جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

حس وظیفه, گناه و نفرت


حس وظیفه, گناه و نفرت

انگار که او با نوشتن این جمله می خواهد کاری کند که شما بی اختیار کتاب او را نخوانید تا بعد به خودتان بیایید و با چشمان پف کرده ببینید ساعت ۲ صبح است و چهار ساعت دیگر هم برای رفتن به سر کار باید از خواب بیدار شوید

▪ ایمی‌اسکریبنر/ اکتبر ۲۰۰۷

آلیس زیبالد یقینا می‌داند چگونه توجه خواننده را جلب کند. به اولین جمله کتاب خاطرات او به نام «خوشبخت» که در سال ۱۹۹۱ آن را منتشر کرد، توجه کنید: «در تونلی که من مورد رفتار حیوانی قرار گرفتم، تونلی که یک زمانی به یک آمفی تئاتر راه زیرزمینی داشت، جایی که بازیگران از زیر صندلی تماشاگران رفت و آمد می‌کردند، یک دختر به قتل رسیده و تکه تکه شده بود.» به این جمله آغازین رمان موفق «استخوان‌های دوست داشتنی» که در سال ۲۰۰۲ آن را منتشر کرد توجه کنید: «اسم من سالمون [به معنی ماهی آزاد] بود، مثل همان ماهی; اسم کوچکم سوزی بود. من وقتی در تاریخ ۶ دسامبر ۱۹۷۳ به قتل رسیدم چهارده سالم بود.» و اکنون زیبالد جدیدترین رمان خود به نام «ماه ناتمام» را اینگونه آغاز می‌کند: «وقتی همه حرف‌ها زده شد و همه کار‌ها انجام شد، کشتن مادر من خیلی راحت به ذهن رسید.»

انگار که او با نوشتن این جمله می‌خواهد کاری کند که شما بی‌اختیار کتاب او را نخوانید تا بعد به خودتان بیایید و با چشمان پف کرده ببینید ساعت ۲ صبح است و چهار ساعت دیگر هم برای رفتن به سر کار باید از خواب بیدار شوید!

ولی وقتی از او درباره جمله آغازین کتاب‌هایش که حالا به ویژگی مشخصه آثارش تبدیل شده، می‌پرسم ضمن مخالفت با من می‌گوید که او وقت و انرژی زیادی صرف نوشتن جملات آغازین کتابش نمی‌کند، بلکه بر عکس این جملات را سریع می‌نویسد تا بتواند خود روایت داستان را شروع کند.

زیبالد در طی یک گفت‌وگوی تلفنی از منزلش واقع در سانفرانسیسکو که با شوهر نویسنده‌اش «گلن دیوید گولد» در آن زندگی می‌کند، می‌گوید: «خیلی طول می‌کشد تا شخصیت داستانی مورد علاقه‌ام را پیدا کنم، ولی وقتی او را پیدا می‌کنم انگار که سال‌ها منتظر من بوده تا او را پیدا کنم.»

اولین رمان زیبالد به نام «استخوان‌های دوست‌داشتنی» در همان اولین سال انتشارش بیش از ۸/۱ میلیون نسخه فروخت و با فروش بالایش به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های یک دهه تبدیل شد. او پس از آن موفقیت حیرت‌آور اکنون با رمان جدیدش منتظر هر اتفاقی هست. ولی یک چیز بود که آلیس زیبالد را ناراحت و عصبی می‌کرد: اینکه مادر خودش کتابی را درباره دختری بخواند که در پی حوادثی کارش به قتل و جنایت می‌کشد.» نظر مادرش درباره این رمان؟ زیبالد می‌گوید که نظر مادرش را دوست داشته: «من خیلی خوشبختم که مادرم، خواننده قهاری است. او می‌داند که داستان‌نویسان با مصالحی کار می‌کنند که آن مصالح داستانی به هر حال یک جایی وجود دارند. او خواننده بسیار فرهیخته و باهوشی است.»زیبالد در ادامه می‌گوید: «البته من می‌ترسیدم، ولی رابطه‌های خانوادگی اگر آماده متحیر شدن باشید هر لحظه‌ای شما را متحیر می‌کند.»

یقینا رابطه‌های پویای خانوادگی در رمان «ماه ناتمام» به هیچ وجه قابل پیش‌بینی نیست. «هلن نایتلی» شخصیت اصلی رمان تمام سال را با بیماری روانی مادرش سر کرده است. مادر او دچار ترس روانی از فضا‌های باز است و این بیماری او آنچنان شدید است که نمی‌تواند بدون پیچاندن ملافه از سر تا پا از خانه خارج شود. وقتی هلن برای اولین بار دچار قاعدگی می‌شود مادرش در حالی که خود را از سر تا پا لای ملافه پیچیده با او به داروخانه می‌رود.

هلن پس از مرگ پدرش تا چند سال از مادر پیرش پرستاری می‌کند; در این سال‌ها، آمیزه مسموم کننده‌ای از حس وظیفه و گناه و نفرت وجود او را در بر می‌گیرد. هلن در بخشی از رمان می‌گوید: «من تا چندین سال توبه کرده بودم کسی را که اصلا کاری از دستش ساخته نبود ملامت نکنم. غذای بچه را گرم کرده بودم و با قاشق دراز صورتی رنگ به او غذا داده بودم. او را با گاری به دکتر می‌بردم، آن اوایل ملافه دورش می‌پیچیدم و بعد‌ها حوله تا به این ترتیب دنیا را از دید او پنهان کنم.»اما در طول ۲۴ ساعت بعدی او به خاطر کاری که کرده و اینکه بعدش چه کار باید بکند با خود کلنجار می‌رود. شوهر سابقش که هنوز هم به او وفادار است از آن سوی کشور با هواپیما می‌آید تا به او کمک کند که ردی از او به جا نماند، ولی هلن سرانجام باید تصمیم بگیرد که آیا با مرگ مادر خود مواجه بشود یا نه. نکته قابل توجه اینکه هرچند تمام حوادث داستان در یک دوره زمانی ۲۴ ساعته رخ می‌دهد ولی داستان هرگز حس خفقان در خواننده ایجاد نمی‌کند. روایت داستان در رمان «ماه ناتمام» بسیار سریع انجام می‌شود; رمان، داستان اضطراب‌آور و تاثیرگذار زنی را تعریف می‌کند که در گذشته خود جست‌وجو می‌کند تا بفهمد چه چیزی باعث شد اکنون دچار استیصال شود. خوانندگان نیز در این بین ناگزیر می‌شوند به بعضی از سیاه‌ترین افکار خود اعتراف کنند. شاید خواندن این کتاب کار راحتی نباشد و خواننده با خواندن آن دچار احساسات ناخوشایندی شود ولی خواندن این کتاب بی‌فایده نیست.

نوشتن یک کتاب کامل که تمام حوادث آن در یک روز رخ بدهد چالشی است که زیبالد از پس آن به خوبی بر می‌آید، درست مثل رمان «استخوان‌های دوست داشتنی» که از زبان یک دختر نوجوان مرده داستان خود را تعریف کرد.

زیبالد می‌گوید: «من دوست دارم قوانین را بشکنم. با نوشتن داستانی که اتفاقات آن در ۲۴ ساعت رخ می‌دهد توانستم بفهمم که فشار‌ها و محدودیت‌ها چگونه می‌توانند برای آدم الهام بخش باشند. من به کار‌هایی علاقه دارم که من را لای منگنه قرار بدهند.» زیبالد پس از نوشتن رمان «استخوان‌های دوست داشتنی» برای شکستن قوانین مورد نظرش آزادی به خصوصی را پیدا کرد. موفقیتی که او با نوشتن این رمان به دست آورد مطمئنا برایش امنیت مالی به ارمغان آورد ولی او دیگر احساس اجبار نمی‌کند که در مورد انتخاب‌های خود در زمینه نویسندگی توضیح بدهد. زیبالد اینگونه به یاد می‌آورد: «من فقط تصمیم گرفتم که کارم را انجام بدهم. من اگر می‌خواستم خودم را نگران مسائل پیش و پا افتاده‌ای مثل قضاوت دیگران در مورد کارم بکنم سرم می‌ترکید.» برای زیبالد فقط نظر شوهرش مهم است. زیبالد در سال‌های دهه ۱۹۹۰ با گلن دیوید گولد آشنا شد; این دو در آن سال‌ها دانشجوی دانشگاه کالیفرنیا بودند و در رشته نویسندگی درس می‌خواندند. آنها نویسندگانی موفقی هستند که هر یک با شیوه متفاوتی به کار نویسندگی می‌پردازند. زیبالد بیشتر نویسنده تکرویی است که به گولد اجازه می‌دهد کار‌هایش را ویرایش کند ولی در مورد پیرنگ و شخصیت‌های داستانی زیاد صحبت نمی‌کنند. زیبالد می‌گوید: «شوهرم وقتی کتابم را می‌خواند فقط می‌داند که داستان در چه موردی هست.» در حالی که «استخوان‌های دوست داشتنی» کتاب موفق زیبالد بود ولی خود او معتقد است که کتاب خاطراتش به نام «خوشبخت» نیز تاثیرگذار بوده است. او می‌گوید امیدوار است که تصویر صادقانه‌ای که از زندگی یک دختر دانشجو که مورد تجاوز به عنف قرار گرفته و تبعات پس از آن نشان داده، بتواند باعث به وجود آمدن یک بحث و مناظره در سطح ملی بشود: «به نظرم این کتاب باعث شد که صحبت در مورد این موضوع راحت‌تر انجام بگیرد. خواندن این کتاب باعث می‌شود تا کسانی که تجربه‌ای در این زمینه ندارند قربانیان تجاوز به عنف را بهتر درک کنند.»زیبالد تاکنون سه کتاب بیشتر ننوشته ولی با همین سه کتاب آثار خردمندانه و تفکربرانگیزی خلق کرده است. او می‌گوید که فعلا خیلی‌ها حرف دارد که بخواهد در قالب کتاب آنها را بیان کند. می‌گوید: «لذت نویسندگی در این است که بازنشستگی ندارد.»

فرشید عطایی



همچنین مشاهده کنید