سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

شیوه های منکرستیزی پیامبراکرم ص


شیوه های منکرستیزی پیامبراکرم ص

در مقاله حاضر نویسنده با استناد به روایات و استنادات تاریخی برخی از روشهای پیامبراکرم در مقابله با منکرات و کارهای خلاف و نادرست افراد جامعه را مورد بررسی و کنکاش قرار داده است که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم

در مقاله حاضر نویسنده با استناد به روایات و استنادات تاریخی برخی از روشهای پیامبراکرم در مقابله با منکرات و کارهای خلاف و نادرست افراد جامعه را مورد بررسی و کنکاش قرار داده است که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

گفتنی است این مطلب از ویژه نامه فرهنگ کوثر شماره ۶۸ انتخاب شده است.

پیامبر گرامی اسلام(ص) در امر هدایت مردم، هم «بشیر» و هم «نذیر» است. اما در هیچ جای قرآن برای آن حضرت عنوان «بشیر» به تنهایی ذکر نشده است، ولی در موارد مختلف، فقط به عنوان «نذیر» معرفی و تنها بیم دهنده و بازدارنده از بدی ها، قلمداد شده است: (یا ایها المدثر، قم فأنذر)؛ ای جامأ خواب به خود پیچیده! برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده). (مدثر/۲)

در برخی موارد نیز وظیفأ آن حضرت منحصر در «انذار» دانسته شده است:

(انما أنت نذیر)؛ تو فقط بیم دهنده ای. (هود/۲۱)

(ان أنا الا نذیر مبین)؛ من تنها انذارکننده ای آشکارم.(شعراء/۵۱۱)

پیامبر(ص) به خوبی می دانست که تا مردم از شرک، بت پرستی، ستم، خونریزی، چپاول و دیگر منکرات دست برندارند، به «یکتاپرستی» معتقد نگردند و به دستورهای رهایی بخش اسلام پای بند نشوند، به سعادت نمی رسند. از این رو، آن حضرت بعد از بعثت، لحظه ای از ستیز با مظاهر کفر و بت پرستی غافل نشد.

● در مکه

وی در مدت سیزده سال که در مکه بود، با تحمل رنج ها و اذیت و آزارهای زیادی، با شرک و بت پرستی که بزرگ ترین گناه است، ستیزه نمود و بدرفتاری های گوناگون آنها را به جان خرید و در این راه خطیر، ذره ای کوتاه نیامد.

نمونه های زیادی از سیرأ حضرت در این مبارزه طاقت فرسا می توان یافت که به ذکر بعضی از آنها، اکتفا می کنیم.

اولین اعلام

بنا بر قول مشهور در آغاز سال چهارم بعثت، این آیه بر پیامبر نازل شد: «آنچه را مأمور هستی، آشکارا بیان کن و به (کارشکنی) مشرکان اعتنا نکن.» (حجر/۵۹)

پیامبر گرامی اسلامی(ص) فهمید که باید اسلام را آشکار نماید. از این رو، در موسم حج بر بالای کوه صفا آمد و با ندای بلند، سه بار فرمود: «یا ایها الناس انی رسول الله رب العالمین؛ ای مردم! من فرستاده پروردگار عالمیان هستم».

سپس رسول خدا(ص) بالای کوه مروه آمد و دستش را بر گوش نهاد و با صدای بلند سه بار فرمود: «یا ایهاالناس انی رسول الله رب العالمین».

در این هنگام، بت پرستان با چهرأ خشم آلود به او چشم دوختند. ابوجهل سنگی به سوی آن حضرت انداخت که بین دو چشمانش شکافته شد. سایر مشرکان نیز به دنبال ابوجهل، آن حضرت را سنگباران نمودند.(۱)

زمانی که رسول خدا(ص) مردم را دعوت به توحید می کرد و آنها را از شرک و بت پرستی نهی می نمود، ابولهب در پی آن حضرت می رفت، به او سنگ می زد و به مردم می گفت: او را اطاعت نکنید؛ او کذاب است.(۲)

شخصی به نام طارق می گوید:

در بازار ذی المجاز بودیم؛ دیدیم جوانی در بازار می گوید: «ایهاالناس قولوا لااله الاالله تفلحوا؛ ای مردم! بگویید خدایی جز خدای یکتا نیست تا رستگار شوید». ناگاه مردی را پشت سر این جوان دیدم که به طرف او سنگ می انداخت؛ به طوری که از پاهای آن جوان بر اثر اصابت سنگ ها، خون جاری شد و آن مرد (ابولهب) می گفت: «ای مردم! این جوان دروغگو است؛ سخنش را تصدیق نکنید.» پرسیدم: این جوان و آن مرد کیست؟ گفتند: این جوان، حضرت محمد(ص) است که مردم را به یکتایی خدا دعوت می کند و آن مرد، عمویش ابولهب است که می پندارد او دروغگو است.»(۳)

همسرش ام جمیل، همچون جاسوس کهنه کاری، گفتارها و کارهای پیامبر را به مشرکان خبر می داد و آنها را بر ضد آن حضرت می شوراند و در راه پیامبر (از خانه به کعبه)، خارهایی را قرار می داد تا بدین گونه به پای آن حضرت آسیب برساند.(۴)

● هجرت از محیط شرک

یکی از راه های مبارزأ مؤمنان با منکر، این است که در صورت عدم توانایی در رودررویی با مخالفان دین، باید از آن سرزمین هجرت کنند و به دیاری که امکان اجرای احکام الهی وجود دارد، کوچ نمایند. پیامبر اسلام نیز برای حفظ جان مسلمانان و نگهداری دینشان، به آنها اجازه داد تا به «حبشه» هجرت کنند. گروهی با همسر و فرزندان و گروهی بدون اهل و عیال به حبشه کوچ نمودند و پس از مدتی به مکه برگشتند و باز مورد شکنجه و اذیت و آزار مشرکان قرار گرفتند. پس از پیمان عقبه- که آن حضرت با مردم یثرب هم پیمان شد و آنان آمادگی خود را برای پذیرش پیامبر و حمایت از او اعلام کردند- زمینأ هجرت مسلمانان همراه با پیامبر گرامی به یثرب (مدینه) فراهم شد. این، در حالی بود که آن حضرت سیزده سال رنج را تحمل کرده بود.

مبارزه با منکرات در مدینه

پس از ورود به مدینه و گسترش اسلام و ایجاد پایه های حکومت اسلامی، مبارزات آن حضرت با منکرات جنبه های مختلفی یافت.

البته مشرکین مکه لحظه ای او را رها نکردند و در طول ده سال زندگی آن حضرت در مدینه، بیش از هفتاد جنگ برای آن حضرت تدارک دیدند. پیامبر نیز با جدیت هرچه تمام تر، با آنها مبارزه نمود و بیش تر جنگ ها را خود فرماندهی نمود که این جنگ ها را «غزوه» می گویند و فرماندهی بعضی را به دیگران سپرد و خود همراه آنان نبود که آنها را «سریه» می نامند.

از طرف دیگر، در میان پیروان آن حضرت نیز بر اثر نفاق یا وسوسه های شیطانی، گاهی تخلفاتی به چشم می خورد و آنان مرتکب منکراتی می شدند که پیامبر با روش های گوناگون با آنان برخورد می کرد و گاهی با تبعید، گاهی با طرد مخالفان از حضور خویش، گاهی با عفو و بخشش و... آنان را تأدیب می کرد که به نمونه هایی اشاره می کنیم.

۱) تبعید

حکم بن ابی العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا(ص) در مکه بود و آن حضرت را بسیار می آزرد و به همین جهت، آن حضرت او و پسرش مروان را از مدینه به طایف تبعید کرد.

از جمله اذیت های وی، آن بود که هرگاه پیامبر در کوچه های مکه راه می رفت، حکم بن ابی العاص پشت سر آن حضرت به تمسخر و تقلید حرکات پیامبر می پرداخت و بدین وسیله، دشمنان اسلام و مشرکان را می خندانید. سرانجام روزی رسول خدا(ص) روی خود را برگرداند و همچنان که وی مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود، به او فرمود: «کن کذالک؛ همین گونه باش». از آن پس، بدن حکم تا زمان مرگش ارتعاش داشت.(۵)

۲) تحریم اجتماعی

در سال نهم هجری به مسلمانان خبر رسید که گروهی از قبایل شمال جزیره العرب با امپراتور روم معاهده ای بسته اند و قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر اسلام دستور داد مسلمانان آماده جنگ شوند، و با لشکری حدود سی هزار نفر سواره و پیاده به سوی «تبوک» حرکت کرد. گروهی از منافقان و مردم دیگر به بهانه های مختلف از رفتن به جنگ خودداری کردند؛ از جمله آنها سه نفر بودند به نام های: کعب بن مالک، مراره بن ربیع و هلال بن امیه، که به دلیل تنبلی و سهل انگاری از فرمان پیامبر سرپیچی کردند؛ ولی چون رسول خدا(ص) به مدینه بازگشت، به نزد آن حضرت آمدند و عذرخواهی کردند. رسول خدا(ص) به آنان پاسخی نداد و به مسلمانان نیز امر فرمود کسی با آنها سخن نگوید. مردم مسلمان هم طبق دستور پیامبر اسلام با آنان هیچ سخنی نگفتند؛ حتی کودکان خردسال مدینه نیز از آنها کناره گرفتند. همسرانشان نیز نزد رسول خدا آمدند و پرسیدند: آیا ما نیز از اینها کناره گیری کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: با آنان باشید، ولی با شما نزدیکی نکنند.

پس از مدتی، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که هر سه از مدینه بیرون رفتند و به کوه های اطراف پناهنده شدند. همسران آنها هر روز مقداری غذا برای آنها می بردند و بدون هیچ سخنی، غذا را نزد آنها می گذاشتند و باز می گشتند، به تدریج آن سه، به این نتیجه رسیدند که خودشان نیز از یکدیگر جدا شوند و بدین ترتیب هر کدام به سویی رفتند. پنجاه روز تمام بر این منوال گذشت. آنان در این مدت پیوسته برای پذیرفته شدن توبه شان به درگاه خداوند تضرع و زاری می کردند؛ تا خدا توبه شان را پذیرفت و این آیه نازل شد: (و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض...)(توبه/۸۱۱) و خداوند قبول شدن توبه شان را به اطلاع پیامبر اسلام رساند.(۶)

۳) توبیخ

جنگ خیبر، یکی از جنگ های عصر پیامبر(ص) بین سپاه اسلام و یهودیان بود که در سال هفتم هجرت در سرزمین خیبر (۰۲۱ کیلومتری شمال مدینه) رخ داد و با پیروزی سپاه اسلام پایان یافت و جمعی از یهودیان به اسارت سپاه اسلام در آمدند. یکی از اسیران، «صفیه» دختر «حی بن اخطب» (دانشمند سرشناس یهود) بود.

بلال حبشی، یار نزدیک پیامبر، صفیه را همراه بانوی دیگر به اسارت گرفت و آنها را به حضور رسول خدا(ص) آورد؛ ولی رعایت اصول اخلاقی اسلام را نکرد و آنها را از کناره جنازه کشته شدگان عبور داد. سعید صورتش را خراشید و خاک بر سر خود ریخت و بلند بلند گریه کرد. هنگامی که بلال آنها را نزد پیامبر آورد، پیامبر از صفیه پرسید:

«چرا صورتت را خراشیده ای و این گونه خاک آلود و افسرده هستی؟»

صفیه ماجرای عبورش را از کنار جنازه ها بیان کرد. رسول اکرم(ص) از رفتار بلال در مورد یک زن اسیر، ناراحت شد و به بلال فرمود: «انزعت منک الرحمه یا بلال...؛ ای بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بر بسته که آنها را از کنار کشته شدگانشان عبور می دهی؟ چرا بی رحمی کردی؟»(۷)به این ترتیب، بلال حبشی با آنکه نزد پیامبر منزلتی خاص داشت، هم مورد سرزنش پیامبر قرار گرفت و هم آن حضرت بدین وسیله اعلام فرمود که باید با اسیران جنگی براساس «محبت اسلامی» برخورد شود.

۴) پاسخ بدی با نیکی

یکی از مؤثرترین طرق مبارزه با دشمنان سرسخت و لجوج و از بین بردن منکرات، آن است که بدی ها را به نیکی پاسخ دهند. اینجاست که شور و غوغایی از درون وجدان آنها برمی خیزد و شخص بدکار را سخت تحت ضربات سرزنش و ملامت قرار می دهد. این شیوه، بارها در سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) بسیار دیده شده و سبب انقلاب و دگرگونی روحی و بازگشت بسیاری به طریق حق گردیده است.قرآن کریم بارها این امر را به عنوان یک اصل در مبارزه با بدی ها به مسلمانان گوشزد می کند؛ از جمله می فرماید:

«بدی را به بهترین راه و روش دفاع کن (و پاسخ بدی را به نیکی بده). ما به آنچه وصف می کنند، آگاه تریم و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می بردم.»(مومنون/۷۹)

حتی خداوند متعال می فرماید: نتیجه این کار شما، آن خواهد شد که دشمنان سرسخت، دوستان گرم و صمیمی شوند: «بدی را با نیکی دفع کن؛ آن گاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.»(خصلت/۴۳)

ناگفته پیداست که این دستور به مواردی اختصاص دارد که دشمن از آن سوءاستفاده نکند و آن را دلیل بر ضعف نشمارد و بر جرئت و جسارتش افزوده نگردد. و نیز مفهوم این سخن هرگز سازشکاری و قبول تسلیم در برابر وسوسه های دشمنان نیست. شاید به همین دلیل بعد از بیان این دستور در آیات فوق، بلافاصله به پیامبر دستور داده شده است که از همذات و وسوسه های شیاطین و حضور آنها، به خدا پناه ببرد.(۸)

در این زمینه، شاگرد تربیت یافته در مکتب پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) می فرماید: «عاتب اخاک بالاحسان الیه واردد شره بالانعام علیه؛ برادرت را در برابر کار خلافی که انجام داده به وسیله نیکی، سرزنش کن و شر او را از طریق انعام کردن و احسان، به او برگردان».(۹)

۵) مدارا با نادان

انس بن مالک می گوید: من درحضور پیامبر(ص) بودم. عبایی که حاشیه زبری داشت، بر دوشش بود.

یک نفر بادیه نشین آمد و عبای آن حضرت را گرفت و محکم کشید؛ به طوری که قسمت زیرعبا، گردن مبارک آن حضرت را خراشید. سپس گستاخانه گفت: «ای محمد! از مال خدا که درنزد توست،بر این دو شترم بار کن ببرم؛ چرا که این اموال، نه مال توست و نه مال پدرت»

پیامبر(ص) اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خداست و من، بنده خدا هستم.

آن گاه فرمود: ای اعرابی! آیا درمقابل این آسیبی که به من رساندی، به تو آسیب برسانم؟

اعرابی گفت: نه

پیامبر(ص) فرمود: چرا؟

اعرابی گفت: زیرا تو، بدی را با بدی دفع نمی کنی.

پیامبر از سخن او خندید و سپس دستور داد بر یکی ازشتران او، جو و بر دیگری، خرما بار کردند و به او دادند. (۰۱)

۶) عفو و گذشت

پیامبر گاهی با عفو و بخشش، گناهکار را به مسیر حق سوق می داد. خداوند متعال می فرماید: به برکت رحمت الهی، در برابر آنان نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش و برایشان آمرزش بطلب و درکارها با آن مشورت کن، اما هرگاه تصمیم گرفتی (قاطع باش و) بر خدای توکل کن؛ زیرا خداوند، متوکلان را دوست دارد.» (آل عمران ۹۵۱)

در ذیل این آیه، آمده: بعد از مراجعت مسلمانان از غزوه احد، کسانی که از جنگ فرار کرده بودند؛ اطراف پیامبر را گرفتند و ضمن اظهار ندامت، تقاضای عفو و بخشش کردند، خداوند دراین آیه به پیامبر دستور «عفو عمومی» آنها را صادر کرد و آن حضرت با آغوش باز، خطاکاران توبه کننده را پذیرفت.(۱۱)درماجرای فتح مکه نیز پیامبر همین شیوه را در پیش گرفت. با اینکه کفار قریش و مشرکان مکه، انواع آزارها و شکنجه ها را بر آن حضرت روا داشتند، اما پس از فتح مکه آن حضرت به آنان گفت: به نظر شما من با شما چه رفتاری کنم؟

گفتند: از تو توقع رفتار نیک داریم که برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستی.

پیامبر به آنها فرمود: به شما همان را می گویم که برادرم یوسف به برادرانش گفت: امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست.» (یوسف/ ۹۲)

همچنین به آنان فرمودند:

«اذهبوا فأنتم الطلقا؛ بروید، شما آزاد هستید.» (۲۱)

این سیره پیامبرو اخلاق نیکوی حضرت، موجب شد تا فوج فوج مردم به دین اسلام بگروند و طبق وعده الهی، حق گسترش یابد.

۷) خویشتن داری

اگر خویشتن داری پیامبر نبود، به یقین دشمنی و آتش جهالت برافروخته می شد و آن حضرت توفیق کمتری را در رسالت خویش کسب می کرد.

نقل شده است که: پیامبر روزی در مسجد نشسته بود و اصحاب دور آن حضرت جمع بودند. اعرابی از در مسجد وارد شد که شمشیری حمایل کرده بود و سوسماری در آستین داشت. او با گستاخی و بی ادبی به آن حضرت گفت: یا محمد! انک کاذب ساحر؛ ای محمد! تو دروغگو و جادوگری.

یاران درصدد کشتن آن مرد برآمدند، اما حضرت آنان را از این کار بازداشت و با خویشتن داری و بردباری خاصی به اعرابی گفت: یا اخا العرب من ترید؟ ای برادر عرب! که را می خواهی؟

گفت: محمد ساحر کذاب را.

فرمود: منم محمد، ولی نه ساحرم و نه کذاب؛ بلکه رسول خدایم.

اعرابی گفت: سوگند به «لات» که اگر به جهت جایگاه تو نبود؛ من این شمشیر را از خون تو سیراب می کردم و قسم به «لات» که به تو ایمان نیاورم تا این سوسمار به تو ایمان آورد.

پس سوسمار را از آستینش بیرون آورد و آن را در آنجا رها کرد.

رسول خدا(ص) فرمود: ای سوسمار!

سوسمار گفت: لبیک یا رسول الله!

فرمود: من کیستم؟

گفت: تو فرستاده خدایی.

بی درنگ دل اعرابی به نور معرفت گشوده شد و با صداقت تمام گفت:

اشهد ان لا اله الا الله و ا شهد و ان محمداً رسول الله.

سپس گفت: یا رسول الله! از این در مسجد در آمدم، درحالی که در همه عالم هیچ کس از من دشمن تر به تو نبود و اکنون می روم و هیچ کس را بیشتر از شما دوست ندارم.(۳۱)

احمد محیطی اردکانی

پی نوشت ها:

۱-بحارالانوار، ج۸۱، ص ۱۴.۲

۲-سیره رسول خدا(ص)، رسول جعفریان، ص ۴۰۲؛ السیره النبویه، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲.۴

۳ و ۴-تفسیرالمیزان، ج ۰۲، ص۴۲.۵

۵-کیفر گناه، رسولی محلاتی، ص ۱۶۲و ۲۶۲؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۴۳.

۶-مجمع البیان، ج ۵، ص ۹۷.

۷-سیره ابن هاشم، ج ۳، ص ۰۵۳و ۱۵.۳

۸-ر.ک: تفسیر نمونه، ج ۴۱، ص ۷۰.۳

۹-همان، ج ۰۱، ص ۳۹.۱

۰۱-سیرت پیامبر اعظم و مهربان، محدث قمی، ترجمه محمدی اشتهاردی ، ص۴۱.

۱۱-تفسیر نمونه، ذیل آیه ۹۵۱ آل عمران، همان، ج ۰۱، ص ۳۹.۱

۲۱-سیرت پیامبر اعظم و مهربان، ص ۹۴.۱

۳۱-تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص ۹۶.۳



همچنین مشاهده کنید