جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اتوبوسی به نام شب


اتوبوسی به نام شب

سینمای جنگ درایران گهگاه تکانی به خود می دهد وحرفی تازه, اما نه لزوما از جنس زمان به ثبت می رساند هرچند این حرف ها ونگاه های تازه ممکن است به جای جهانی بودن بیش تر غیرایرانی به نظر برسند اما با وجود این باز هم شنیدن ودیدن تازگی, لذت بخش است وهر چه این تازگی خودمانی تر ویا دراصطلاح اهل فن اورژینال باشد بیش تر به باور مخاطب می نشیند

سینمای جنگ درایران گهگاه تکانی به خود می دهد وحرفی تازه، اما نه لزوما از جنس زمان به ثبت می رساند. هرچند این حرف ها ونگاه های تازه ممکن است به جای جهانی بودن بیش تر غیرایرانی به نظر برسند اما با وجود این باز هم شنیدن ودیدن تازگی، لذت بخش است وهر چه این تازگی خودمانی تر ویا دراصطلاح اهل فن اورژینال باشد بیش تر به باور مخاطب می نشیند.

نکته ای که به باورپذیری فیلم اتوبوس شب، آخرین ساخته کیومرث پوراحمد کمک می کند فیلم نامه وحرف تازه آن نیست بلکه بیش از هر چیز بازی های یکدست بازیگران اصلی وحتی فرعی فیلم است که فضا را برای مخاطب ملموس ودوست داشتنی جلوه می دهد. البته درکنارآن می توان از طراحی لباس وصحنه هم مثال آورد که سعی شده بسیار یادآور سال های جنگ باشد. تا آن جا که در انتخاب گوشی واکمنی که راننده با آن به اخبار رادیو گوش می دهد دقت لازم شده که از جنس گوشی های زمانه خود باشد. اگر بخواهیم از این باورپذیری سهمی برای فیلمنامه قائل شویم باید از شخصیت پردازی متین وبی ادعای راننده اتوبوس(با بازی خسرو شکیبایی) وعیسی(با بازی مهرداد صدیقیان) مثال بیاوریم که هر دو درایفای نقش خود عالی درخشیدند به طوری که شخصیت عیسی ونرمی وانعطاف بازیگراین نقش حضور ستاره ای چون فروتن را هم کمرنگ ساخته که این البته نه به بازی وتکنیک فروتن که واضح است زحمت زیادی برای رسیدن به نقش وحتی زبان کشیده، بلکه به نکات مبهم وتوجیه ناپذیر شخصیت او برمی گشت. شخصیتی که ناخودآگاه وبی هیچ توجیه منطقی متحول

می شود واین تحول چنان باور ناپذیر است که بیش از آن که مثبت ارزیابی شود یک خائن متلون به نظر می رسد. آوردن اطلاعاتی چون اعدام خانواده و نارضایتی از اوضاع مملکت عراق وحزب معلوم الحالی چون بعث هم نتوانسته به توجیه این تحول از پیش برنامه ریزی نشده وملموس ساختن شخصیت فاروق کمکی بکند. زیرا وقتی اطلاعات رو می شود که بخش زیادی از قصه فیلم پشت سر گذاشته شده ودیگر کمی دیراست. به نظر می رسد درنوشتن فیلمنامه یا شاید هم درتدوین نهایی فیلم زمان بندی درستی جهت توجیه حوادث ودگرگونی شخصیت ها پیش بینی نشده است. ویا اگر بخواهیم خودمانی تر بگوییم نویسنده وشاید درکنار او کارگردان درپرداخت این شخصیت همچون وجوه جنگ طلبانه اما پنهان شخصیت عیسی که دل خونی از عراقی ها دارد کمی محافظه کارانه وبا تعارف برخورد کرده اند.

لازمه باورپذیر ساختن هر تازگی توجیهات وحتی شاید بتوان گفت توضیحاتی است که مخاطب ناآشنا با این فضای تازه نیازمند آن است. آن چه که اتوبوس شب درارائه آن امساک به خرج داده است. رابطه ای چون دوستی یک سرباز ایرانی وعراقی درزمانی پیش از جنگ که حالا یکی به اسارت دیگری درآمده هنوز نیاز به بازپروری بیشتر داشت وجای پرداخت برای آن بود. پرداختی که می توانست به ایرانی بودن ویا همان اورژینال بودن این حادثه که بیشتر به فیلم های مربوط به جنگ جهانی اول (ونه دوم) همچون توهم بزرگ شاهکار ژان رنوار شبیه است، کمک کند. حتی حرف هایی که دوست عراقی درپایان فیلم و در حضور همسر دوست ایرانی اش خطاب به آن عراقی بعثی می زند، با توجه به تعلل و انفعالی که درشخصیت دکتر به چشم می خورد، آن قدر بدون پیش زمینه آورده شده که با تمام سعی فیلم درغیر شعاری بودن این جا کمی به بیراهه می رود. و راستی چرا در فیلمی با این همه بدعت که حتی به طریقه سیاه وسفید والبته درخور توجه فیلمبرداری شده عراقی ها مثل همیشه چنین تک بعدی و منفی و حتی احمق نشان داده شده اند. آن دو شخصیت متفاوت هم یکی نیمه ایرانی است ودیگری انس والفتی با ایرانی ها دارد وهر دو دل خوشی از حزب بعث ندارند. واصلا چرا عراقی ها بعد از این که فرماندهی اتوبوس را به دست می گیرند چنین با هم از در دشمنی درمی آیند وهر کدام می خواهند سر به تن دیگر همقطارانشان نباشد این ها سوالاتی است که فلیم اتوبوس شب توجیه وجواب مشخصی برای آن ها ندارد واگر دارد در فیلم به هر دلیلی به آن پرداخته نشده است. از هر چه بگذریم نمی توانیم این حقیقت را نادیده بگیریم که انسان ها با هر عقیده وفکر و نظری، وقتی دچار هم سرنوشتی می شوند و خطری عمومی آن ها را تهدید می کند بنا بر غریزه درکنار یکدیگر قرار می گیرند و جبهه ای واحد می سازند. اصلا این اقتضای شرایط است. همان طور که درفیلم هم به آن اشاره می شود جنگ جنگ است ودشمن هم دشمن. پس چنین نبود که به سادگی بپنداریم عراقی ها همه یا دست کم اغلب (همان طور که درفیلم اشاره می شود) خواهان اسارت به دست نیروهای ایرانی بودند. نفرت از حزب بعث وحکومت دیکتاتوری هم دلیل قابل توجیهی برای دوری از خانه وخانواده و مادر وهمسر وفرزند نیست. اما نمی توان نکات درخشان و بدیع فیلم را به عنوان یک فیلم ایرانی مربوط به جنگ نادیده گرفت وفقط از کاستی ها گفت. به نظر می رسد پوراحمد بیش از هر چیز قصد ساخت اثری انسان محور داشته است. این را صرفا براساس شناختم از پوراحمد وآثارش نمی گویم بلکه لحظاتی درفیلم هست که به خوبی بیان گر این مدعاست. عیسی با تمام نفرتش از عراقی ها وقتی مجبور به کشتن آن ها می شود برای لحظه ای با خودش دچار چالش می شود که چرا باید چنین باشد کاملا پیداست چقدر از این کارمتنفر است. از دیگر لحظات به یاد ماندنی فیلم برخوردی است که بین دو دوست ایرانی وعراقی برسر تزریق سرنگ به دوست ایرانی روی می دهد وطرف ایرانی با تمام دوستی ومودتی که درهمین زمان کوتاه از دوست عراقی خود دیده بازهم به او اعتماد نمی کند و شک دارد که چه چیزی می خواهد به او تزریق کند و از همقطاران ایرانی خود می خواهد صحت آمپول مسکن را وارسی کنند. طوری که برای لحظه ای با دکتر عراقی که از این حرکت دوست سابق خود بسیار سرخورده شده احساس نزدیکی و همدردی می کنیم. از این لحظات ناب درفیلم بسیار است که البته دیدار آن بهتر از شنیدار وخوانش است. اما درکنار این همه لحظه ناب، فیلمبرداری سیاه وسفید فیلم را نباید از نظر دور داشت که بسیار به ارزش نه تنها بصری که معنایی آن نیز افزوده است. همچنین یکی از زیباترین و به یادماندنی ترین زوج های سینمایی که درسینمای ما بسیار تازگی دارد و با بازی خوب خسرو شکیبایی ومهرداد صدیقیان در نقش راننده اتوبوس وعیسی بسیار دیدنی و ماندگار از کار درآمده است و به جنبه های سرگرم کننده وطنازی های فیلم افزوده است وآن فضای صرفا مردانه را از رخوت وخستگی نجات داده است. این ها همه حکایت از نو آوری وتجربه هایی دارد که نه تنها درفضای سینمای جنگ که در وضعیت کساد وبی رونق فیلمنامه در ایران، که به ندرت اتفاق تازه ای درآن می افتد، در خور تحسین است. به هرحال اتوبوسی به نام شب همچنان به راه خود می رود.

محمدرضا مرزوقی



همچنین مشاهده کنید