سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

دعای مادرم را در میدان مسابقه حس می کنم


دعای مادرم را در میدان مسابقه حس می کنم

گپی با جواد حردانی قهرمان خوزستانی پارالمپیک درباره ورزش, موفقیت و مشکلات مردم خوزستان

متولد و ساکن جنوب ایران است، استانی که بسیاری از شهروندانش ۸ سال پیشاپیش همه ایرانیان، سد راه دشمن شدند و پرچم کشورمان را برافراشته نگه داشتند. در همه عکس‌هایش لبخند به‌صورت دارد، حتی بیشتر از این؛ می‌خندد، شادشاد است! انرژی و نشاط در لحن صدایش هم موج می‌زند،..

مخصوصا موقعی که بعضی از خاطراتش را با خنده و طنز تعریف می‌کند. وقتی از او که قهرمان مسابقات جهانی پرتاب دیسک، وزنه و نیزه است خواستیم خودش را کامل‌تر معرفی کند، گفت: «جواد حردانی هستم، متولد فرورین ۱۳۶۳ از عشایر عرب زبان خوزستان. آخرین فرزند خانواده‌ام و ۳ برادر و یک خواهر دارم. در اهواز به دنیا آمده‌ام و ساکن این شهر هستم؛ خانواده من زندگی طایفه‌ای دارند و اسم طایفه‌مان «بنت حردان» است که نزدیک ۶ هزار نفر عضو آن هستند. حداقل ۳۰۰ نفر از آنها اقوام نزدیک ما هستند و با دایی‌ها، عموها، خاله‌ها و عمه‌ها و بچه‌هایشان رابطه نزدیک داریم. اگر روزی حداقل ۶-۵ نفرشان را نبینم، برایم روز نمی‌شود!»

▪ خانواده شما در طول جنگ هم در اهواز ساکن بودند؟

بله، چون فامیل و آشنایی در شهرهای دیگر نداشتیم، در آن سال‌ها هم اهواز را ترک نکردیم، به‌خصوص که پدرم ارتشی و کاملا درگیر جنگ بود. من هم در بحبوحه جنگ به دنیا آمده‌ام. البته موقع تولدم مادر و خواهر و برادرهایم به سوسنگرد رفته بودند ولی همان روزها آنجا هم بمباران شده بود.

▪ مشکل جسمی‌تان به آن سال‌ها مربوط نمی‌شود؟

مشکل من مادرزادی است و پای راستم کمی کوتاه‌تر است. این اختلاف اندازه در قسمت زانو حدود ۴ سانتی‌متر است. وقتی به دنیا آمدم، مادرم متوجه این موضوع شد ولی به دلیل شرایط جنگی و اینکه در اهواز امکانات کم بود و خانواده ما هم بضاعت چندانی نداشتند، نتوانستند برای بهبودی‌ام کاری کنند. الان در کلاس پزشکی اف ۳۸ کار می‌کنم که بالاترین کلاس پزشکی پارالمپیک است.

▪ اگر در آن شرایط زندگی نمی‌کردید، امکان درمانتان وجود داشت؟

مشکل من شدید نبود و فکر می‌کنم اگر شرایط بد اقتصادی و جنگی نبود، شاید می‌توانستند آن را درمان کنند. علم خیلی پیشرفت کرده و خیلی از مشکل‌های مادرزادی را می‌توان حل کرد.

▪ خودتان در چه سنی متوجه تفاوتتان با همسن و سال‌هایتان شدید؟

از زمان بلوغ که قدم بلند شد، این تفاوت بیشتر به چشم آمد اما قبل از آن هم می‌دانستم پایم کمی کوتاه‌تر است، چون موقع دویدن و بازی کردن اذیتم می‌کرد و کمرم درد می‌گرفت. با این حال تا ۱۶-۱۵سالگی این وضعیت در راه‌رفتن و ظاهرم خیلی کمتر مشخص بود.

▪ چنین مشکل‌هایی در نوجوانی بیشتر از هر زمانی می‌تواند آزاردهنده باشد، آن دوره برای شما چطور گذشت؟

این مساله هیچ‌وقت روی فعالیت و روحیه‌ام اثر نداشت. حتی از بچگی خیلی شیطان و

پر انرژی بودم. کمی بازیگوشی می‌کردم و درس نمی‌خواندم اما همیشه در برنامه‌های ورزشی مدرسه نفر اول بودم. دلم می‌خواست با معلم‌ها و دوست‌هایم حرف می‌زدید تا آنها هم شهادت می‌دادند. همیشه وقتی مدرسه مسابقه‌ای داشت، نفر اول بودم و بارها توانستم در رقابت‌های بین مدارس و منطقه‌ای برنده شوم.

▪ خانواده‌تان با شرایط شما چطور برخورد کردند؟

در آن سال‌ها زندگی خیلی سختی داشتیم و از نظر مالی بی‌بضاعت بودیم. آنها در شرایط جنگی به دلیل مشکل‌های اقتصادی نمی‌توانستند کاری برایم انجام دهند. با این حال همیشه از نظر روانی حمایتم می‌کنند و دعاهایشان بیشترین ارزش را برایم داشته و دارد. وقتی به خاطر اردوهای تیم‌ملی مدت زیادی از خانواده دور هستم و چندماه نمی‌توانم آنها را ببینم، دلگرمی می‌دهند که تا جایی که می‌توانم به ورزش ادامه دهم. از طرف دیگر پدرم نظامی و سخت‌گیر بود و می‌گفت کسی که در زندگی زحمت و سختی نکشد، هیچ‌وقت موفق نخواهد شد. من هم از کودکی یاد گرفتم برای موفق‌شدن باید خیلی تلاش کنم.

▪ ورزش را از چه سنی شروع کردید؟

ما خانواده ورزشکاری هستیم؛ چند نفر از عموها و دایی‌هایم عضو تیم دومیدانی هستند. حتی قهرمان بوکس و دومیدانی کشور و آسیا بودند. یکی از عموهایم ۱۶ سال ملی‌پوش بود و از ۱۹ سالگی مربی‌ام است. من هم از بچگی ورزش را دوست داشتم. بهترین ساعت‌های مدرسه برایم، ساعت ورزش بود و همیشه در مسابقه‌های منطقه‌ای آموزش و پرورش شرکت می‌کردم. با کمک و راهنمایی اقوام و دوستانم ورزش را از سال ۱۳۷۵ به شکل حرفه‌ای شروع کردم. بعد از مدتی که دومیدانی برایم جدی شد، فوتبال و کاراته را کنار گذاشتم. پرتاب دیسک را به‌عنوان رشته اصلی‌ام انتخاب کردم و هر روز بعد از پایان تمرین‌هایم

۲۰ دقیقه هم برای پرتاب وزنه تمرین می‌کردم.

▪ چه مراحلی را طی کردید تا به عضویت تیم‌ملی درآمدید؟

از همان ابتدا خیلی سخت تمرین می‌کردم. برای عضویت در تیم‌ملی باید با تیم استان در مسابقه‌های قهرمانی کشور شرکت می‌کردم. بعد از موفقیت‌های منطقه‌ای و شهرستانی، عضو تیم منتخب استان شدم. سال ۱۳۷۸ در مسابقه‌های قهرمانی کشور شرکت کردم و ۲ ماه بعد برای اردوی تیم‌ملی دعوت شدم. بعد از آن تا الان در ۳ مقطع نوجوانان، جوانان و بزرگسالان عضو تیم‌ملی بوده‌ام.

▪ وقتی برای اولین‌بار در یک رقابت خارجی شرکت کردید چه حسی داشتید؟

همان سال ۱۳۷۸ در مسابقه‌های جهانی مسکو مدال طلا گرفتم. سال‌های زیادی گذشته و همه‌چیز را به خاطر ندارم. بعضی وقت‌ها که عکس‌های قدیمی را می‌بینم، چهره کودکی‌ام برایم عجیب است، اما به هر حال هر چیزی برای اولین‌بار حس و حال خاص خود را دارد. یادم است که خیلی خوشحال بودم، چون می‌دانستم خانواده و دوستانم با شنیدن این خبر چقدر شاد می‌شوند! اینجا رسم و رسوم خاصی داریم که موقع شادی همه اعضای طایفه جمع می‌شوند و رقص و پایکوبی می‌کنند.

▪ قبل از اینکه ورزش را شروع کنید چه تصوری از آینده‌تان داشتید؟

از دوره نوجوانی هدفم را مشخص کرده بودم و همیشه به دوستانم می‌گفتم من باید یک روز قهرمان جهان و المپیک شوم. از کودکی آرزو داشتم روزی پیراهن تیم‌ملی را بپوشم؛ پیراهنی که پرچم ایران روی آن باشد و کنارش نوشته باشد: «ایران». خدا را شکر می‌کنم که کمکم کرد و موفق شدم. افتخار می‌کنم که از یک خانواده کم‌بضاعت توانستم برای کشورم افتخار به‌دست بیاورم.

▪ روند تمرین و آماده‌سازی‌تان چطور است؟

در شرایط عادی هفته‌ای ۶ جلسه تمرین می‌کنم که نزدیک مسابقه‌ها به هفته‌ای ۱۲ جلسه می‌رسد. برای پارالمپیک یک سال و نیم در اردو بودیم. روزی ۲ جلسه و هفته‌ای ۱۱ جلسه تمرین می‌کردیم و در کل آن مدت فقط چند روز توانستم خانواده‌ام را ببینم. یکی از حرکت‌هایی که داریم به «اسکات» معروف است. یک‌ هالتر را سر شانه‌مان می‌گذاریم که روی آن وزنه ۲۰۰ کیلویی است و باید با آن بنشینیم و بلند شویم. اگر ۵ بار فقط این کار را انجام دهیم در واقع مثل این است که یک تن جا‌به‌جا کرده باشیم. هر روز تنها کاری که می‌کردیم تمرین و وزنه‌زدن بود. جمعه‌ها که روز استراحتمان بود، فقط می‌خوابیدیم و حتی برای خوردن ناهار بیدار نمی‌شدیم. البته بعد از پارالمپیک دیسک کمری که از قبل ایجاد شده بود عود کرد؛ عمل جراحی داشتم و ۳ ماه خانه‌نشین شدم.

▪ آلودگی‌ هوای اهواز تمرین‌های شما را تعطیل نمی‌کند؟

آلودگی‌ هوای اهواز واقعا مردم را اذیت می‌کند. خیلی‌ها مشکل تنفسی و آلرژی پیدا کرده‌اند. بارها به‌دلیل آلودگی، پرواز هواپیماها کنسل شده و مجبور شده‌ام شب در فرودگاه بخوابم. در اهواز حتی آب آشامیدنی سالم نداریم و بیشتر خانواده‌ها مجبور شده‌اند دستگاه تصفیه آب بخرند. من هم وقتی هوا آلوده است، مجبورم داخل سالن تمرین کنم ولی تمرین را تعطیل نمی‌کنم.

▪ چرا با وجود این آسیب‌های جسمی همچنان به ورزش حرفه‌ای ادامه می‌دهید؟

اگر این تمرین‌های سخت را انجام نمی‌دادم، نمی‌توانستم مدال طلا به‌دست آورم. من با اختلاف سانتی‌متر مدال گرفتم. در پرتاب دیسک رکورد پارالمپیک را که متعلق به خودم بود، ۸ متر ارتقا دادم. در پرتاب وزنه هم رکورد خودم را بیشتر از یک متر ارتقا دادم. ورزش قهرمانی با ورزش معمولی خیلی فرق دارد. در ورزش حرفه‌ای آسیب‌دیدن عادی است، خصوصا در ورزش‌های پرتاب دیسک و وزنه که آسیب رباط صلیبی، دیسک، کتف و منیسک خیلی زیاد است. همه کسانی که به صورت حرفه‌ای ورزش می‌کنند، دچار مشکل‌های جسمی و عوارض ناشی از تمرین‌ها یا مسابقه‌های سخت می‌شوند. وقتی برای مسابقه‌های پارالمپیک لندن روزی ۶ ساعت تمرین می‌کردیم، دستانمان پینه بسته و شبیه دستان کارگران ساختمانی شده بود. برای به‌دست آوردن مدال باید خیلی بیشتر از معمول تلاش کرد و سختی کشید.

▪ موفقیت‌های شما چه تاثیری بر ورزش استان خوزستان، مخصوصا ورزشکاران پارالمپیک داشت؟

بعد از پارالمپیک لندن، خیلی‌ها که مشکل جسمی‌شان از من بیشتر بود و خانه‌نشین بودند، جذب ورزش شدند. می‌دانم که نتایج آن مسابقه‌ها باعث شد ۱۵ نفر ورزش را شروع کنند. این موضوع به من انگیزه می‌دهد، اینکه می‌دانم مردم استان از موفقیت‌هایم خوشحال می‌شوند. ما در محله‌ای زندگی می‌کنیم که مردم خیلی کم‌بضاعت هستند و مشکل‌های زیادی دارند. هر بار قرار می‌شود با یکی از مسوولان دیداری داشته باشم، خیلی از مردم نامه‌هایی به خانه‌مان می‌آورند تا به مسوولان برسانم. تنها کاری که می‌توانم برایشان انجام دهم، رساندن این نامه‌هاست.

▪ از ۳۲ مدالی که تا به حال گرفته‌اید، کدام‌یک را بیشتر دوست دارید؟

همه را دوست دارم چون برای همه‌شان خیلی زحمت کشیده‌ام. در هوای گرم اهواز و هوای سرد زمستان تمرین کرده‌ام و مدت زیادی از خانواده‌ام دور بوده‌ام. مدال‌هایی که می‌گیریم به اندازه وزنشان ارزش مادی ندارند. در واقع روی آنها آب طلا کار شده اما ارزش این مدال‌ها معنوی است و آن را با هیچ‌چیز عوض نمی‌کنم. وقتی از مسابقه‌ها برمی‌گردم، مادرم دوباره مدال را به گردنم می‌اندازد. برای به‌دست آوردن مدال‌هایم خیلی زحمت کشیده‌ام و با هیچ‌چیز عوضشان نمی‌کنم. اشک مادرم و دعاهای او، شادی دل همشهری‌ها و هم وطن‌ها این مدال‌ها را برایم ارزشمندتر کرده است.

▪ لحظه‌ای که مدال طلای پارالمپیک را به گردنتان انداختند، به چه چیزی فکر می‌کردید؟

هر کشور برای پخش زنده مسابقه‌ها باید حق آن را بخرد و سال‌های قبل مسابقه‌های پارالمپیک پخش مستقیم نمی‌شد، اما قبل از پارالمپیک ۲۰۱۲ رکوردگیری شد و چون مطمئن بودند من و بعضی دیگر از بچه‌ها طلا می‌گیریم، حق پخش رقابت‌هایمان را خریدند. قبل از شروع مسابقه، به خانواده‌ام تلفن کردم و از زن‌دایی‌ام خواستم برایم دعا کند. می‌دانستم خیلی از دوستان و آشنایان موقع پخش مسابقه‌ها در خانه ما جمع شده‌اند. وقتی وارد میدان شدم، حس می‌کردم مادرم کنارم ایستاده و دعایم می‌کند! این نکته باعث شد انرژی و انگیزه بیشتری داشته باشم. احساس اینکه توانسته‌ای افتخاری برای کشورت به‌دست بیاوری خیلی خاص است و توضیح دادن‌اش کار آسانی نیست. فقط باید در آن شرایط باشید که بتوانید آن را حس کنید. وقتی در لندن جلوی چشم ۸۰ هزار نفر نام ایران برده شد و پرچم ایران بالا رفت، بغض کردم... پیام‌های تبریکی که بعد از آن برایم آمد، هنوز نگه داشته‌ام و خیلی دوست دارم.

▪ رژیم غذایی و تغذیه‌تان چطور است؟

ورزشکاران ایرانی برعکس ورزشکاران خارجی نظارت تغذیه‌ای ندارند و من هم معمولا از ۵-۴ ماه قبل از مسابقه‌ها، رژیم غذایی ویژه را شروع می‌کنم اما خودم عاشق ماهی هستم! در واقع غذای اصلی‌ام میگو و ماهی است. هندیجان یکی از شهرهای استان خوزستان، شهری بندری است که ماهی و شاه میگوی تازه را از آنجا به اهواز می‌آورند. اگر ۱۲ وعده غذایی‌ام در طول هفته ماهی باشد، با میل و اشتها می‌خورم.

▪ غیر از ورزش، فعالیت دیگری هم دارید؟

هم درس می‌خوانم، هم کار می‌کنم. دانشجوی تربیت بدنی دانشگاه اهواز و کارمند شرکت ملی حفاری وابسته به شرکت نفت هستم. خوشبختانه هیچ‌کدام از این فعالیت‌ها روی تمرین‌هایم اثر نگذاشته است. استادهای دانشگاه مرا می‌شناسند و از کلاس‌های بدنسازی و آمادگی جسمانی معاف شده‌ام و فقط در کلاس‌های تئوری شرکت می‌کنم. در محل کار هم مدیر ورزشی دارم که اجازه نمی‌دهد تمرین‌هایم را کنار بگذارم. همیشه به موقع سر تمرین‌هایم آماده می‌شوم و هیچ‌وقت از مدت زمان آن کم نکرده‌ام تا آمادگی‌ام حفظ شود.

▪ فکر می‌کنید تا چه سنی بتوانید ورزش قهرمانی را ادامه می‌دهید؟

اگر به اختیار خودم بود، تا ۶۰ سالگی هم دست از ورزش برنمی‌داشتم! هربار مدال می‌گیرم، حس می‌کنم ۱۰ سال جوان‌تر شده‌ام اما مجبورم تا وقتی از نظر جسمی توانایی دارم، ادامه دهم که معمولا برای بیشتر ورزشکاران در ۳۵-۳۴ سالگی این دوره تمام می‌شود. بعد از آن می‌خواهم به مربیگری مشغول شوم. در این سال‌ها با ۳-۲ مربی خارجی کار کرده‌ام و چیزهای زیادی از آنها یاد گرفته‌ام. دلم می‌خواهد همه تجربه‌ها و دانسته‌هایم را به نسل‌های بعدی منتقل کنم و با همراهی آنها باز هم برای کشورم افتخار به‌دست بیاورم.

● جواد حردانی در یک نگاه

رشته ورزشی دوومیدانی (پرتاب دیسک)

مدال طلای پارالمپیک ۲۰۰۴ آتن

مدال طلای مسابقه‌های جهانی ۲۰۰۷

مدال طلای مسابقه‌های جهانی ۲۰۱۱

مدال طلای مسابقه‌های جهانی ۲۰۱۲

مدال طلای بازی‌های پارآسیایی گوانگجو ۲۰۱۰ (پرتاب دیسک)

مدال برنز بازی‌های پارآسیایی گوانگجو ۲۰۱۰(پرتاب وزنه)

مدال طلای پارالمپیک لندن ۲۰۱۲ (پرتاب دیسک)

مدال برنز پارالمپیک ۲۰۱۲ (پرتاب وزنه)

مدال برنز پارالمپیک پکن ۲۰۰۸ (پرتاب نیزه)

۱۶ سال عضویت مداوم در تیم‌ملی پارالمپیک ایران (در ۳ مقطع نوجوانان، جوانان، بزرگسالان)

مهری محمدی

فائقه نکویی



همچنین مشاهده کنید