پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
دین داری در ایران کنونی و چشم انداز آن
عناصر و مؤلفههای دینداری را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد: بینشها؛ احساسها؛ ارزشها و رفتارهای دینی. در سه بخش نخست، وضعیت دینداری کم و بیش همان شرایطی را دارد که در بیست سال پیش وجود داشت؛ اما در رفتارهای دینی، فقط بخشی که تحت نظارت و الزام حکومت بوده دچار تنزل شده است. چشمانداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویتگرا، نوگرا و مردمسالار است.
● مقدمه
۱) جناح راست محافظهکار وضع دینداری در کشور را فاجعهبار دانسته، علتالعلل آن را نیز فاجعه دیگری به نام « دوم خرداد و اصلاحات» میداند. اگر علت پیروزی اصلاحطلبان و شکست محافظهکاران همانا دینگریزی و فساد اکثریت جامعه و جوانان بوده است، آن گاه باید به این پرسش پاسخ داد که علت تولید چنین وضعیتی در دوره پیش از دوم خرداد چه بوده و نیروی غیر اصلاحطلب حاکم در آن دوره چه سیاستها و رفتاری را اعمال کرده بود که نتیجه آن ظهور چنان اکثریت دینگریز، مخالف با دینداری محافظهکارانه یا اقتدارطلبانه و موافق با اصلاحات و اصلاحطلبان شده است؟
۲) اگر جناح محافظهکار این وضعیت را فاجعهبار و سیاه توصیف میکند، جز این نیست که الگوی مطلوب دینداری و گفتمان دینی در نظر آنان، ایشان را به سمت چنین واقعداوری(۱) و قضاوتی در مورد وضع موجود سوق میدهد. از این روست که شناخت گفتمانهای دینی موجود و تعیین وضعیت دین و دینداری مطلوب در جامعه، ضرورتی برای شناخت واقعیت و ارزیابی آن است.
۳) واقعیتهای شهودی و آماری در جامعه ما نیز نشان میدهد که شکاف دینی، یکی از چند شکاف بالفعل و نسبتاً فعالی است که جریان دارد و در رأس این دوگانگی، شکاف میان دین رسمی با دین غیر رسمی است. در یک سو، گفتمان دینی و فرهنگیی است که نهادهای رسمی و حاکمیت، دستاندرکار تولید، توزیع و تبلیغ آن است و در سوی دیگر، نوعی گفتمان و فرهنگ دینی است که در جامعه و میان طبقات و قشرهای اکثریت و رو بهگسترش آن جاری است. البته هیچ یک از دو عرصه این شکاف در درون خود دارای انسجام و پیوستگی نیست؛ چنان که گفتمان دینی رسمی و حاکم نیز در درون خویش فاقد وحدت منطقی و منطق وحدت است.
۴) برای یک مطالعه مقایسهای میان وضعیت دینی و دینداری در ایران کنونی با ایران سالهای اولیه انقلاب اسلامی و صرف نظر از واقعداوری یا ارزشداوری(۲) ، میتوان عناصر و مولفههای دینداری را به چهار بخش تقسیم کرد و وضعیت هر بخش را در شرایط کنونی با شرایط بیست و سه سال پیش سنجید. این چهار بخش عبارتند از:
ـ بینشها و باورهای دینی؛
ـ احساسها و تجربههای درونی دینی؛
ـ اخلاق و ارزشهای دینی؛
ـ رفتارهای دینی؛ اعم از رفتارهای فردی و رفتارهای جمعی.
آمارهای موجود نشاندهنده این واقعیت است که در بخش اول تغییر محسوس و معناداری رخ نداده است و بینشها و باورهای دینی جامعه کم و بیش همانهایی است که در بیست سال گذشته بوده است. در بخش دوم نیز نه تنها در میان توده مردم و حتی جوانان با کاهش و افت روبهرو نیستیم، بلکه با توجه به رشد گفتمان دین معنوی و پیشافتادن اسلام عرفانی از اسلام فقهی در جامعه میتوان از نوعی پیشرفت سخن گفت. در بخش سوم باید میان اخلاق به معنای « ethics» با اخلاق به معنای « morality» تفکیک کرد. اخلاق به معنای مورالیته و یا به تعبیر دقیقتر، « اخلاقیات»، که شامل نورمها(۳) و هنجارهای اجتماعی - اخلاقی است، بیشتر به بخش چهارم، یعنی رفتارها مربوط میشود. اخلاق یا اتیک دینی، شامل اصول و آرمانهای اخلاقی و ارزشهای عام و جهتدهنده کلی است که با عدالتخواهی، آزادیطلبی، صداقت، اخلاص، وفاداری و بیزاری از ظلم، دروغ، ریاکاری، نفاق و.. مشخص میشود. این قبیل ارزشهای دینی که ارزشهای انسانی هم هستند، نهتنها در میان نسل نو و جوانان کاهش نیافته، بلکه باید گفت مبنای برخی رفتارها و هنجارشکنیهایی که مشاهده میشود، همین انگیزهها و صفات متعالی است که آثار خود را به صورت واکنشهایی، گرچه بیسابقه یا غیر عرفی، به کنشها و رفتارهای ظاهراً دینی و باطناً مخالف با اصول حقیقی و روح دینداری و گوهر و ذات دین آشکار میسازد.
شاید عمدهترین تغییر و تفاوت محسوس و معناداری که در الگوی دینداری جامعه و جوانان دیده میشود، به بخش چهارم، یعنی حوزه رفتاری تعلق دارد. در این بخش است که آمارها نشاندهنده کاهش فراوانی است؛ به طوری که نه تنها در مقایسه با سالهای اولیه انقلاب، بلکه در سنجش نسبت به سالهای پیش از انقلاب نیز سطح پایینتری را به نمایش میگذارد. اما در اینجا نیز نرخ کاهش در حوزه رفتارهای اجتماعی بیش از رفتارهای فردی است. کاهش کسانی که اعمال و مناسک مذهبی، مانند نماز یا روزه را انجام میدهند، قابلتوجه است؛ اما بیش از آن، کاهش کسانی است که الگوی حکومت دینی را قبول دارند. الگوهای رفتاری دینی، از قبیل حضور در مساجد، رعایت پوشش حجاب برای زنان و ارتکاب یا اجتناب از اوامر و نواهی فقاهتی و شریعتمدارانه و انجام یا ترک تکالیفی از قبیل دادن خمس و زکات نسبت به سالهای اولیه انقلاب کاهش یافته است. اما در همینجا نیز شاهد عدم کاهش در آنگونه رفتارهای دینی هستیم که کمتر دستخوش مداخلات حکومتی شده است. رفتن به زیارت که هنوز با اوامر و نواهی حکومتی درنیامیخته، همچنان از همان الگوی دینی گذشته تبعیت میکند.
۵) همانگونه که گذشت، در مقایسه با سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب، از میان چهار بخش دینداری، بخش رفتارها مشمول نوعی افت و کاهش آماری در جامعه شده است. برای تحلیل و تبیین چنین کاهشی باید چهار فرایند موازی را مورد بررسی قرار داد. این چهار فرایند عبارتند از:
ـ فرایند تحول سیاسی؛
ـ فرایند تحول اجتماعی؛
ـ فرایند تحول گفتمان؛
ـ فرایند تحول جهانی.
از میان این چهار فرایند، سه فرایند اول، فرایندهای داخلی ایران هستند و فرایند چهارم امری خارجی است. این چهار فرایند تحول، به ایجاد وضعیت کنونی الگوی دینداری منتهی شده و موقعیت امروزی را در یک رابطه همبسته و متقابل رقم زده است که در صورت تداوم آن میتوان چشمانداز وضعیت دینی و دینداری در آینده را رصد کرد. جامعه ما در مرحله قبل از انقلاب، در مقایسه با کشورهای اسلامی و عربی، از حیث رفتار دینی وضعیت بهتری نداشت. آنچه موج دینداری و اسلامخواهی را در میان مردم و جوانان به راه انداخت، عرضه الگو و قرائتی از دین بود که منادی عدالتخواهی و ظلمستیزی، و دفاع از آزادی به شمار میآمد. اسلامی که متفکران و روشنفکران دینی در گفتار، نوشتار و آثار خود به مردم و جوانان معرفی میکردند و پرچمی که امام خمینی به عنوان دین برافراشت، پرچمی بود که مُهر اسلام آمیخته با کرامت و حقوق انسان، آزادی و عدالت و نفی استعمار و استبداد و استثمار را با خود داشت و با عقلانیت، علم و ترقیخواهی موافق بود. در آغاز پیروزی انقلاب، اسلام حاکم، اسلامی بود که جمهور مردم را مبنای نظام سیاسی میدانست و تحول از ساختار استبدادی و خودکامه را به سوی ساختار دموکراتیک و مردمسالار رهبری میکرد؛ ولی در طول یک فرایند چندین ساله تا پیش از دوم خرداد، تحولات سیاسی در جمهوری اسلامی به سمت و سویی رفت که تا حد زیادی الگوی دولت دینی به دین دولتی استحاله شد و نگرشها و رفتار مردم را نسبت به دین و حکومت دینی تحت تأثیر قرار داد. سخنگویان رسمی دین، با متفکران دهه پنجاه تفاوت معناداری داشتند. گفتمان سنتگرایی که در فضای سالهای دهه پنجاه نمیتوانست جوانان و جامعه را اقناع و به سوی خود جذب کند، اینک با استفاده از قدرت خود را بر مسند مینشاند و با ذهن و زبان خشونتگرا، تحقیرآمیز نسبت به ملت، خصومتورز نسبت به آزادی و مردمسالاری و... به عنوان نماینده همزمان دین و دولت رسمیت مییافت. مردم، بهویژه جوانان و زنان، روزبهروز از گفتمانهای دینی سنتگرا، بنیادگرا و شریعتگرا بیشتر فاصله گرفته، به سوی گفتمانهای دینی نوگرا، معنویتگرا، مضمونگرا و همنوا با آزادی، کثرتگرایی، عدالت و حقوق بشر متمایل شدند.
۶) اگر ما در بخش بینشها، اخلاق و ارزشها، صرف نظر از تفسیرهای نوی که در هر یک از زمینههای مذکور وجود دارد، همچنان شاهد تداوم و شباهت نسبی وضعیت کنونی دینداری در مقایسه با آغاز انقلاب هستیم و تحولات جامعه در حال دگرگونی ایران بدانجا منجر نشده که همزمان با شکست نیروی فکری - سیاسی محافظهکار و بنیادگرا، دین و دینداری یکجا از دل و ذهن جوانان و دانشجویان و نسل جدید رخت بربندد، به این دلیل است که گفتمان دینی اصلاحطلب نگذاشته است که سنتگرایی و بنیادگرایی، خود را به عنوان تنها گفتمان دینی به مردم معرفی کند و جامعه همچنان این امکان را داشته و دارد که اشکال گوناگون دینداری را از یکدیگر تشخیص و تمییز دهد.
برخی آسیبهای حاصل از تحولات دو دهه اخیر در ایران نشاندهنده این حقیقت است که تضعیف بخشهایی از دین، ارتباط مستقیم و معناداری با کارنامه و عملکرد دین و دولت دینی حاکم دارد؛ کارنامهای که از طریق دو مکانیسم موازی میتواند فرایند سکولاریزه شدن را تقویت کند: نخست قدسیسازی امور واقعاً عرفی و دیگری اجباری کردن دینداری و تبدیل آن از « موضوع هژمونی» به « موضوع سلطه». دین و اسلام موضوع سلطه نیست و به همین سبب، پیامبر نماینده سلطه نیست (لست علیهم بمصیطر). بلکه او « اسوه» است. دین اسوه تنها از طریق کسب هژمونی و نفوذ معنوی و داوطلبانه و آزاد و از طریق دعوت در جامعه مدنی و نهادهای دینی خودجوش و با اختیار پایدار میشود. مقایسه ایران با جوامع مسلمانی همچون مصر یا مالزی نشان میدهد که بسط و گسترش دینداری اساساً نیازمند انقلاب اجتماعی است؛ نه الزاماً انقلاب سیاسی. انقلاب سیاسی، دولت و سلطه میآورد؛ اما انقلاب اجتماعی، دین و هژمونی را در پی دارد. این واقعیت، مسؤولیت اصلاحطلبان را مضاعف میکند. در یک جامعه مسلمان و دینی، زیربنای پایداری اصلاح سیاسی و دیگر اصلاحات را اصلاح اجتماعی متکی بر اصلاح دینی تشکیل میدهد. اصلاحات در جامعه و حکومت بیش از هر چیز نیازمند اصلاحات در دین و دینداری است و از اصلاحطلبان انتظار میرود که با توجه به الگوی انقلاب اجتماعی و کسب هژمونی در ارتباط با دین به عنوان یک ایمان، فرهنگ و زیست جهان، به تصحیح خطاهای فاحش حکومت و گفتمان دینی بنیادگرا - شریعتگرا اهتمام ورزند. با توجه به تجربیات گذشته و وضعیت کنونی، چشمانداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویتگرا، نوگرا، مردمسالار و عدالتطلب است؛ گفتمانی که بر پایه جامعه و انتخاب مردم استوار و هژمونی اجتماعی و فکری را از آن خود میکند. از هماکنون میتوان افق فردا را دید که دین دولتی و متکی بر اجبار و اقتدار، دین حداکثرگرا و تمامیتخواه، دین ضد عقلانیت، عدالت، آزادی، حقوق پایه انسان و ارزشهای عموم بشری، جایی ندارد.
● اشاره
هیچ کس منکر نیست که در دو دهه گذشته، در حوزه فرهنگ دینی و نسبت میان دین و دولت، کاستیها، خطاها و افراطکاریهایی صورت گرفته است که واکنش آن را امروزه میتوان در بخشی از جامعه در قالب مقاومتها و اعتراضهای اجتماعی دید. این واقعیت اجتماعی بیشک نیازمند پژوهشهای جامعهشناختی و بررسیهای عمیق فرهنگی است تا با شناخت ریشهها و عوامل ناپیدای آن، بتوان زمینههای لازم را برای اصلاح و بهبود وضعیت موجود فراهم ساخت. با چشمپوشی از مطالب پراکندهای که در این نوشتار آمده است، میتوان ملاحظات زیر را نسبت به این مقاله ارائه کرد:
۱) نویسنده محترم مسلم گرفته است که همه مخالفان سیاسی ایشان، وضعیت دینداری در ایران را ناهنجار دانسته، آینده تیره و تاری را برای آن تصویر میکنند. درست است که برخی افراد، که اتفاقاً از جناحهای مختلف سیاسی هم هستند، گاه در فضای ملتهب سیاسی سخنان کلی و غیر مستندی بیان میکنند که به این گونه برداشتها دامن میزند، ولی انصافاً هیچ جریان رسمیی را در کشور نمیشناسیم که به صورت عام معتقد به این مطلب باشد و دستاوردهای بزرگ فرهنگی و دینی انقلاب را اینچنین نادیده بگیرد. البته در سالهای اخیر برخی از شخصیتهای جناح راست به منظور نقد جریان اصلاحات و نیز برخی از شخصیتهای جناح اصلاحطلب برای اثبات عرفی شدن دین (سکولاریزاسیون) و لزوم جدایی دین از دولت، به علائم و نشانههای دینگریزی و ارزشستیزی استناد کردهاند؛ ولی این گونه اظهارات نه میتواند بیانگر دیدگاههای یک جناح باشد و نه باید آنها را مبنای بررسیهای علمی قرار داد.
۲) هر چند در مقاله حاضر بر برخی از ناهنجاریها و ریشههای آن بهدرستی انگشت گذاشته شده، اما به نظر میرسد که به جای تحلیل جامع و عمیق موضوع، مباحث فرهنگی را با جدالها و کینههای سیاسی در هم آمیخته است.(۴) نویسنده محترم به جای آنکه خود را با بیطرفی علمی به متن حوادث گذشته نزدیک کند و مسائل را با توجه به شرایط همان دوران مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، از منظر شرایط کنونی و با ادبیات سیاسی موجود به تبیین و ارزیابی گذشته نشسته است. حقیقت آن است که جریانهای فرهنگی و فکری در ایران معاصر دقیقاً بر جناحبندیهای سیاسی منطبق نیست. از آنجا که جناحهای سیاسی در ایران بیشتر بر اساس مناسبات اجتماعی و پیوندهای عاطفی شکل گرفته و کمتر از مبانی فکری و ایدئولوژیک ناشی شده است، از این رو نمیتوان کنش و واکنشهای فرهنگی گروهها را با مواضع سیاسی آنان مرتبط ساخت. از سوی دیگر، بیبنیادی اندیشه سیاسی در ایران سبب شده است که جناحهای سیاسی همراه با ظهور امواج تلاطمهای اجتماعی، بهسرعت مواضع فکری و فرهنگی خود را جابهجا کنند و گذشته خود را به دست فراموشی بسپرند. برای مثال، بسیاری از برخوردهای خشن و تنگنظرانهای که نویسنده محترم آنها را به مخالفان سیاسی خود نسبت میدهد، محصول نگرشهای رادیکال و چپگرایانه کسانی است که امروزه در صف مقدم اصلاحطلبی و نوگرایی قرار دارند. بنابراین پیشنهاد میشود که پژوهش درباره « دینداری در ایران کنونی» را با نگاهی فرهنگی و اجتماعی و بهدور از جانبداریهای سیاسی دنبال کنیم.
۳) نویسنده محترم با ارائه یک تقسیم دووجهی از اندیشههای دینی در جامعه، گفتمان سنتگرا، بنیادگرا، شریعتگرا را در مقابل گفتمان نوگرا، معنویتگرا، مضمونگرا قرار میدهد. گذشته از ابهامهای موجود در این واژهها، گرایشهای فکری در بین متفکران ما متنوعتر و رنگارنگتر از آن است که بتوان آنها را با یک تصویر سیاه و سفید و با تعابیر مبهم و چندپهلو حکایت کرد. آنچه این دستهبندی را دشوارتر میسازد، فقدان بحثهای بنیادین و ایدئولوژیک در ایران است که افراد و گروهها دقیقاً مواضع خویش را با شفافیت و قاطعیت نسبت به پدیدهها و مفاهیم جدید بیان کنند. دست کم میتوان گفت که ادبیات نویسنده، مولود اندیشههای گروهی از نخبگان سیاسی در سالهای اخیر است و به هیچ وجه نمیتواند در تحلیل گذشته فرهنگی کشور به کار آید. تحلیلهای فرهنگی و اجتماعی، نیازمند یک ادبیات دقیقتر، متنوعتر و پیچیدهتر است.
۴) در این مقاله، با تقسیمبندی عناصر و مؤلفههای دینداری به چهار بخش (بینشها، احساسها، ارزشها و رفتار) ادعا شده است که در سه بخش نخست، شرایط کنونی دینداری در ایران نسبت به گذشته چندان تغییری نکرده است و در بخش چهارم نیز تنها در مواردی که تحت نظارت و الزام حکومت قرار گرفته دچار تنزل شده است. قبل از هر چیز باید گفت که این گونه ادعاهای قاطع باید مستند به آمار و اطلاعات دقیق و علمی باشد که نه از گذشته چنین آمارهایی در دست است و نه چندان میتوان به پژوهشهای پراکندهای که در سالهای اخیر صورت گرفته است اعتماد کرد. تفاوتها یا حتی تناقضهای موجود در این پژوهشهای میدانی، نشان از ضعف روشها و دادههای اطلاعاتی دارد. وانگهی، این داوری به صورت کلی و برای اقشار و نسلهای متفاوتی اظهار شده است که در ایران کنونی از یک بافت و ساخت مشترک فکری و اجتماعی برخوردار نیستند. در یک پژوهش علمی باید موضوع و مورد مطالعه (case) دقیقاً تعریف و تحریر شود.
از این ملاحظات روششناسانه که بگذریم، به نظر میرسد که نویسنده محترم تصوری انتزاعی از مؤلفههای چهارگانه در ذهن داشته و به جنبههای کیفی و محتوایی باورها، احساسها، ارزشها و رفتارها توجه کافی مبذول نداشته است. بهراستی آیا میتوان تأثیر عمیق و گسترده انقلاب اسلامی بر شناخت ابعاد گوناگون اسلام و توانمندی آن را در اصلاح و اداره جوامع انسانی نادیده گرفت؟ آیا آشنایی مردم ایران با ارزشهای اخلاقی و اجتماعی اسلام در امروز، با گذشته قابل مقایسه است؟ در حوزه رفتارها نیز نظر نویسنده به صورت کامل قابل پذیرش نیست. پدیدههای جزئی و ظاهری را به هیچ روی نمیتوان ملاکی برای قضاوتهای کلی قرار داد. آنچه نویسنده درباره رفتارهای تحت نظارت حکومت گفته است، هر چند خالی از پارهای حقایق نیست، ولی تحلیل و نتیجهگیری احتمالی ایشان (که ظاهراً نظر به جداسازی حوزه دین از حوزه سیاست دارد) نادرست است. این بحث نیاز به بررسیهای بیشتر دارد.
۵) نویسنده با یک تحریف آشکار، ریشههای انقلاب اسلامی را در اندیشههای روشنفکران دینی دانسته است و حضور روحانیت اصیل در انقلاب را ناشی از سلطه سیاسی میداند. این بحث را هر چند باید در یک تحلیل دقیق تاریخی و فرهنگی از انقلاب اسلامی ارائه کرد، ولی به یک نکته میتوان اشاره نمود و آن اینکه جریانهای روشنفکری دینی پیش از انقلاب که در قالب گروههایی چون نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق و... متمرکز بودند، در آستانه انقلاب ۵۷ بهکلی متلاشی و منزوی شده بودند و در تودههای مردم نام و نشانی از آنها نبود. انقلاب اسلامی به دست مردمی شکل گرفت که ارزشها و آرمانهای دینی خود را در امام خمینیقدس سره به عنوان یک مرجع مردمی، روشناندیش و دلسوز مییافتند. رویارویی روشنفکری دینی با امام و انقلاب در آستانه پیروزی انقلاب و انزوای کامل این جریان (حتی اندیشههای دکتر شریعتی) در دهه اول انقلاب، نشان از ناسازگاری و ناهمنوایی این افکار با تفکر انقلاب اسلامی داشت. روشنفکری دینی تنها در دهه هفتاد با بازسازی فکری خود و یارگیری از نیروهای جوان و انقلابی توانست بخشی از قدرت اجتماعی و سیاسی کشور را نصیب خود سازد.
البته در برابر جریان روشنفکری، افراد و گروههایی نیز بودند که با نگرشهای سطحی و واپسگرایانه نتوانستند ذهنیت نسل جوان را در دهه سی و چهل به سوی خود جلب نمایند. بار اصلی اندیشه انقلاب اسلامی در آن دوران بر دوش شخصیتهایی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و سایر شاگردان امام سنگینی میکرد. تفاوتهای این دیدگاه با جریان روشنفکری در سالهای قبل از انقلاب نیاز به توضیح ندارد.
(۱)fact judjment
(۲) value judjment
(۳) norm
(۴) نویسنده در سراسر مقاله، از ادبیات تند سیاسی و انتقامجویانهای استفاده کرده است که در تلخیص حاضر حتیالامکان حذف شده است.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی امام خمینی سریلانکا حجاب دولت پاکستان کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی
کنکور هواشناسی سیل تهران اینترنت زنان شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل قوه قضاییه
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو بانک مرکزی قیمت سکه ارز ایران خودرو سایپا بورس
تلویزیون سحر دولتشاهی سینمای ایران سریال مهران مدیری ترانه علیدوستی کتاب تئاتر شعر سینما رادیو
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین روسیه جنگ غزه چین اوکراین اتحادیه اروپا طوفان الاقصی ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور بارسلونا رئال مادرید والیبال
هوش مصنوعی همراه اول ناسا مریخ اپل فیلترینگ فناوری تبلیغات ایلان ماسک سامسونگ
سلامت روان فرونشست زمین استرس داروخانه پیری سرکه سیب دوش گرفتن