جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

ما اینیم دیگه


ما اینیم دیگه

نه داداش, ایران با ازبکستان فوتبال بازی می کند و ما دلمان می خواهد که ببریم همین, من فکر می کنم آن پدری که خسته به منزل می آید و فرزندانش دور او می نشینند, با هم چای می خورند و بازی را تماشا می کنند و تیمشان می برد و اینها در آغوش هم می پرند وقتی بازی به پایان رسید, به دلیل برد, سختی ها از یادشان نمی رود و برای دولت هم هورا نمی کشند

امروز تیم ملی ما بازی می کند در حقیقت یعنی تیم همه ما. اول از همه، تیم مال بازیکن هاست، بعد تیم امیر است، بعد مال همه آنهایی که آنجا هستند، بعد می رسد به ملت، بعد به دولت، و...

ما همه به دوران سختی رسیده ایم؛ زندگی سخت، جهانی شده است. بحران همه جا را فراگرفته است. بیکاری، گرانی، فقر، عدم موفقیت و شکست. این موارد، دلیل ازهم گسیختگی هاست. این عبارت ها، ملت ها را از دولت ها جدا می کنند، آدم ها را از آدم ها جدا می کنند و همه کس را از همه چیز جدا می کنند.

ببینید، من اصلاً به جنبه درست بودن یا غلط بودن قضیه نمی خواهم نگاه کنم، مساله بنزین خودش یک سختی است که ملت باید تحمل کند. من به هیچ وجه نمی خواهم دست به موضع گیری خاصی بزنم ولی ملت، دولت و اپوزیسیون همه زیر فشارند؛ فشارهای استرس آوری که ارتباط ها را به هم می ریزند.

روی عواطف و احساسات تاثیر می گذارند، گاه دموکراسی را خدشه دار می سازند و دولت را در مقابل اپوزیسیون به عکس العمل های غیرمتعارف وامی دارند و گاه ملت را در مقابل دولت قرار می دهند.جهانی شدن سختی ها به نوعی همه را متشنج کرده است.

من خودم به نوعی احساس می کنم که گرفته ام، حال ندارم. آن شور و حال در من نیست، کندتر از معمول حرکت می کنم، عصبی هستم و با کوچک ترین تلنگری منفجر می شوم و می بینم که دیگران هم همین طور هستند. درست است ما اشتباه هم می کنیم. می گویند آنهایی که زیاد کار می کنند اشتباه هم زیاد می کنند، این دولت، دولت تنبلی نیست و این اپوزیسیون هم تا اینجا که من دیده ام اپوزیسیون زرنگی است.

ملت هم درجه تحمل سختی کشیدنش را که به همه نشان داده است. امروز چهارشنبه است؛ وقتی این روزنامه شرق زمینی را می خرید و می خوانید، چند ساعت دیگر تیم ملی ما مسابقه دارد. نه، بهتر است بگویم که بازی دارد، مخصوصاً می گویم بازی که زیاد مهمش نکنم، تا اینجا شاید به تریش قبای بعضی از روشنفکران مملکت بر خورده باشد که بله، همیشه از این نوع جریانات، به نفع فلان و بهمان سوءاستفاده می شود.

نه داداش، ایران با ازبکستان فوتبال بازی می کند و ما دلمان می خواهد که ببریم همین، من فکر می کنم آن پدری که خسته به منزل می آید و فرزندانش دور او می نشینند، با هم چای می خورند و بازی را تماشا می کنند و تیمشان می برد و اینها در آغوش هم می پرند وقتی بازی به پایان رسید، به دلیل برد، سختی ها از یادشان نمی رود و برای دولت هم هورا نمی کشند. این افکار کمونیست های قدیمی را بگذارید کنار که همیشه فوتبال را لعن و نفرین می کردند که درصورت موفقیت این دولت است که از آن سوءاستفاده می کند.

نه جانم، این توانایی ماست، این برخورد استعدادهاست، این امتحان ملت هاست. کمی از این تشنج ها بیرون بیایید، کمی هم لباس رزم سیاسی تان را دربیاورید، بیایید سر سفره. بردن قشنگ است، بردن دلچسب است به خصوص بعضی از بردها که هم مال چپ و هم مال راست و هم مال میانه است. بردهایی که مال همه است دلچسب ترین بردها است.

سختی های حل نشده همیشه سر جایشان می مانند اما فردای هر برد، مردم در خیابان ها کمتر بوق می زنند، کمتر مشت های گره کرده شان را به هم نشان می دهند و کمتر اخم می کنند؛ کمال بی انصافی است اگر کسی اینها را نخواهد، کمال بی انصافی است اگر کسی بگوید بگذار ببازیم تا وضع بدتر از این شود، یک جاهایی هست که هیچ کس با هیچ کس و هیچ گروهی با گروه دیگر نباید غریبه باشد، کجا؟ آنجایی که ملت برای رسیدن به هدف واحدی یکپارچه می شود. آنجایی که ملت یکپارچه پیروزی و موفقیت را صدا می زند.

اینجاها باید سیاست را کنار بگذاری، اینجاها باید مقام را کنار بگذاری و بشوی ملت، ملتی که یکپارچه فریاد می زند و وقتی می برد اشک شوق می ریزد و پایکوبی می کند و دست در گردن هم می اندازد. ما در طول سالیان سال از بس که شکست خورده ایم نمی دانیم دست در گردن هم انداختن یعنی چه. شکست های زیاد ما را از هم جدا کرده است.

ما ملت ازهم گسیخته ای شده ایم. پیروزی و موفقیت، آدم ها را به هم نزدیک می کند، گره می زند. می گویند موفقیت موفقیت می آورد. من آنقدر ایده آلیست نیستم که فکر کنم بعد از یک برد دولت و اپوزیسیون دست در گردن هم به رتق و فتق مشکلات می پردازند ولی لحظه هایی در زندگی بشری وجود دارد که باید آنها را شناخت، حس کرد و درک کرد. یکی از این لحظه ها موفقیت های عمومی است؛ موفقیت هایی که مال همه است. موفقیت زیاد است؛ فردی، خصوصی، گروهی، فرقه ای ولی موفقیت عمومی زیاد نیست.

ما باید در یک جاهایی با وجود همه تضادها حس کنیم که ایرانی هستیم و فقط موفقیت های عمومی است که این وجه مشترک را متمایز و برجسته می کند. بیایید امروز دل هایمان را چه دور از هم و چه نزدیک به هم یکی کنیم، چشمانمان را ببندیم و از صمیم قلب آرزو کنیم که تیممان برنده شود تا بتوانیم بعد از برد بگوییم؛ «ما اینیم دیگه.» همه و هر کس با هر پست و مقامی، ما خیلی وقت است که نگفته ایم «ما اینیم دیگه.» من مطمئنم که ما امروز همگی و یک صدا، پس از نود دقیقه خواهیم گفت؛ «ما اینیم دیگه.» دوستان، این حس یکپارچگی حس غریبی است، امتحانش کنید.

بهمن فروتن

مربی فوتبال و نویسنده قهاری است.



همچنین مشاهده کنید