت امریکا، عملاً در حکم آن است که کاخ سفید برای تامین هزینه های خود از جیب همه دنیا خرج کرده است. از این رو است که سیاست تنوع ذخایر ارزی برای کشورهایی مانند ایران سیاست درست و عاقلانه یی است. تداوم روند کاهش ارزش دلار به اعتبار جهانی این ارز آسیب جدی رسانده و پیامدهای منفی بسیاری برای اقتصاد امریکا دارد؛ اما به هرحال این روند یکسره برای آنها زیانبار نیست.

به عنوان بزرگترین قدرت سیاسی و اقتصادی جهان، البته همه امور یکسره بر وفق مراد امریکایی ها پیش نمی رود و این کشور نیز مانند هر کشور دیگری مملو از فرصت و تهدیدها در برابر خود است. نخست آنکه، برخی شایعات درباره نقص دموکراسی در این کشور، تماماً بی پایه هم نیست؛ چنان که مطابق استانداردهای ساخته خود غربی ها، ایالات متحده امریکا از نظر حاکمیت دموکراسی، نه نخستین بلکه هفدهمین کشور جهان - پایین تر از جمهوری مالت و اسپانیا - طبقه بندی شده است.

از نظر اقتصادی نیز ایالات متحده با کسری بازرگانی سالانه یی که اینک به ۸۰۰ میلیارد دلار رسیده، هر روز وابستگی بیشتری به سرمایه های خارجی وارده به آن کشور پیدا می کند. مشکل بزرگتر این کشور، وابستگی باورنکردنی آن به مصرف انرژی است. مصرف سرانه انرژی امریکای شمالی (شامل ایالات متحده به علاوه کانادا) در سال ۲۰۰۶ میلادی به ۸۳۶۰ کیلوگرم معادل نفت رسید که چهاربرابر متوسط جهان، ۹ برابر متوسط آسیا و استرالیا و حتی دوبرابر متوسط مصرف انرژی سرانه ژاپن و اروپای غربی بود.

هر تمدنی، اعم از بزرگ و کوچک، دائماً در معرض انحطاط و زوال و فروپاشی قرار دارد. این سنت تاریخ است و اینکه ما تمدن ها را به چه نامی و تحت چه عنوان و ایدئولوژی بنامیم و دسته بندی کنیم، کوچکترین اثری در کاهش یا افزایش این احتمال ندارد. گرچه هنوز دیده نشده است که یک تمدن بتواند در درازمدت تاریخی خود را از معرض زوال مصون نگاه دارد و همچنان قدرت دست اول یا رو به رشد باقی بماند، اما به نظر می رسد که از مهمترین عوامل زوال تمدن ها، فقدان سازوکاری در درون آنهاست که زنگ خطر برای بسته شدن نطفه مشکلات یا شروع بحران ها را به صدا درآورد و مردم و مسوولان را به چاره اندیشی وادارد. بروز بحران های اقتصادی مانند کاهش اخیر بهای مسکن یا کاهش ارزش دلار در ایالات متحده امریکا، در حقیقت از وجود چنین سازوکاری خبر می دهد؛ سازوکاری که طی آن دولت ها خود را ناچار نمی بینند تا برای خاموش کردن این کاستی یا آن بحران، و این نابسامانی یا آن اعتراض، دست در کیسه زر خود کنند و یارانه های بی هدف و بی حساب را اینجا و آنجا بپاشند تا تنها «صدا» بخوابد. تا بحران، باز با چه سیمایی و از کجا درباره و چندباره سر برآورد. بدون تردید، هم اقتصاد و هم جامعه امریکا به تناسب بزرگی خود در معرض تنش های کوچک و بزرگ بی شماری قرار دارد. اما همین بحران های اینجا و آنجا که ما را از باب گرفتاری رقیب خوشحال هم می کند، در عین حال هشیاری آنها را نیز برمی انگیزد. اگر از جزئیات بگذریم و اجازه ندهیم که انبوهی درختان، جنگل را از چشمان ما پنهان کند، سیستم و دستگاهی که سالانه ۳میلیون شغل و ۱۴ هزار میلیارد دلار ثروت می آفریند، شایسته برخورد ساده انگارانه یا نشاندن آرزوها به جای تحلیل ها نیست.

سعید لیلاز



همچنین مشاهده کنید