سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

تابلویی كه لوركا برای دالی آفریده است


تابلویی كه لوركا برای دالی آفریده است

می خوانم ترانه بی قراری تو را كه برمی كشد سوی آن تندیس و هراست را از احساسی كه در خیابان مد نظر توست ترانه ای می خوانم برای سیرن كوچكی كه آوازت می دهد سوار بر دوچرخه اش ساخته از مرجان ها و صدف ها اما فراتر از همه, آن فكر مشترك را ترانه می خوانم كه به هنگام تاریكی و در ساعات طلایی پیوندمان می دهد آن نور كوركننده هنر نیست بلكه عشق است و دوستی است به شرافتم سوگند

● چكامه ای برای سالوادور دالی

برای همه كسانی كه لوركا را دوست دارند و عده شان كم هم نیست و همه كسانی كه مسائل خصوصی هنرمندان و نویسنده ها را می خوانند و عده شان از دسته اول بسیار هم بیشتر است، دوستی فدریكو گارسیا لوركا شاعر اسپانیایی و سالوادور دالی نقاش همواره محل مداقه بوده است. چكامه ای برای سالوادور دالی مجموعه ای كوتاه اما جنجال برانگیز است كه در سال های اخیر به خاطر شرایط اجتماعی اسپانیا از آن بسیار سخن می رود و هر ازچندگاهی مقاله، مصاحبه یا نقل قولی درباره نوع دوستی این دو قطب سوررئالیسم به چاپ می رسد. انتخاب و ترجمه اثر كاری به روز و خواندنی است كه البته باز همان مشكل یك شبه ره صدساله رفتن را دارد. اینكه شعری ۸۱۷ صفحه ای به سه زبان چاپ شود تا بالاخره به ضرب و زور بتوان نام كتاب را بر آن نهاد، بیش از دغدغه ادبیات، دغدغه معروفیت و جویندگی نام را بر خود دارد.

این اثر اما در حیطه ادبیات اسپانیایی، بیش از هر چیز ترجمان بخشی مهم اما در سایه نگه داشته شده از زندگی لوركا است، شعری كه گفته می شود شاعر پس از اینكه سالوادور دالی او را ترك می كند، در كمال ناامیدی سروده است. این باشد یا نه، شعر نشان از دوستی عمیق میان دو انسان دارد، دوستی ای كه در آن تحسین یك نقاش برجسته توسط یك شاعر برجسته تصویر شده است. در این ترجمه هم باز اما با مشكل فقدان همخوانی متن مواجهیم. مترجم می باید میان ترجمه كلمه به كلمه از اثر و بازسرایی آن یكی را برگزیند و این برگزیدن، هنگامی كه صحبت از ترجمه آثار سوررئالیستی به میان می آید بسیار دشوارتر است. مترجم اثر سوررئالیستی نباید تصویرهای خود از شعر را به شعر بیفزاید، نباید در ترجمه تصاویر شاعر را تحلیل كند و قضاوت شخصی خود را از روایت شاعر به خواننده ارائه دهد.

شعر سوررئالیستی شعری است كه باید رها شود تا خواننده را در تصاویر بعضاً بی معنای خویش غرق كند. آثار لوركا بالاخص آثاری هستند كه مترجم هنگام واژه گزینی، نباید معنا را فدای لفظ كند. نباید فراموش كند كه واژه های لوركا واژه هایی ساده هستند، تركیبات جملات لوركا هم همین طور. این فقط تصاویر است كه پیچیده است و دیرفهم. این نقص ترجمه كه میراث ترجمه های بسیار زیبا اما به طرز غیرقابل باور پیچیده شاملو از لوركا است، باعث شده است كه ما همیشه به خاطر وامدار بودن تمام اهل قلم به شاملو، در حین ترجمه لوركا جرأت نكنیم لغات دیگری جز لغات شاملو را برگزینیم كه گاه به شعر خود لوركا هیچ شباهتی ندارد. چكامه ای برای سالوادور دالی در حقیقت، چكامه ای بسیار خصوصی است، نامه ای كه در فقدان یك دوست نوشته شده است و سرشار از تصاویر طبیعت است، سرشار از رنگ ها و نورهای گوناگون. در واقع لوركا برای دوست دیرینه اش دالی تابلویی آفریده است، تابلوی یك شاعر برای یك نقاش. سرشار از تصویر زیتون زارها، كوهساران، باد و خورشید. تابلویی كه الحق لیاقت برابری با نقاشی های دالی را دارند و حتی بنا بر سبك و سیاق خود لوركا بسیار انسانی هستند و طبعاً لبریز از تصاویری كه در آنها جنبش و حركت بسیار است. در شعر لوركا، همیشه طبیعت بازیگر صحنه های مهمی است.

تاثیر كودكی های او در میان خدمتكاران خانه كه به او آوازهای محلی سرشار از آفتاب اسپانیا را می آموزند در تمام شعرهای او پیدا است. در شعر او، در این شعر او، علاوه بر تحسین، ما پذیرش دوست از جانب دوست را نیز می بینیم. لوركا خود همیشه سرگشته است و دچار این احساس گناه كه چیزی می بایدش شد كه نمی تواند. از این رو شاید در احساس او به دالی، گرچه غم از دست دادن او به چشم می خورد، در ورای آن قبول همیشگی رها كردن عزیزترین ها تا به راه خویش بروند نیز هست. در بند پایانی شعر، لوركا به دوستش درك و همفكری خود را می دهد. او می داند كه دالی باید برود. هر كسی كه دوستش می داری هم. برای همین است كه لوركا، لوركا است.

همیشه به پاكی یك كودك و همیشه به بزرگی یك قدیس:

می خوانم ترانه بی قراری تو را كه برمی كشد سوی آن تندیس/ و هراست را از احساسی كه در خیابان مد نظر توست/ ترانه ای می خوانم برای سیرن كوچكی كه آوازت می دهد/ سوار بر دوچرخه اش ساخته از مرجان ها و صدف ها/ اما فراتر از همه، آن فكر مشترك را ترانه می خوانم/ كه به هنگام تاریكی و در ساعات طلایی پیوندمان می دهد/ آن نور كوركننده هنر نیست/ بلكه عشق است و دوستی است به شرافتم سوگند.

فدریكو گارسیا لوركا

ترجمه: سیاوش روشندل

جیران مقدم



همچنین مشاهده کنید