سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

حاکمیّت و ولایت در خانواده


حاکمیّت و ولایت در خانواده

ملت و امت, یک جامعه بزرگ و خانواده, یک جامعه کوچک است همان طوری که جامعه, نیاز به حکومت و ولایت دارد و بدون آن, زندگی اجتماعی به هرج و مرج و آشفتگی کشانیده می شود, خانواده نیز بی نیاز از حاکمیت و ولایت نیست

ملت و امت، یک جامعه بزرگ و خانواده، یک جامعه کوچک است. همان طوری که جامعه، نیاز به حکومت و ولایت دارد و بدون آن، زندگی اجتماعی به هرج و مرج و آشفتگی کشانیده می شود، خانواده نیز بی نیاز از حاکمیت و ولایت نیست. (۱).

برای حاکمیت و ولایت در جامعه، می توان دو بعد مشخص کرد:.

۱) شخص یا اشخاصی که بر مسند ولایت و حکومت تکیه زده و واجد شرایط زمامداری هستند، واجب الاطاعه بوده و بر افراد مکلف لازم است که امر و نهی آنها را نیز زیر پا نگذارند و دستورات آنها را اطاعت نمایند.

زمامدار اگر پیامبر یا یکی از ائمه معصومه باشد، وجوب اطاعتش مطلق است و هیچ قید و شرطی آن را مقید و محدود نمی کند و اگر غیر از آنها باشد، وجوب اطاعتش نمی تواند و نباید مطلق باشد، بلکه مقید و مشروط به این است که اطاعت او مستلزم عصیان خداوند نباشد.

۲) زمامداری که واجد شرایط ولایت و حاکمیت اسلامی است، حق دارد که بر طبق مصالح جامعه، در اموال عمومی تصرف کند و در اختلافات مردم به داوری بنشیند و پیمان های اقتصادی و دفاعی و فرهنگی منعقد کند و فرمان جنگ و صلح بدهد و خلاصه در هر موردی که یک مسؤول مشخص، برای تصمیم گیری وجود ندارد، حق دخالت و نظارت پیدا می کند و نسبت به اطفال صغیری که پدر و جد پدری ندارند و دیوانگانی که جنون آنها متصل به دوران کودکی نیست وزنان شوهرداری که طلاق آنها ضرورت دارد و... به حسب مصلحت، تصمیم گیری می کند.

● ابعاد حاکمیت و ولایت در خانواده

در خانواده نیز برای حاکمیت و ولایت، همین دو بعد وجود دارد.

بعد اول: وجوب اطاعت است. درمبحث (حقوق والدین) دیدیم که فرزندان در هر سن و سالی باشند، موظفند از دستورات پدر و مادر خویش اطاعت کنند و حق تخلف از دستورات آنها را ندارند، مگر این که اطاعت دستور آنها مستلزم نافرمانی پروردگار باشد و در محبث (زن ایدآل و نمونه) درباره قنوت دیدیم که: زن نیز باید مطیع شوهر باشد و تا آن جا که اطاعت شوهر، مستلزم نافرمانی خداوند نیست، از دستوراتش تخلف نکند. در مبحث: (چگونگی رفع اختلافات خانوادگی) و (نشوز و شقاق) نیز اطراف و جوانب این مسأله مهم، بررسی شده است.

بعد دومِ حاکمیت و ولایت خانوادگی، حق تصمیم گیری و تصرف است. این حق، برای شرهر و پدر و مادر وجد پدری است.

آنچه به مادر ارتباط پیدا می کند، همان حق حضانت است که در مبحث (حضانت) به تفصیل درباره آن بحث کرده ایم و در این جا اضافه می کنیم که: فقهای ما در توضیح مفهوم آن می گویند:.

حضانت، ولایت و تسلط بر تربیت کودک و نگاهداری و سرمه کردن و نظافت و شستشوی لباس اوست. در عین حال، مادر می تواند این حق خود را اسقاط یا در برابر آن مطالبه اجرت کند، همچنان که شیردادن نیز چنین است. (۲).

البته، همان طوری که به تفصیل بحث کرده ایم، حق حضانت مخصوص مادر نیست، بلکه پدر و جد پدری نیز چنین حقی دارند.

● گره زناشویی به دست کیست؟

در موقع بسته شدن پیمان زناشویی خود زن یا ولی او باید موافقت کنند، اما اگر لازم شد که پیوند زناشویی به وسیله طلاق، از بین برود اختیار به دست زن یا ولی او نیست، بلکه اختیار به دست شوهر یا ولی اوست. گاهی هم که شوهر یا ولی او نه حاضر به انجام وظایف خود هستند و نه حاضر به طلاق و احیاناً در موارد دیگر، قاضی شرعی می تواند اقدام به طلاق کند. در این جا دقت در آیه قرآنی زیر، مفید و لازم است:.

وَإنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أنْ تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَهًٔ فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إلاّ أنْ یَعْفُونَ أوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَهُٔ النِّکاحِ وَأنْ تَعْفُوْا أقْرَبُ لِلتَّقْوی؛ (۳).

اگر زنان را پیش از آن که با آنها در آمیزید، طلاق دهید و برای آنها مهری معین کرده باشید، باید نصف مهریه را به آنها بدهید، مگر این که آنها یا کسی که گره زناشویی به دست اوست، عفو کنند و عفو کردنتان به تقوا نزدیک تر است. (۴).

مفاد روایات این است که گره زناشویی به دست شوهر، یا ولی اوست.

این که قرآن تعبیر به (گره زناشویی) می کند، مؤید این است که در حقیقت، یک زن و مرد به وسیله زناشویی به یکدیگر گره خورده و از بیگانگی به یگانگی رسیده اند. گسستن این گره، به دست شوهر است و اگر صغیر یا مجنون باشد، (به شرط اتصال جنون به دوره کودکی) به دست پدر یا جد پدری اوست و اگر غایب باشد، یا طلاق به مصلحت و ضرورت و عنوان ثانوی باشد، به دست محکمه است. تا حقی از زن تضییع نشود.

خلاصه این که طلاق به حسب عناوین اولیه به دست شوهر و ولی اوست و به حسب عناوین ثانویه، به دست محکمه شرعی است.

پس ولایت بر طلاق در خانواده، ولایت بر تصرف در گره زناشویی و تصمیم گیری در مورد باز کردن آن است و صد البته که سوء استفاده از این ولایت، برای شوهر بسیار نارواست.

● ولایت بر کودکان

چنان که واضح است، کودک تا به مرحله بلوغ نرسیده است، نیاز به پناهگاه و تکیه گاه دارد و پدر و مادر برای او بهترین پناهگاه و تکیه گاهند.

حق حضانتی که اسلام برای پدر و مادر مقرر داشته و خود نوعی ولایت است، در رابطه با تأمین دو نیاز است: یکی نیاز کودک به پرستاری و محبت شدن و دیگری نیاز والدین به محبت کردن.

پدر و جد پدری بر اطفال نابالغ ولایت دارند و می توانند دراموال آنها آن چنان که به مصلحت است، تصرف کنند و امور اقتصادی آنها را تنظیم نمایند و مخارج آنها را از اموالشان، درحد متعارف بدهند و درحفظ و بهره برداری صحیح از ثروت و اندوخته آنها کوشش کنند و اگر شایستگی و توانایی آن را نداشتند، بر محکمه است که: یا ضم امین کند یا قیم مستقل، تعیین نماید.

ولایت پدر و جد پدری در مورد مجنونی که جنونش به دوره کودکی اش متصل است و بالغی که هنوز از نظر رشد و بلوغ اقتصادی، شایستگی ندارد، نیز ثابت است و قرآن در این باره می گوید:.

وَابْتَلُوْا الْیَتامی حَتّی إذابَلَغُوْا النِّکاحَ فَإنْ ءانَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إلَیْهِمْ أمْوالَهُمْ؛ (۵).

یتیمان را بیازمایید، تا هنگامی که به سن زناشویی رسیدند، اگر به رشد آنها پی بردید، اموالشان را به آنها بدهید.

این دستور، یک دستور جامع است و پدر و جد پدری و وصی و قیم همه باید با رعایت ضابطه فوق، عمل کنند.

اصولاً، قرآن اجازه نمی دهد که مال به دست آدم سفیه و کم خرد داده شود. این گونه افراد، حتماً باید تحت ولایت باشند.

▪ قرآن در این باره می گوید:.

وَلاتُؤتُوا السُّفَهاءَ أمْوالَکُم الَّتی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیاماً وَارْزُقُوهُمْ فِیها واکْسُوهُمْ وقُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ (۶).

اموالتان را به دست سفیهان ندهید که خداوند قِوام زندگی شما را در آن قرار داده است، از آن اموال، روزی و لباس آنها را بدهید و با آنها به نیکی سخن بگویید.

دایره این ولایت، تنها محدود به امور تربیتی و اقتصادی و این گونه تصرفات نمی شود، بلکه در صورتی که مفسده ای برای صغیر نباشد ولی می تواند برای او زن بگیرد، یا او را به شوهر بدهد.

در میان فقها، بحثی هست که: اگر ولی، صغیری را زن یا شوهر دارد، آیا هنگامی که صغیر، بالغ و رشید شد می تواند عقد را فسح کند یا نه نظر مشهور این است که: خیر.

البته با وجود پدر و جد پدری، هر دو در عرض هم و به طور مستقل ولایت دارند و هر کدام که قبل از دیگری به ولایت طفل، کاری انجام دهد، صحیح است و اگر هر دو باهم انجام دادند، کاری که جد انجام داده، صحیح است.

وصی نیز - به قول بعضی از فقها - در صورتی که در وصیت به او اجازه داده شده باشد، می تواندبه صغیر زن یا شوهر بدهد و همچنین در صورتی که صغیر بالغ بشود و نیازمند ازدواج باشد و رشد نداشته باشد می تواند به او زن یا شوهر بدهد.

بدیهی است که اگر ولی و وصی نباشد، وظیفه حاکم شرع است که نسبت به اموال صغار و تصرفات لازم، تصمیم گیری کند و حتی اگر به مصلحت بود، در مورد ازدواج آنها نیز اقدام کند. این ولایت، درمورد آنهایی که بعد از بلوغ، دیوانه یا سفیه می شوند نیز ثابت است.

▪ یک مسأله بسیار مهم.

آیا پدر و جد پدری در خصوص ازدواج، بر دختری که هنوز شوهر نکرده است ولایت دارند، یا ندارند.

بدیهی است که طرح سؤال فوق، صرفاً، در محدوده ازدواج است اما در مسائل اقتصادی و دیگر جنبه های زندگی، بدون هیچ تردیدی، پدر وجد پدری ولایت ندارند، همچنان که آنها بر دختر بیوه خود نیز هیچ گونه ولایتی ندارند.

درحقیقت، سؤال این است که: آیا پدر و جد پدری، هیچ گونه ولایتی بر دختری که به حد بلوغ و رشد رسیده و هنوز ازدواج نکرده است ندارند یا این که ولایت آنها در مورد ازدواج او ثابت و محفوظ است.

پاسخ این سؤال از نظر روایات و فتاوای فقها دشوار است.

صاحب شرایع که یکی از فقهای بزرگ مذهب ماست می گوید:.

ظاهرترین روایات، دلالت دارد بر این که پدر و جد پدری بر دختر باکره رشیده، در عقد دائم و عقد منقطع، ولایت ندارند. بنابراین، اگر یکی از آنها او را عقد کند، عقد صحیح نیست، مگر این که دختر راضی شود. (۷).

شیخ الفقها و امام المحققین، مرحوم شیخ محمد حسن نجفی، صاحب کتاب جواهر الکلام، پس از نقل روایاتی که مؤید نظریه صاحب شرایع است، می گوید:.

بنابراین، استدلال به این نصوص، بر آنچه مورد نظر است، تمام است و جمع میان روایات مخالف و موافق، از راه فرق گذاشتن میان عقد دائم و عقد منقطع و اعتقاد به این که در اولی ولایت هست و در دومی ولایت نیست، قابل قبول نیست. چنان که عکس آن هم درست نیست، زیرا این فرق ها تنها از راه یک نوع ملاحظه واعتباری است که نمی تواند مدرک حکم شرعی باشد. (۸).

در مجموع، اقوال و فتاوایی که در این مسأله وجود دارد، به قرار زیر است:.

۱) اختیار او فقط به دست پدر یا جد پدری است.

۲) اختیارش فقط به دست خودش است.

۳) در عقد دائم اختیارش به دست خودش و در عقد منقطع، اختیارش به دست پدر یا جد پدری است.

۴) درعقد منقطع اختیارش به دست خودش و در عقد دائم اختیارش به دست آنهاست.

۵) هیچ یک استقلال ندارند؛ بنابراین، ازدواج او در صورتی صحیح است که هم خودش راضی باشد و هم پدر یا جد پدری.

معمولاً مراجع فتوا در عصرما بنا را بر احتیاط می گذارند و توصیه می کنند که برای رعایت احتیاط، به قول اخیر عمل بشود.

▪ آیهٔ اللّه سید محمد کاظم یزدی صاحب عروهٔ الوثقی - رضوان الله علیه - می گوید:.

نباید احتیاط ترک شود و باید ازدواج هم به اجازه دختر و هم به اجازه ولی باشد.

بدیهی است که اجازه گرفتن از پدر یا جد پدری برای دختری که تجربه ندارد و ممکن است گرفتار احساسات و عواطف تند بشود و زرق و برق ظاهری او رافریفته گرداند، بهتر است.

در حقیقت، یک عقل آزموده در این جا به کمک دختر می آید و ضمن این که به خواست و رضای او احترام می گذارد، با راهنمایی و ارشاد، او را از سقوط در ورطه بدبختی و دربه دری حفظ می کند؛ مخصوصاً که پدر یا جد پدری، جز خیر و سعادت فرزند دلبند خود چیزی نمی خواهند و به همین جهت است که: اگر او را از ازدواج با مردی که مورد علاقه و کفو اوست، منع کنند و مرد دیگری به همان شرایط برای ازدواج با دختر، موجود نباشد، ولایت آنها - بدون هیچ تردیدی - ساقط می شود.

برای این که دوشیزگان متعهد و مکتبی، بیشتر به جنبه اخلاقی این موضوع توجه کنند، روایت زیر را در این جا می آوریم:.

دختری پیش پیامبر آمد و عرض کرد: پدرم مرا به عقد برادرزاده خود درآورده و از این راه خواسته، جبران خساست و پستی وی کند و من نمی پسندم. پیامبر فرمود: آنچه پدرت انجام داده، اجازه ده. گفت: اجازه نمی دهم؛ زیرا رغبتی به آن ندارم، فرمود: برو و با هر که می خواهی ازدواج کن. دختر گفت: رغبتی به آنچه پدرم انجام داده، ندارم، لیکن می خواستم اعلام کنم که پدرها هیچ اختیاری درمورد دختران خود ندارند. (۹).

پدرها و اجداد پدری هم توجه داشته باشند که: ازدواج تحمیلی موجب سعادت و خوشبختی فرزندانشان نخواهد شد، بلکه ممکن است در آغاز یا نیمه راه زندگی، مجبور به متارکه وجدایی شوند.

● حقوق والدین

درباره وظایف پدر و مادر و حقوقی که فرزند بر آنها دارد، بسیار سخن گفتیم. اکنون به جا و مناسب است که درباره وظایف فرزندان هم بحثی داشته باشیم.

بالاترین حقی که والدین بر فرزندان خود دارند، حق اطاعت است. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید:.

حَقُّ الوالِدِ عَلَی الوَلَدِ أنْ یُطیعَهُ فِی کُلِّ شَی ءٍ إی فِی مَعْصِیَهِٔ اللّهِ؛ (۱۰).

حق پدر بر فرزند این است که: در هر چیزی جز در معصیت خداوند، او را اطاعت کند.

در این جا فرقی میان پدر و مادر نیست و بنابراین، همان گونه که اطاعت پدر بر فرزند واجب است، اطاعت مادر نیز واجب است.

این طاعت، یا باید در راستای اطاعت خداوند باشد، یا این که مخالفتی با اطاعت خداوند نداشته باشد.

اگر پدر و مادر دستوری بدهند که مطابق دستور خداوند است، مانند: دستور به نماز و روزه و جهاد و حج و...، در این صورت، اطاعت والدین در راستای اطاعت خداوند است و در حقیقت، فرزندهم امر خدا را اطاعت کرده و هم امر والدین را.

با این حال، اطاعت او از والدین به خاطر اطاعت خداوند است و نه به عکس و نه این که هر دو را درعرض هم قرار دهد؛ زیرا اگر چنین باشد، اطاعت او اطاعت کافرانه و مشرکانه خواهد بود.

اما اگر به چیزی دستور بدهند که خداوند درباره آن حکم ایجابی یا تحریمی ندارد، در این صورت، اطاعت والدین مخالفتی با اطاعت خداوند ندارد، بلکه لزوم این اطاعت، به دستور خداست و در حقیقت، اطاعت خداوند است.

اصولاً فرد مسلمانی که مکتبش مکتب توحید خالص است، همان گونه که تنها خدا را عبادت می کند، تنها خدا را اطاعت می کند. فرقی که میان عبادت و اطاعت اوست، از این لحاظ است که در عبادت، بدون هیچ واسطه ای خدا را می پرستد و در اطاعت، یا بدون واسطه خدا را فرمان می برد یا با واسطه.

اگر او اطاعت پیامبر و اولی الامر و فقیه جامع الشرایط و شوهر و پدر و مادر می کند، به دستور خداست و با واسطه، اطاعت او اطاعت خداست.

▪ قرآن کریم می فرماید:.

وَإنْ جاهَداکَ عَلی أنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلاتُطِعْهُما وَصاحِبْهُما فِی الدُّنیا مَعْرُوفاً؛ (۱۱).

اگر پدر و مادر از تو بخواهند که چیزی را شریک من قرار دهی که تو را به آن علمی نیست، آنها را اطاعت مکن و در دنیا با آنها به نیکی مصاحبت کن.

در این دستور ارشادی قرآن، دو نکته مهم وجود دارد:.

یکی این که؛ اگر اطاعت والدین، در راستای اطاعت خدا نیست، بلکه با آن منافات داردو مستلزم شرک و عصیان است، باید از آن به طور جدی خودداری کرد و نباید انسان به خاطر اطاعت والدین، گرفتار معصیت و نافرمانی خداوند بشود.

دیگری این که: عدم اطاعت والدین، مستلزم بدخلقی و تندخویی و چیزهایی از این قبیل نیست.

در حقیقت، ما از آیه فوق چنین می فهمیم که: وجوب اطاعت والدین، مطلق نیست، ولی حسن خُلق در برابر آنها مطلق است.

وجوب اطاعت والدین، مشروط به این است که مستلزم زیر پا گذاشتن فرمان خداوند نباشد، اما حسن خلق و نیکی مصاحبت آنها مشروط به هیچ شرطی نیست.

فرزند، به هر حال وظیفه دارد که به آنها نیکی و محبت کند و در برابر آنها متواضع و مهربان باشد و در چهره و رفتار و گفتار، چیزی که موجب آزردگی خاطر آنها و افسردگی روح آنان بشود، ظاهر نسازد.

● سه توصیه مهم

بهترین شاهد این که حسن خُلق نسبت به والدین، مطلق است و مشروط به هیچ شرطی نیست،این است که درقرآن کریم، سه بار به پیروان اسلام و همه انسان ها، سفارش و توصیه شده است که نیکی و احسان به والدین را از نظر دور ندارند.

ما در این جا هر سه توصیه قرآنی را می آوریم:.

۱) وَوَصَّیْنَا الإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَفِصالُهُ فی عامَیْنِ أنِ اشْکُرْ لِی وَلِوالِدَیْکَ إلَیَّ المَصیرُ؛ (۱۲).

و انسان را درمورد پدر و مادرش که مادرش با ناتوانی روز افزون به او حامله بود و از شیر بریدنش پس از دو سال بود سفارش کردیم که مرا و پدر و مادرت را سپاسگزار باش که سرانجام به سوی من است.

در این توصیه، ضمن این که هم به پدر توجه شده و هم به مادر، نکته ای ذکر شده است که انسان را متوجه زحمات بیش از حد مادر، در ایام بارداری و شیردادن می کند و بدین وسیله عواطف و احساسات او تحریک می شود و با علاقه و رغبت، به احسان و نیکوکاری می پردازد.

به علاوه، همان گونه که شکر و سپاسگزاری خدا را لازم شمرده، شکر و سپاسگزاری والدین را هم واجب ساخته است.

دانشمندان اسلام شناس، برای سپاسگزاری سه مرتبه قائلند:.

الف) انسان، ولی نعمت خود را بشناسد و بداند که نعمت از اوست، بنابراین شکر خداوند به این است که بداند او چه نعمت های گوناگون و بی شماری دراختیارش قرار داده و او را آن گونه متنعم ساخته است که بتواند عمری را با رفاه و آسایش زندگی کند و شکر والدین به این است که متوجه زحمات و خدمات شبانه روزی آنها باشد و هرگز از یاد نبرد.

ب) انسان به وسیله زبان، ولی نعمت خود را قدردانی کند؛البته خداوند نیازی به قدردانی ندارد، ولی غیرخدا اگر مورد تقدیر قرارگیرد، تشویق و دلگرم و خرسند می شود و اگر خود او نیز در مرتبه ای از علوِّ روح و عظمت باشد که نیازی به تشویق نداشته باشد، قطعاً دیگران تشویق می شوند.

درهرصورت، کسی که از زحمات دیگران قدردانی و سپاسگزاری می کند، نشان می دهد که ناسپاس و نمک نشناس نیست و به مرتبه ای رسیده است که هیچ نعمت و خدمت و زحمتی را فراموش نمی کند.

ج) انسان، از خدمات و زحمات دیگران سوء استفاده نکند و نعمت های خدا را در جای خود به کار برد.

راست است که نعمت های خداوند بی شمار است و انسان، آزادانه از آن نعمت ها استفاده می کند، اما بنده سپاسگزار، هرگز از آن نعمت ها سوء استفاده نمی کند.

همچنین، درست است که وقتی انسان، بزرگ و نیرومند شد، نیازی به زحمات و خدمات طاقت فرسای پدر و مادر ندارد، ولی انسان سپاسگزار، توجه دارد که رشد و نیرومندی و ترقیات او، نتیجه زحمات دو انسان دلسوز و بی توقع است و اکنون بهترین پاداش، برای آنها این است که نیروها و تجارب و امکانات خود را در راه صحیح به کار اندازد.

۲) وَوَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْهِ إحْساناً حَمَلَتْهُ أمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتّی إذا بَلَغَ أشُدَّهُ وَبَلَغَ اَرْبَعِینَ سَنَهًٔ قالَ رَبِّ أوْزِعْنِی أنْ أشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أنْعَمْتَ عَلَیَّ وعَلی والِدَیَّ؛ (۱۳).

وانسان را به نیکی کردن درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش به سختی باردار او شد و به سختی او را به دنیا آورد و دوران حمل و شیرخوارگی اش مدت سه سال بود؛ همین که به قوت رسید و چهل ساله شد، گفت: پروردگارا! نصیبم کن که شکر نعمتی که به من و والدینم داده ای، به جای آورم.

از این سخن الهی استفاده می شود که انسان ایدآل کسی است که می خواهد سپاس همه نعمت هایی که خداوند به خودش و والدینش داده است به جای آورد و همه مراتب سه گانه فوق را به نحو صحیح و مطلوب، به جای آورد.

خود فرزند برای پدر و مادر نعمت است. همان گونه که آنها وظیفه دارند با تربیت و تزکیه، شکر این نعمت را به جای آورند، فرزند نیز باید به نعمت بودن وجود خود برای والدین توجه کند و به قلب و زبان و عمل سپاسگزار باشد و شاید مقصود در آیه فوق همین است.

۳) وَوَصَّیْنَا الإنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَإنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی مالَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم فَلا تُطِعْهُما؛ (۱۴).

و انسان را درباره والدینش به نیکی سفارش کردیم و اگر کوشیدند که چیزی را که به آن علم نداری شریک من کنی، آنها را اطاعت مکن. .

۱.ما در کتاب حکومت در قرآن، دیدگاه اسلام و قرآن را درمورد ولایت و حاکمیت درامت اسلامی مشخص کرده ایم.

۲.جواهر الکلام، ج ۳۱، ص ۲۸۳ و ۲۸۴ (با تلخیص).

۳.بقره (۲) آیه ۲۳۷.

۴.نظر به این که ذکر مهریه در ازدواج دایم لازم نیست، دستور اسلام این است که اگر پیش از آمیزش، زن و مرد از هم جدا شوند، در صورت ذکر مهریه، نصف آن را شوهر باید بدهد و در صورت عدم ذکر، باید چیزی درحد توانایی به او داد. (همان جا.).

۵.نساء (۴) آیه ۶.

۶.همان، آیه ۵.

۷.جواهر الکلام، ج ۲۹، ص ۱۷۴ و ۱۷۵.

۸.همان، ص ۱۷۹.

۹.سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۵۷۸.

۱۰.نهج البلاغه، حکمت ۳۹۹.

۱۱.لقمان (۳۱) آیه ۱۵.

۱۲.همان، آیه ۱۴.

۱۳.احقاف (۴۶) آیه ۱۵.

۱۴.عنکبوت (۲۹) آیه ۸.

۱۵.ابراهیم (۱۴) آیه ۴۰ و ۴۱.

۱۶.مریم (۱۹) آیه ۳۰ - ۳۲.

۱۷.همان، آیه ۱۲ - ۱۴.

۱۸.نوح (۷۱) آیه ۲۸.

۱۹.اسراء (۱۷) آیات ۲۳ و ۲۴.

۲۰.بقره (۲) آیه ۱۸۰.

۲۱.بقره (۲) آیه ۲۱۵.

۲۲.وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۶.

۲۳.همان، ص ۵۷.

۲۴.همان، ص ۱۰۷.

۲۵.همان، ص ۵۳.

۲۶.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۳۳ و ۱۳۴.

۲۷.وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۵۴.

۲۸.محمد تقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، ص ۱۱۹ (به نقل از اطلاعات، شماره ۱۰۳۵۵).

۲۹.مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۵۶۷.

۳۰.انعام (۶) آیه ۱۵۱.

۳۱.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۹۹.

۳۲.بقره (۲) آیه ۲۶۸.

۳۳.وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۹۶.

۳۴.همان، ص ۹۵.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید