پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دین داری در ایران کنونی و چشم انداز آن


دین داری در ایران کنونی و چشم انداز آن

عناصر و مؤلفه های دین داری را می توان به چهار بخش تقسیم کرد بینش ها احساس ها ارزش ها و رفتارهای دینی

عناصر و مؤلفه‏های دین‏داری را می‏توان به چهار بخش تقسیم کرد: بینش‏ها؛ احساس‏ها؛ ارزش‏ها و رفتارهای دینی. در سه بخش نخست، وضعیت دین‏داری کم و بیش همان شرایطی را دارد که در بیست سال پیش وجود داشت؛ اما در رفتارهای دینی، فقط بخشی که تحت نظارت و الزام حکومت بوده دچار تنزل شده است. چشم‏انداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویت‏گرا، نوگرا و مردم‏سالار است.

● مقدمه

۱) جناح راست محافظه‏کار وضع دین‏داری در کشور را فاجعه‏بار دانسته، علت‏العلل آن را نیز فاجعه دیگری به نام « دوم خرداد و اصلاحات» می‏داند. اگر علت پیروزی اصلاح‏طلبان و شکست محافظه‏کاران همانا دین‏گریزی و فساد اکثریت جامعه و جوانان بوده است، آن گاه باید به این پرسش پاسخ داد که علت تولید چنین وضعیتی در دوره پیش از دوم خرداد چه بوده و نیروی غیر اصلاح‏طلب حاکم در آن دوره چه سیاست‏ها و رفتاری را اعمال کرده بود که نتیجه آن ظهور چنان اکثریت دین‏گریز، مخالف با دین‏داری محافظه‏کارانه یا اقتدارطلبانه و موافق با اصلاحات و اصلاح‏طلبان شده است؟

۲) اگر جناح محافظه‏کار این وضعیت را فاجعه‏بار و سیاه توصیف می‏کند، جز این نیست که الگوی مطلوب دین‏داری و گفتمان دینی در نظر آنان، ایشان را به سمت چنین واقع‏داوری(۱) و قضاوتی در مورد وضع موجود سوق می‏دهد. از این روست که شناخت گفتمان‏های دینی موجود و تعیین وضعیت دین و دین‏داری مطلوب در جامعه، ضرورتی برای شناخت واقعیت و ارزیابی آن است.

۳) واقعیت‏های شهودی و آماری در جامعه ما نیز نشان می‏دهد که شکاف دینی، یکی از چند شکاف بالفعل و نسبتاً فعالی است که جریان دارد و در رأس این دوگانگی، شکاف میان دین رسمی با دین غیر رسمی است. در یک سو، گفتمان دینی و فرهنگیی است که نهادهای رسمی و حاکمیت، دست‏اندرکار تولید، توزیع و تبلیغ آن است و در سوی دیگر، نوعی گفتمان و فرهنگ دینی است که در جامعه و میان طبقات و قشرهای اکثریت و رو به‏گسترش آن جاری است. البته هیچ یک از دو عرصه این شکاف در درون خود دارای انسجام و پیوستگی نیست؛ چنان که گفتمان دینی رسمی و حاکم نیز در درون خویش فاقد وحدت منطقی و منطق وحدت است.

۴) برای یک مطالعه مقایسه‏ای میان وضعیت دینی و دین‏داری در ایران کنونی با ایران سال‏های اولیه انقلاب اسلامی و صرف نظر از واقع‏داوری یا ارزش‏داوری(۲) ، می‏توان عناصر و مولفه‏های دین‏داری را به چهار بخش تقسیم کرد و وضعیت هر بخش را در شرایط کنونی با شرایط بیست و سه سال پیش سنجید. این چهار بخش عبارتند از:

ـ بینش‏ها و باورهای دینی؛

ـ احساس‏ها و تجربه‏های درونی دینی؛

ـ اخلاق و ارزش‏های دینی؛

ـ رفتارهای دینی؛ اعم از رفتارهای فردی و رفتارهای جمعی.

آمارهای موجود نشان‏دهنده این واقعیت است که در بخش اول تغییر محسوس و معناداری رخ نداده است و بینش‏ها و باورهای دینی جامعه کم و بیش همان‏هایی است که در بیست سال گذشته بوده است. در بخش دوم نیز نه تنها در میان توده مردم و حتی جوانان با کاهش و افت روبه‏رو نیستیم، بلکه با توجه به رشد گفتمان دین معنوی و پیش‏افتادن اسلام عرفانی از اسلام فقهی در جامعه می‏توان از نوعی پیشرفت سخن گفت. در بخش سوم باید میان اخلاق به معنای « ethics» با اخلاق به معنای « morality» تفکیک کرد. اخلاق به معنای مورالیته و یا به تعبیر دقیق‏تر، « اخلاقیات»، که شامل نورم‏ها(۳) و هنجارهای اجتماعی - اخلاقی است، بیشتر به بخش چهارم، یعنی رفتارها مربوط می‏شود. اخلاق یا اتیک دینی، شامل اصول و آرمان‏های اخلاقی و ارزش‏های عام و جهت‏دهنده کلی است که با عدالت‏خواهی، آزادی‏طلبی، صداقت، اخلاص، وفاداری و بیزاری از ظلم، دروغ، ریاکاری، نفاق و.. مشخص می‏شود. این قبیل ارزش‏های دینی که ارزش‏های انسانی هم هستند، نه‏تنها در میان نسل نو و جوانان کاهش نیافته، بلکه باید گفت مبنای برخی رفتارها و هنجارشکنی‏هایی که مشاهده می‏شود، همین انگیزه‏ها و صفات متعالی است که آثار خود را به صورت واکنش‏هایی، گرچه بی‏سابقه یا غیر عرفی، به کنش‏ها و رفتارهای ظاهراً دینی و باطناً مخالف با اصول حقیقی و روح دین‏داری و گوهر و ذات دین آشکار می‏سازد.

شاید عمده‏ترین تغییر و تفاوت محسوس و معناداری که در الگوی دین‏داری جامعه و جوانان دیده می‏شود، به بخش چهارم، یعنی حوزه رفتاری تعلق دارد. در این بخش است که آمارها نشان‏دهنده کاهش فراوانی است؛ به طوری که نه تنها در مقایسه با سال‏های اولیه انقلاب، بلکه در سنجش نسبت به سال‏های پیش از انقلاب نیز سطح پایین‏تری را به نمایش می‏گذارد. اما در اینجا نیز نرخ کاهش در حوزه رفتارهای اجتماعی بیش از رفتارهای فردی است. کاهش کسانی که اعمال و مناسک مذهبی، مانند نماز یا روزه را انجام می‏دهند، قابل‏توجه است؛ اما بیش از آن، کاهش کسانی است که الگوی حکومت دینی را قبول دارند. الگوهای رفتاری دینی، از قبیل حضور در مساجد، رعایت پوشش حجاب برای زنان و ارتکاب یا اجتناب از اوامر و نواهی فقاهتی و شریعت‏مدارانه و انجام یا ترک تکالیفی از قبیل دادن خمس و زکات نسبت به سال‏های اولیه انقلاب کاهش یافته است. اما در همین‏جا نیز شاهد عدم کاهش در آن‏گونه رفتارهای دینی هستیم که کمتر دست‏خوش مداخلات حکومتی شده است. رفتن به زیارت که هنوز با اوامر و نواهی حکومتی درنیامیخته، همچنان از همان الگوی دینی گذشته تبعیت می‏کند.

۵) همان‏گونه که گذشت، در مقایسه با سال‏های اولیه پس از پیروزی انقلاب، از میان چهار بخش دین‏داری، بخش رفتارها مشمول نوعی افت و کاهش آماری در جامعه شده است. برای تحلیل و تبیین چنین کاهشی باید چهار فرایند موازی را مورد بررسی قرار داد. این چهار فرایند عبارتند از:

ـ فرایند تحول سیاسی؛

ـ فرایند تحول اجتماعی؛

ـ فرایند تحول گفتمان؛

ـ فرایند تحول جهانی.

از میان این چهار فرایند، سه فرایند اول، فرایندهای داخلی ایران هستند و فرایند چهارم امری خارجی است. این چهار فرایند تحول، به ایجاد وضعیت کنونی الگوی دین‏داری منتهی شده و موقعیت امروزی را در یک رابطه همبسته و متقابل رقم زده است که در صورت تداوم آن می‏توان چشم‏انداز وضعیت دینی و دین‏داری در آینده را رصد کرد. جامعه ما در مرحله قبل از انقلاب، در مقایسه با کشورهای اسلامی و عربی، از حیث رفتار دینی وضعیت بهتری نداشت. آنچه موج دین‏داری و اسلام‏خواهی را در میان مردم و جوانان به راه انداخت، عرضه الگو و قرائتی از دین بود که منادی عدالت‏خواهی و ظلم‏ستیزی، و دفاع از آزادی به شمار می‏آمد. اسلامی که متفکران و روشنفکران دینی در گفتار، نوشتار و آثار خود به مردم و جوانان معرفی می‏کردند و پرچمی که امام خمینی به عنوان دین برافراشت، پرچمی بود که مُهر اسلام آمیخته با کرامت و حقوق انسان، آزادی و عدالت و نفی استعمار و استبداد و استثمار را با خود داشت و با عقلانیت، علم و ترقی‏خواهی موافق بود. در آغاز پیروزی انقلاب، اسلام حاکم، اسلامی بود که جمهور مردم را مبنای نظام سیاسی می‏دانست و تحول از ساختار استبدادی و خودکامه را به سوی ساختار دموکراتیک و مردم‏سالار رهبری می‏کرد؛ ولی در طول یک فرایند چندین ساله تا پیش از دوم خرداد، تحولات سیاسی در جمهوری اسلامی به سمت و سویی رفت که تا حد زیادی الگوی دولت دینی به دین دولتی استحاله شد و نگرش‏ها و رفتار مردم را نسبت به دین و حکومت دینی تحت تأثیر قرار داد. سخن‏گویان رسمی دین، با متفکران دهه پنجاه تفاوت معناداری داشتند. گفتمان سنت‏گرایی که در فضای سال‏های دهه پنجاه نمی‏توانست جوانان و جامعه را اقناع و به سوی خود جذب کند، اینک با استفاده از قدرت خود را بر مسند می‏نشاند و با ذهن و زبان خشونت‏گرا، تحقیرآمیز نسبت به ملت، خصومت‏ورز نسبت به آزادی و مردم‏سالاری و... به عنوان نماینده همزمان دین و دولت رسمیت می‏یافت. مردم، به‏ویژه جوانان و زنان، روزبه‏روز از گفتمان‏های دینی سنت‏گرا، بنیادگرا و شریعت‏گرا بیشتر فاصله گرفته، به سوی گفتمان‏های دینی نوگرا، معنویت‏گرا، مضمون‏گرا و همنوا با آزادی، کثرت‏گرایی، عدالت و حقوق بشر متمایل شدند.

۶) اگر ما در بخش بینش‏ها، اخلاق و ارزش‏ها، صرف نظر از تفسیرهای نوی که در هر یک از زمینه‏های مذکور وجود دارد، همچنان شاهد تداوم و شباهت نسبی وضعیت کنونی دین‏داری در مقایسه با آغاز انقلاب هستیم و تحولات جامعه در حال دگرگونی ایران بدان‏جا منجر نشده که همزمان با شکست نیروی فکری - سیاسی محافظه‏کار و بنیادگرا، دین و دین‏داری یک‏جا از دل و ذهن جوانان و دانشجویان و نسل جدید رخت بربندد، به این دلیل است که گفتمان دینی اصلاح‏طلب نگذاشته است که سنت‏گرایی و بنیادگرایی، خود را به عنوان تنها گفتمان دینی به مردم معرفی کند و جامعه همچنان این امکان را داشته و دارد که اشکال گوناگون دین‏داری را از یکدیگر تشخیص و تمییز دهد.

برخی آسیب‏های حاصل از تحولات دو دهه اخیر در ایران نشان‏دهنده این حقیقت است که تضعیف بخش‏هایی از دین، ارتباط مستقیم و معناداری با کارنامه و عملکرد دین و دولت دینی حاکم دارد؛ کارنامه‏ای که از طریق دو مکانیسم موازی می‏تواند فرایند سکولاریزه شدن را تقویت کند: نخست قدسی‏سازی امور واقعاً عرفی و دیگری اجباری کردن دین‏داری و تبدیل آن از « موضوع هژمونی» به « موضوع سلطه». دین و اسلام موضوع سلطه نیست و به همین سبب، پیامبر نماینده سلطه نیست (لست علیهم بمصیطر). بلکه او « اسوه» است. دین اسوه تنها از طریق کسب هژمونی و نفوذ معنوی و داوطلبانه و آزاد و از طریق دعوت در جامعه مدنی و نهادهای دینی خودجوش و با اختیار پایدار می‏شود. مقایسه ایران با جوامع مسلمانی همچون مصر یا مالزی نشان می‏دهد که بسط و گسترش دین‏داری اساساً نیازمند انقلاب اجتماعی است؛ نه الزاماً انقلاب سیاسی. انقلاب سیاسی، دولت و سلطه می‏آورد؛ اما انقلاب اجتماعی، دین و هژمونی را در پی دارد. این واقعیت، مسؤولیت اصلاح‏طلبان را مضاعف می‏کند. در یک جامعه مسلمان و دینی، زیربنای پایداری اصلاح سیاسی و دیگر اصلاحات را اصلاح اجتماعی متکی بر اصلاح دینی تشکیل می‏دهد. اصلاحات در جامعه و حکومت بیش از هر چیز نیازمند اصلاحات در دین و دین‏داری است و از اصلاح‏طلبان انتظار می‏رود که با توجه به الگوی انقلاب اجتماعی و کسب هژمونی در ارتباط با دین به عنوان یک ایمان، فرهنگ و زیست جهان، به تصحیح خطاهای فاحش حکومت و گفتمان دینی بنیادگرا - شریعت‏گرا اهتمام ورزند. با توجه به تجربیات گذشته و وضعیت کنونی، چشم‏انداز آینده، سمت و سوی گفتمان دینی معنویت‏گرا، نوگرا، مردم‏سالار و عدالت‏طلب است؛ گفتمانی که بر پایه جامعه و انتخاب مردم استوار و هژمونی اجتماعی و فکری را از آن خود می‏کند. از هم‏اکنون می‏توان افق فردا را دید که دین دولتی و متکی بر اجبار و اقتدار، دین حداکثرگرا و تمامیت‏خواه، دین ضد عقلانیت، عدالت، آزادی، حقوق پایه انسان و ارزش‏های عموم بشری، جایی ندارد.

● اشاره‏

هیچ کس منکر نیست که در دو دهه گذشته، در حوزه فرهنگ دینی و نسبت میان دین و دولت، کاستی‏ها، خطاها و افراطکاری‏هایی صورت گرفته است که واکنش آن را امروزه می‏توان در بخشی از جامعه در قالب مقاومت‏ها و اعتراض‏های اجتماعی دید. این واقعیت اجتماعی بی‏شک نیازمند پژوهش‏های جامعه‏شناختی و بررسی‏های عمیق فرهنگی است تا با شناخت ریشه‏ها و عوامل ناپیدای آن، بتوان زمینه‏های لازم را برای اصلاح و بهبود وضعیت موجود فراهم ساخت. با چشم‏پوشی از مطالب پراکنده‏ای که در این نوشتار آمده است، می‏توان ملاحظات زیر را نسبت به این مقاله ارائه کرد:

۱) نویسنده محترم مسلم گرفته است که همه مخالفان سیاسی ایشان، وضعیت دین‏داری در ایران را ناهنجار دانسته، آینده تیره و تاری را برای آن تصویر می‏کنند. درست است که برخی افراد، که اتفاقاً از جناح‏های مختلف سیاسی هم هستند، گاه در فضای ملتهب سیاسی سخنان کلی و غیر مستندی بیان می‏کنند که به این گونه برداشت‏ها دامن می‏زند، ولی انصافاً هیچ جریان رسمیی را در کشور نمی‏شناسیم که به صورت عام معتقد به این مطلب باشد و دستاوردهای بزرگ فرهنگی و دینی انقلاب را این‏چنین نادیده بگیرد. البته در سال‏های اخیر برخی از شخصیت‏های جناح راست به منظور نقد جریان اصلاحات و نیز برخی از شخصیت‏های جناح اصلاح‏طلب برای اثبات عرفی شدن دین (سکولاریزاسیون) و لزوم جدایی دین از دولت، به علائم و نشانه‏های دین‏گریزی و ارزش‏ستیزی استناد کرده‏اند؛ ولی این گونه اظهارات نه می‏تواند بیان‏گر دیدگاه‏های یک جناح باشد و نه باید آنها را مبنای بررسی‏های علمی قرار داد.

۲) هر چند در مقاله حاضر بر برخی از ناهنجاری‏ها و ریشه‏های آن به‏درستی انگشت گذاشته شده، اما به نظر می‏رسد که به جای تحلیل جامع و عمیق موضوع، مباحث فرهنگی را با جدال‏ها و کینه‏های سیاسی در هم آمیخته است.(۴) نویسنده محترم به جای آن‏که خود را با بی‏طرفی علمی به متن حوادث گذشته نزدیک کند و مسائل را با توجه به شرایط همان دوران مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، از منظر شرایط کنونی و با ادبیات سیاسی موجود به تبیین و ارزیابی گذشته نشسته است. حقیقت آن است که جریان‏های فرهنگی و فکری در ایران معاصر دقیقاً بر جناح‏بندی‏های سیاسی منطبق نیست. از آن‏جا که جناح‏های سیاسی در ایران بیشتر بر اساس مناسبات اجتماعی و پیوندهای عاطفی شکل گرفته و کمتر از مبانی فکری و ایدئولوژیک ناشی شده است، از این رو نمی‏توان کنش و واکنش‏های فرهنگی گروه‏ها را با مواضع سیاسی آنان مرتبط ساخت. از سوی دیگر، بی‏بنیادی اندیشه سیاسی در ایران سبب شده است که جناح‏های سیاسی همراه با ظهور امواج تلاطم‏های اجتماعی، به‏سرعت مواضع فکری و فرهنگی خود را جابه‏جا کنند و گذشته خود را به دست فراموشی بسپرند. برای مثال، بسیاری از برخوردهای خشن و تنگ‏نظرانه‏ای که نویسنده محترم آنها را به مخالفان سیاسی خود نسبت می‏دهد، محصول نگرش‏های رادیکال و چپ‏گرایانه کسانی است که امروزه در صف مقدم اصلاح‏طلبی و نوگرایی قرار دارند. بنابراین پیشنهاد می‏شود که پژوهش درباره « دین‏داری در ایران کنونی» را با نگاهی فرهنگی و اجتماعی و به‏دور از جانب‏داری‏های سیاسی دنبال کنیم.

۳) نویسنده محترم با ارائه یک تقسیم دووجهی از اندیشه‏های دینی در جامعه، گفتمان سنت‏گرا، بنیادگرا، شریعت‏گرا را در مقابل گفتمان نوگرا، معنویت‏گرا، مضمون‏گرا قرار می‏دهد. گذشته از ابهام‏های موجود در این واژه‏ها، گرایش‏های فکری در بین متفکران ما متنوع‏تر و رنگارنگ‏تر از آن است که بتوان آنها را با یک تصویر سیاه و سفید و با تعابیر مبهم و چندپهلو حکایت کرد. آنچه این دسته‏بندی را دشوارتر می‏سازد، فقدان بحث‏های بنیادین و ایدئولوژیک در ایران است که افراد و گروه‏ها دقیقاً مواضع خویش را با شفافیت و قاطعیت نسبت به پدیده‏ها و مفاهیم جدید بیان کنند. دست کم می‏توان گفت که ادبیات نویسنده، مولود اندیشه‏های گروهی از نخبگان سیاسی در سال‏های اخیر است و به هیچ وجه نمی‏تواند در تحلیل گذشته فرهنگی کشور به کار آید. تحلیل‏های فرهنگی و اجتماعی، نیازمند یک ادبیات دقیق‏تر، متنوع‏تر و پیچیده‏تر است.

۴) در این مقاله، با تقسیم‏بندی عناصر و مؤلفه‏های دین‏داری به چهار بخش (بینش‏ها، احساس‏ها، ارزش‏ها و رفتار) ادعا شده است که در سه بخش نخست، شرایط کنونی دین‏داری در ایران نسبت به گذشته چندان تغییری نکرده است و در بخش چهارم نیز تنها در مواردی که تحت نظارت و الزام حکومت قرار گرفته دچار تنزل شده است. قبل از هر چیز باید گفت که این گونه ادعاهای قاطع باید مستند به آمار و اطلاعات دقیق و علمی باشد که نه از گذشته چنین آمارهایی در دست است و نه چندان می‏توان به پژوهش‏های پراکنده‏ای که در سال‏های اخیر صورت گرفته است اعتماد کرد. تفاوت‏ها یا حتی تناقض‏های موجود در این پژوهش‏های میدانی، نشان از ضعف روش‏ها و داده‏های اطلاعاتی دارد. وانگهی، این داوری به صورت کلی و برای اقشار و نسل‏های متفاوتی اظهار شده است که در ایران کنونی از یک بافت و ساخت مشترک فکری و اجتماعی برخوردار نیستند. در یک پژوهش علمی باید موضوع و مورد مطالعه (case) دقیقاً تعریف و تحریر شود.

از این ملاحظات روش‏شناسانه که بگذریم، به نظر می‏رسد که نویسنده محترم تصوری انتزاعی از مؤلفه‏های چهارگانه در ذهن داشته و به جنبه‏های کیفی و محتوایی باورها، احساس‏ها، ارزش‏ها و رفتارها توجه کافی مبذول نداشته است. به‏راستی آیا می‏توان تأثیر عمیق و گسترده انقلاب اسلامی بر شناخت ابعاد گوناگون اسلام و توانمندی آن را در اصلاح و اداره جوامع انسانی نادیده گرفت؟ آیا آشنایی مردم ایران با ارزش‏های اخلاقی و اجتماعی اسلام در امروز، با گذشته قابل مقایسه است؟ در حوزه رفتارها نیز نظر نویسنده به صورت کامل قابل پذیرش نیست. پدیده‏های جزئی و ظاهری را به هیچ روی نمی‏توان ملاکی برای قضاوت‏های کلی قرار داد. آنچه نویسنده درباره رفتارهای تحت نظارت حکومت گفته است، هر چند خالی از پاره‏ای حقایق نیست، ولی تحلیل و نتیجه‏گیری احتمالی ایشان (که ظاهراً نظر به جداسازی حوزه دین از حوزه سیاست دارد) نادرست است. این بحث نیاز به بررسی‏های بیشتر دارد.

۵) نویسنده با یک تحریف آشکار، ریشه‏های انقلاب اسلامی را در اندیشه‏های روشنفکران دینی دانسته است و حضور روحانیت اصیل در انقلاب را ناشی از سلطه سیاسی می‏داند. این بحث را هر چند باید در یک تحلیل دقیق تاریخی و فرهنگی از انقلاب اسلامی ارائه کرد، ولی به یک نکته می‏توان اشاره نمود و آن این‏که جریان‏های روشنفکری دینی پیش از انقلاب که در قالب گروه‏هایی چون نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق و... متمرکز بودند، در آستانه انقلاب ۵۷ به‏کلی متلاشی و منزوی شده بودند و در توده‏های مردم نام و نشانی از آنها نبود. انقلاب اسلامی به دست مردمی شکل گرفت که ارزش‏ها و آرمان‏های دینی خود را در امام خمینی‏قدس سره به عنوان یک مرجع مردمی، روشن‏اندیش و دل‏سوز می‏یافتند. رویارویی روشنفکری دینی با امام و انقلاب در آستانه پیروزی انقلاب و انزوای کامل این جریان (حتی اندیشه‏های دکتر شریعتی) در دهه اول انقلاب، نشان از ناسازگاری و ناهمنوایی این افکار با تفکر انقلاب اسلامی داشت. روشنفکری دینی تنها در دهه هفتاد با بازسازی فکری خود و یارگیری از نیروهای جوان و انقلابی توانست بخشی از قدرت اجتماعی و سیاسی کشور را نصیب خود سازد.

البته در برابر جریان روشنفکری، افراد و گروه‏هایی نیز بودند که با نگرش‏های سطحی و واپس‏گرایانه نتوانستند ذهنیت نسل جوان را در دهه سی و چهل به سوی خود جلب نمایند. بار اصلی اندیشه انقلاب اسلامی در آن دوران بر دوش شخصیت‏هایی چون شهید مطهری، شهید بهشتی و سایر شاگردان امام سنگینی می‏کرد. تفاوت‏های این دیدگاه با جریان روشنفکری در سال‏های قبل از انقلاب نیاز به توضیح ندارد.

(۱)fact judjment

(۲) value judjment

(۳) norm

(۴) نویسنده در سراسر مقاله، از ادبیات تند سیاسی و انتقام‏جویانه‏ای استفاده کرده است که در تلخیص حاضر حتی‏الامکان حذف شده است.



همچنین مشاهده کنید