پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

باروك Baroque و اگزیستانسیالیسم


باروك Baroque و اگزیستانسیالیسم

كلمه «باروك» از زبان اسپانیایی وارد واژگان فرانسه شد كه در زبان فنی جواهرسازی به معنای «مروارید غیر غلتان» است سپس فرهنگستان در فرهنگ لغت معنای مجازی كلمه را «عجیب, غیر عادی, نامنظم, بی قاعده» تعیین كرد

● باروك (Baroque)

كلمه «باروك» از زبان اسپانیایی وارد واژگان فرانسه شد كه در زبان فنی جواهرسازی به معنای «مروارید غیر غلتان» است. سپس فرهنگستان در فرهنگ لغت معنای مجازی كلمه را «عجیب، غیر عادی، نامنظم، بی قاعده» تعیین كرد. از سال ۱۸۶۰ این كلمه برای جریان ادبی و هنری به كار رفت كه در اروپا و آمریكای لاتین از اواخر قرن (شانزدهم) تا اوایل قرن هجدهم رواج داشت و بطور كلی به هر چیز غیر كلاسیك و غیر رایج اطلاق می شد و سن سیمون (Saint- Simon) باروك را «خلق كارهای غیر متداول» تعریف كرد و این گرایش تمامی هنرها بویژه هنر مجسمه سازی، موزیك و معماری را تحت تأثیر قرار داد.

لازم به ذكر است كه باروك هرگز به عنوان یك «مكتب» مطرح نشد، بلكه یك «جریان» یا «گرایش» بود كه در یك دوره با اهمیت و ارزش گذاشتن به چندین ویژگی مشترك هنری و ادبی به وجود آمد و هنرمندان، نویسندگان و شعرا آن را تحت عنوان «سبك باروك» نامگذاری كردند.

▪ جهان بینی و خصوصیات سبك باروك

۱) بی ثباتی دنیا: یكی از اساسی ترین تفكرات باروك این است كه شناخت و دانش بشر از جهان پیرامون خود كامل و صد در صد نیست، چون دنیا بی وقفه در حال تحول، دگرگونی و بازسازی است و هیچ چیز ثابت و قطعی نیست. به عنوان مثال، این تغییر و تحول در طبیعت كاملاً محسوس است. توالی فصلها، نشانه هایی ملموس از این تغییر شكل بی وقفه دنیا است.

۲) انسان آزاد: انسان محكوم به سرنوشت نیست، بلكه حاكم بر تقدیر خود است، چون این دنیا ثابت و بدون تغییر و تحول و قوانین حاكم بر آن نیز قطعی و غیر قابل نقض نیست، بودن انسان در چنین شرایطی، آزادی عمل، قدرت انتخاب و توانایی تصمیم گیری با تمام آگاهی را برای او به دنبال دارد.

۳) نپذیرفتن چیزی بطور قطعی و مسلم: باروك به واقعیتهای قطعی و صد درصد ایمان ندارد، بلكه عقیده دارد كه همه چیز در ظاهر نمودار می شود. باروك به آنچه كه در «ظاهر وجود دارد» اهمیت می دهد نه به آنچه كه «واقعاً هست.»

۴) واقعیت و توهم: پیروان سبك باروك معتقد هستند كه بین حقیقت و خیال، ظاهر و باطن مرز مشخصی وجود ندارد و كاملاً از هم قابل تفكیك نیستند. شاید آنچه را كه خیالی می دانیم، عین واقعیت باشد و شاید هم برعكس، تمام واقعیتهای ذهنی ما همه خیالی بیش نباشد.

۵) دنیا صحنه نمایش است: زندگی تئاتری توأم با خواب و بیداری، عشق و عقل، جنون و شیفتگی، خیال و حقیقت است. انسان باید دراین صحنه زندگی بانقابی بر چهره نقش بازی كند یعنی باید بازیگر صحنه زندگی خودباشد. و بازیگر این صحنه، انسان، باید با گذاشتن نقاب، واقعیت را پنهان كند كه این كتمان و بازیگری نوعی خودسازی است زیرا با تظاهر به خوب و شریف بودن، واقعاً می توان خوب و شریف شد.

۶) باید مدرن بود: درعصر باروك دیگر از قدما تقلید و پیروی نمی شود، بلكه بیشتر به دنبال چیزهای نو و جدید و خلاف روال معمول هستند.

۷) مخاطبان متمدن: مخاطبان باروك مردمان با فرهنگ و متمدن هستند ولی الزاماً دانشمند و فاضل نیستند.

۸) افراط: هنرمندان سبك باروك در خلق آثار خود گاهی زیاده روی می كنند و ازنظر آنان هر افراطی به نام «آزادی خلاق» مجازاست.

▪ قالبهای ادبی و هنری:

سبك باروك در همه هنرها منجمله: نقاشی، معماری، سینما، موسیقی، تئاتر، شعر و هنرهای تجسمی راه پیداكرد.

معمولاً درقالبهای ادبی باروك به صنایع ادبی بویژه تضاد، مجاز و استعاره توجه خاصی می شود.

۱) تئاترهای تراژدی ـ كمیك و نمایشنامه های روستایی (Pastoral) كه از یك عشق ساده در دل طبیعت ناشی می شود دراین دوران بسیار موردتوجه است.

۲) شعر باروك نیز بیشتر اشعار شخصی با تصویرسازی های بسیاردرخشان و گاهی هم با سخنان نامفهوم ارائه می شود.


باروك Baroque و اگزیستانسیالیسم

۴) معماری نیز از قالبهای بسیارموردتوجه این سبك است. سمبل معماری باروك خطوط منحنی، كج و ناموزون است. تزئینات و نمای ظاهری در معماری سبك باروك بسیاراهمیت دارد.

● اگزیستانسیالیسم؛

▪ هستی گرایی یا اصالت وجود

مكتب اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)، نهضتی برای اعتراض به همه نظامها و قانونهای آرمانگرایانه ای است كه می خواهند برانسان مسلط شوند. این مكتب بر خلاف اكثر مكتبهای ادبی، به جای طبیعت ادبی و شاعرانه، ماهیت فلسفی دارد.

در ابتدا سورن كی یركه گور (Soren kierkegaard)، فیلسوف اگزیستانسیالیست دانماركی، این نظریه فلسفی را ارایه داد و فلاسفه آلمان مانند كارل یاسپرس (Karl Jaspers) و مارتین هایدگر (Martin Heidegger) آن را گسترش دادند. سپس ژان پل سارتر، استاد مجرب فلسفه، این مكتب را به جامعه ادبی فرانسه معرفی كرد. دیدگاه فلسفی این مكتب با آثار سارتر، آلبرت كامو و سیمون دوبووار عملاً وارد ادبیات شد و دوره ای از ادبیات فلسفی را در تاریخ رقم زد.

هرچند این مكتب ادبی بعد از دوره كوتاهی از میان رفت ولی تأثیر خود را برتئاتر Absurde و نویسندگانی مانند ساموئل بكت (S. Beckett) و ژان ژنه (J.Genet) برجای گذاشت.

▪ اگزیستانس واگزیستانسیالیسم چیست؟

اگزیستانسیالیسم در جست وجوی انسان گرایی تازه ای است كه به انسان و مفهوم وجودی او می پردازد. و «ماهیت» انسان را از «وجود» او مجزا می داند. از نظر اگزیستانسیالیستها فقط خدا است كه ماهیت و وجودش جدایی ناپذیر است.

برای روشن شدن مفاهیم «ماهیت» و «وجود» به عنوان توضیح می توان گفت كه؛ وقتی می گوییم: «ما انسان هستیم» یعنی ما وجود داریم و این دلیل بر اثبات «وجود» ما است و «انسان» بودن ما نیز دلیل بر «ماهیت وذات» ما است. بنا بر این ماهیت انسان را باید در وجود او جست وجو كرد.بطور معمول ما براساس پیش زمینه ذهنی و دانشی كه درمورد پدیده ای داریم به واقعیت آن می رسیم، درحالی كه اگزیستانسیالیست ها عكس این روش را به كار می گیرند، یعنی سعی می كنند بدون دخالت ذهن ومنطق به واقعیات پدیده ای برسند و مفاهیم انتزاعی را به صورت بسیارملموس و قابل احساس درك كنند، برخلاف ذهن واندیشه كه واقعیتهای عینی را به صورت انتزاعی درك می كند.

تفكر اگزیستانسیالیستی به نظریات روانشناسان «رفتارگرا» بسیار نزدیك است. رفتارگرایان ذهن انسان را در بدو تولد به «لوحی سفید» تشبیه می كنند. یعنی انسان بدون هیچ پیش زمینه ذهنی به دنیا می آید و به تدریج با عمل خود در جریان زندگی، خود و تفكر خود را می سازد.

اگزیستانسیالیستها اغلب به دین و مذهب توجه ای نمی كنند. اما كارل یاسپرس و گابریل مارسل از طرفداران اگزیستانسیالیسم مسیحی هستند كه برخلاف اگزیستانسیالیسم غیر دینی، بر تعالی ارزشهای دینی تكیه می كنند.

▪ عقاید اگزیستانسیالیستها:

۱) توجه به آنچه كه «وجود دارد»: فلسفه سنتی به سوی اندیشه های انتزاعی روكرده بود. آنان به موقعیتهای محسوس و عینی مانند شرایط انسان در زندگی روزمره اش و به عواطف او مانند احساس تنهایی، نومیدی، هراس و دلهره انسان غرق در این دنیای مادی، علاقه مند هستند. فلسفه اگزیستانسیالیستی به نوعی فلسفه دكارتی، ذهنی و پویا منتهی می شود كه بهتر با واقعیت منطبق است

۲) تقدم «وجود» بر «ماهیت» : تا قبل از اگزیستانسیالیسم، فلاسفه معتقد بودند كه «ماهیت» انسان بر «وجود» اوتقدم دارد ولی اگزیستانسیالیستها عكس این مطلب را ثابت كردند. آنان واقعیت «بودن» و «وجودداشتن» را بر ذات و ماهیت انسان مقدم می دانند و در وهله اول به وجود و سپس به ماهیت توجه می كنند و به عقیده آنان وجود است كه ماهیت انسان را در شرایط مختلف (به صورت ترسو یا شجاع ، كارگر یا تن پرور، خوب یا بد و...) می سازد.

۳) انسان آزاد و مسؤول: اگزیستانسیالیستها سرنوشت از پیش تعیین شده و جبریت را قبول ندارند. از نظر آنان انسان، صنعتگر ویژگیها و خصوصیات «وجود» خود است. او مسؤول سرنوشت، جامعه و زمان خود است. و این دلیل بر آزادی انسان است كه خود و هر آنچه را كه احاطه اش می كند به میل و خواست خود هدایت كند و بر اساس اراده خود به دنیا جهت ببخشد. و همین مسأله انتخاب و تصمیم گیری برای سرنوشت و آینده باعث احساس دلشوره، هراس و نومیدی در انسان می شود.

۴) پوچ گرایی: به عقیده اگزیستانسیالیستها، این دنیا پوچ و بی هدف است. وانسان در این دنیای فانی و بی قانون بدون هیچ راهنمایی رها شده است.

۵) نفی فطرت: از نظر اگزیستانسیالیستها انسان بدون هیچ خصیصه فطری متولد می شود. یعنی هیچ چیز اولیه ای بطور فطری و ذاتی در او وجود ندارد كه او را هدایت كند. و انسان تحت تأثیر هیچ نیروی درونی یا بیرونی قرار نگرفته است. به این ترتیب انسان در این دنیا و «عالم وجود » با رفتار، تجربه وتقلید ازمحیط برای خود «ماهیت» كسب می كند.

▪ قالبهای ادبی

اگزیستانسیالیستها خیلی ماهرانه توانایی این را دارند كه زبان و همه انواع ادبی را برای خلق آثار و بیان افكار خود به كار گیرند. و در این مكتب، فلسفه پایه های ادبیات را تشكیل می دهد و نویسندگان در خلق آثار خود از فلسفه ونظریه های استادان فلسفه الهام می گیرند.اگزیستانسیالیستها اغلب در قالبهای رمان و نمایشنامه به طرح مسائل فلسفی و روانشناختی انسان می پردازند.

▪ موضوع و مضمون ادبیات اگزیستانسیالیستی:

در كارهای این سبك ادبی معمولاً مضامین نومیدی و تشویش و دلهره، حزن و اندوه، پوچی و بدبینی نسبت به دنیا و جامعه دیده می شود. نگاه اگزیستانسیالیستها «نگاه حسرت آلود به گذشته» است. بطوركلی آنان به اثرهای تراژیك و غمناك اهمیت زیادی می دهند كه شاید این غم و اندوه ناشی ازهراس آنان از افتادن در دام مرگ و نیستی باشد.

لیدا فخری



همچنین مشاهده کنید