سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به نسبت فلسفه اسلامی و تفكر یونانی


نگاهی به نسبت فلسفه اسلامی و تفكر یونانی

فلسفه اسلامی همان طور كه بسیاری بر آن تصریح كرده اند, از اندیشه های یونانیان هم بسیار تأثیر پذیرفته است شكی نیست كه در عرصه روش, فیلسوفان اسلامی از نامداران فلسفه یونانی چون ارسطو, افلاطون و سقراط تأثیرهای بسیاری گرفته اند همین تأثیرپذیری نسبت میان عقل و دین را هم برای آنان مطرح ساخت

فلسفه اسلامی از دل تفكر اسلامی رویید. در این نكته شك و تردیدی وجود ندارد. شاهد این مدعا آن است كه بسیاری از مضامینی كه در دل فلسفه اسلامی رشد كردند، همه مضامینی دینی بودند. كافی است به سرفصلهایی كه در فلسفه اسلامی تدریس می شوند، نگاهی بیندازیم تا دریابیم فلسفه اسلامی تا چه اندازه به سنت اسلامی مقید است؛ سرفصلهایی چون علم الهی، بقای نفس، دلایل وجود خدا، صفات خدا و ... همه مضامینی هستند كه با توجه به مبادی و مبانی دین اسلام قابلیت طرح پیدا كردند.

از سوی دیگر، اگر به شخصیت و منش فكری- فلسفی بزرگترین فیلسوفان اسلامی- چون؛ فارابی، ابن سینا، ابن رشد، خواجه نصیر الدین طوسی و ملاصدرا- نظر كنیم،در می یابیم كه اكثر آنها با دغدغه های دینی جدی پابه عرصه فلسفه ورزی گذاشته اند. به همین دلیل، اگر بخواهیم درباره غایتها یا موضوع فلسفه اسلامی سخن بگوییم، این غایتها و مضامین بدون توجه به آموزه های اسلامی قابل درك و فهم نیستند.

۱) فلسفه اسلامی همان طور كه بسیاری بر آن تصریح كرده اند، از اندیشه های یونانیان هم بسیار تأثیر پذیرفته است. شكی نیست كه در عرصه روش، فیلسوفان اسلامی از نامداران فلسفه یونانی چون؛ ارسطو، افلاطون و سقراط تأثیرهای بسیاری گرفته اند. همین تأثیرپذیری نسبت میان عقل و دین را هم برای آنان مطرح ساخت.

این پرسش شاید مهمترین پرسش موجود در فلسفه اسلامی باشد كه همه فیلسوفان اسلامی با آن دست به گریبان بودند. عقل به آنچه توجه دارد، مبادی و مبانی بدیهی عقلی است، اما دین با پیش فرضها و اصول موضوعه دیگری روبرو است. عقلی كه متفكران مسلمان با آن روبرو بودند، تنها عقلی روشی محسوب نمی شد و پر از آموزه های مختلف در باب جهان، انسان و زندگی جمعی بود. به همین دلیل، میان دستاوردهای این عقل با مبادی ای كه دین اسلام معرفی می كرد، برخی مسائل مطرح می شدند، از جمله این مباحث بحث «خلق عالم از عدم» بود كه حرف و حدیثهای بسیاری را به وجود آورد و به تعبیرعده ای، یكی از اصلی ترین انگیزه های غزالی برای نگاشتن كتاب «تهافت الفلاسفه» و نقد كردن فیلسوفان بود.

همان طور كه می دانیم، ماده در نظر ارسطو، «قدیم» است و این قدیم بودن مورد تأیید فیلسوفان اسلامی چون ابن سینا و ابن رشد نیز قرار داشت. از سوی دیگر، خداوند در قرآن مجید تصریح می كند كه جهان را از عدم خلق كرده است. این بحث جدلهای بسیاری را در منظومه فلسفه اسلامی به وجود آورد.

ابن سینا و برخی از فیلسوفان اسلامی سعی كردند با تمایز قایل شدن میان حدوث زمانی و حدوث ذاتی، مسأله را حل كنند. به نظراین افراد جهان حدوث ذاتی، اما قدیم زمانی است. آنچه در این مقام خواهان اثبات آن هستیم، این است كه، فیلسوفان اسلامی درباره نسبت میان تفكر و عقل از یك سو و دین و معنویت از سوی دیگر، توجه فراوان می كردند. معادل این وضعیت در جهان جدید هم رخ داد. این بار یكی از معروفترین نمادها و نمودهای جهان جدید و عقل جدید یعنی علم بود كه نضج گرفت و نسبت آن و دین به صورت جدی مطرح شد.

به نظر برخی از مورخان و پژوهشگرانی كه در این باره تحقیق كرده اند، بدون این رقابت، جهان جدید قابلیت طرح نداشت. همان طور كه بدون نسبتی كه میان عقل و دین برای فیلسوفان مسلمانان مطرح بود، فلسفه اسلامی به عنوان یكی از نقاط قوت تمدن اسلامی قابلیت طرح پیدا نمی كرد.

۲) نسبت میان فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی آنگاه بهتر و بیشتر عیان می شود كه دو جریان عمده در فلسفه اسلامی پررنگ شوند. این دو جریان یكی جریان «مشاء» و دیگری جریان «اشراق» است. برخلاف تصور كلی كه این گونه پنداشته می شود كه ابن سینا نماینده جریان مشاء و سهروردی نماینده جریان اشراق است، باید ابن رشد را نماینده جریان مشاء دانست و ابن سینا هم از جنبه های اشراقی و هم از جنبه های مشایی نماینده هر دو جریان به شمار می آید؛ همان طور كه استاد وی فارابی هم واجد و حامل اندیشه های عرفانی و اشراقی است.

به نظر عده ای، این دو جریان ناشی از دو جریانی است كه در حكمت یونانی وجود داشته، یعنی در آنجا هم شاهد جریان اشراقی (با افرادی مانند فلوطین) و هم شاهد جریان مشایی (با افرادی مانند ارسطو) هستیم و افلاطون به نظر این افراد، اندیشمندی است كه هردو شیوه را با خود همراه دارد. با این حال، اشراقی كه در اندیشه های افلاطون حضور دارد با اشراق موجود در تفكر اسلامی تفاوتهایی دارد و این تفاوتها نیز نمی توانند و نباید از ذهن و زبان افرادی كه مایلند نسبت میان فرهنگ و فلسفه اسلامی و یونانی را مورد توجه قرار دهند، دور افتند. به عنوان مثال، اشراق موجود در فلسفه سهروردی نه تنها ریشه یونانی دارد، كه خاستگاه اسلامی و حتی ایران باستانی را نیز در خود نهفته دارد و دقت نكردن به این مضامین، تحلیلهای ما را به راهی اشتباه رهنمون می كنند.

۳) از مشكلاتی كه فلسفه اسلامی هم اكنون با آن روبه روست، می توان به گسست معرفتی، بی توجهی به ضرورتها و وضعیت جدید ، نبود نوآوری و قانع شدن به تفسیر به جای نقد و حلاجی و تحلیل، فقدان گفتگوی این فلسفه با فلسفه ها و تفكرات دیگر، تبدیل فلسفه اسلامی به كلام و... اشاره كرد. بی تردید، می توان این گونه ادعا كرد كه در دوره اوج فلسفه اسلامی، شاهد این مشكلات نبودیم و این فلسفه به نیازهایی پاسخ می داد. بتدریج، این فلسفه از دوران اوج خود فاصله گرفت و انحطاطی را حس نمود. جای بسی تأسف است كه معروفترین فیلسوف اسلامی یعنی ابن سینا از اولین فیلسوفان اسلامی نیز به شمار می آید ولی پس از وی ما شاهد ابن سیناهایی دیگر نیستیم.

در این میان، یكی از مشكلات بزرگ ما بحران گسست معرفتی است. معرفت هم مانند هر عرصه ای دیگر در صورتی شكوفا می شود كه با تدوام همراه باشد. آنچه در فلسفه یونانی از یك سو و فلسفه های جدید غربی از سوی دیگر رخ داد، همین تداوم فرهنگی و معرفتی بود كه دورانی طلایی را برای این فلسفه ها رقم زد. ما هم در دوره ای از تمدن خود این تداوم را شاهد بودیم. اما از یك دوره زمانی خاص به بعد این تداوم به گسست انجامید.

در این میان نمی توان از نقش مؤلفه های وضعیتی چون حمله مغولان به تمدن ایرانی از یك سو و تمدن اسلامی از سوی دیگر به آسانی گذشت. با این همه، نقش خود جامعه فكری - فلسفی مسلمانان نیز انكارناپذیر است.

۴) از جنبه های مهم فلسفه اسلامی و همچنین فلسفه یونانی، «منطق» است. فیلسوفان مسلمان چون ابن سینا روی این بخش از فلسفه كارهای بسیاری انجام دادند و آن را پخته تر و مدون تر مطرح ساختند. به نظر ما، یكی از مؤلفه های فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی كه می تواند راه ورود ما به جهان آنها متناسب با شرایط روز باشد، همین بخش است.

البته ما در جهان جدید و با كاری كه «وایتهد» و «راسل» و «فرگه» انجام دادند، گونه ای منطق صوری را پی می گیریم كه بسیار كارآمد است، اما این منطق هم می تواند در پرتو منطق قدیم به گونه ای جدی تر و عمیقتر فهمیده شود؛ بخصوص ضرورت پرداختن به كارهای تطبیقی در این عرصه حس می شود. نظریه هایی هم اكنون در منطق موجهات حضور دارند كه به نظر برخی از جدی ترین منطق دانان، ریشه در اندیشه های ابن سینا دارند و این نكات می توانند از سوی طرفداران فلسفه اسلامی برای گفتگویی جدی با فلسفه غرب مورد توجه قرار گیرند. از سوی دیگر، اگر تفكر منطقی را برای هرگونه اندیشه درست و موجه لازم و ضروری بدانیم، یكی از مهمترین مؤلفه های فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی كه هم اكنون از این دریچه به كار ما می آید، منطق است.

۵) نیوتن زمانی می گفت كه «من بر دوش غولان ایستاده ام». یعنی من كاری را انجام دادم كه بسیاری از پژوهشگران و متفكران مقدمات آن را مهیا ساخته بودند. این اتفاق در جهان اسلام هم رخ داد و بسیاری از پژوهشگران و مترجمان چه در دارالحكمه و چه در جاهای دیگر، به كار پژوهشی مشغول بودند تا افرادی چون فارابی، ابن سینا، غزالی و ابن رشد فرصت ظهور و رشد پیدا كردند. هم اكنون نیز اگر می خواهیم كه این بزرگان در فرهنگمان فرصت ظهور داشته باشند، باید مجال بروز محققانی تخصص گرا را كه در حوزه هایی ریز تخصص دارند فراهم كنیم تا پس از آن، غولانی فكری تحویل جامعه بشری شوند.

حسین فرزانه



همچنین مشاهده کنید