پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

FORZA INTER


FORZA INTER

«هرگز اینجا نمی مانیم »این جمله را بیان كردند و رفتند اینگونه باشگاه بزرگ اینتر تأسیس شد اما اصل ماجرا چه بود

«هرگز اینجا نمی مانیم.»این جمله را بیان كردند و رفتند. اینگونه باشگاه بزرگ اینتر تأسیس شد اما اصل ماجرا چه بود؟در یك روز سرد ناگهان بین ۲ همتیمی درگیری لفظی ایجاد شد. جلو رفتم تا مانع ادامه دعوا شوم.

غافل از اینكه درگیری های پرشمار تمرین نه در تكل ها و احتمالاً صحبت های رد و بدل شده كه در آرمان خارجی های باشگاه كریكت - فوتبال میلان ریشه دارد. چند روز بعد بازیكنان مطرح تیم ساز جدایی سر داده و عده ای را با خود همراه كردند. نقشه آنها عملی و باشگاه «اینتر ناسیوناله» متولد شد. تیمی كه به جای قهرمانی بیشتر «قهر»مان را برانگیخت.

۱) قسمت اول

▪ آغازی نه چندان پرفروغ

رؤیای داشتن یك تیم پر از خارجی های معروف، عملی شده بود اما هیچ پشتوانه مالی وجود نداشت. شخصاً به عنوان بازیكن اینتر وقتی صبح زود منزل را به قصد حضور در تمرینات ترك می كردم، هیچ چیز نداشتم جز عشق و علاقه به باشگاه و می دانستم با جان كندن در زمین چمن هم سود مالی، نخواهم برد. همه همتیمی هایم چنین حس و حال جالبی داشتند و البته راضی بودند. ما اینگونه اینتر را بنا نهادیم. موفقیت؟

فقط باخت پرشمار را به یاد می آورم. ما پسرهای سختكوشی بودیم اما یك پسرعمو بدجنس داشتیم. این پسرعموی به قول روزنامه ها ناتنی، میلان نام داشت كه چند سال پیش نخواسته بودیم زیر سایه اقتدارش موفقیت كسب كنیم. اولین جدال با آنها، قضیه مرگ و زندگی همه اینتری ها تلقی می شد. می گفتند ما می بازیم و اینگونه شد.

فردای روز بازی افسرده تر از همیشه در تمرینات حاضر شدیم اما آن انگیزه ای كه باعث شده بود چند سال بدون كوچكترین چشمداشتی برای تیم عرق بریزیم، قویتر از تمام ناامیدی ها بود. چند دهه گذشت اینتر ما با «تاتی تاتی» كردن بزرگ شد اما به یكباره چنان دوید كه باد و تاریخ با هم جا ماندند! ما نمی دانستیم «اسكودتو» چه موجودی است و فقط وقتی این نشان را روی پیراهن خود دیدیم، متوجه شدیم پرچم ۳ رنگ ایتالیا را فقط برای قهرمانان می دوزند. بچه های «كله شق» كوچه و پس كوچه های میلان كه تمام زندگی خود را در ساك هایشان می گذاشتند، ایتالیا را فتح كردند. وقت شادی بود...

۲) قسمت دوم

▪ جایی در دهه ۶۰

آقایی به نام «هلنیو هررا» به ما معرفی شد. می گفتند استاد تاكتیك است، مانند اینتری ها، سختكوش به نظر می رسد و از همه مهمتر استاد فتح جام تلقی می شود. آیا بدشانس است؟ نه! سال ها بعد، مونشن گلادباخ با نتیجه ۷ بر یك ما را خرد كرد اما یكی از هواداران این تیم با پرتاب سكه ای «بونین سنیا» را مصدوم كرد و یوفا به عنوان جریمه دستور تكرار بازی را داد. آنجا به زور پیروز شدیم و تا فینال بالا آمدیم. دیدید «هررا» چقدر خوش شانس بود؟

اما شب فینال... یك هفته قبل از بازی فینال فصل ۱۹۶۴-۱۹۶۳ مقابل رئال مادرید بزرگ، جو ویژه ای در تمرینات حكمفرما شد. می دانستیم لیگ اروپا چه موجود پرارزشی است! همان طور كه زندگی می كردیم، وارد بازی شدیم؛ صاف، صادق و صمیمی. قهرمان ۵ دوره متوالی لیگ اروپا قادر نبود از سد دفاعی تیم بگذرد. آنها گیر كردند اما ما به محوطه جریمه حریف رفتیم، گل زدیم و شاد شدیم.

قبل از به صدا درآمدن سوت پایان، احساس ویژه ای داشتیم. یعنی می شود پاهای جادویی پوشكاش بدون اینكه ما دخالتی داشته باشیم، بشكند و پس از بازی به هم جوش بخورد؟ رئالی ها با هر حمله، علاوه بر دیدار دفاعی، قلب ما را فرو می ریختند. طاقت بیاور! ،۱۰ ،۹ ۸ ... تمام شد. ما به مقام قهرمانی اروپا رسیدیم. جام از آن تیمی شد كه قامت ستاره ها را نداشت و از میلان «تو سری» خورده بود.روی سكو به هوادارانمان فكر می كردیم. به همه آنهایی كه به خاطر اینتر از ما فاصله گرفته بودند. جشن قهرمانی، برخلاف سایر تیم ها تا ۴ صبح برقرار نبود. خیلی زود خوابیدیم تا رؤیاهای رنگی شب را به اتفاقات زیبای فردا پیوند بزنیم.

وقتی به شهر رسیدیم چیزی جز نوارها و پارچه نوشته هایی با مضمون(Forza Inter) نیافتیم. هیاهوی طرفداران تا سال ها بعد، شیشه تالار افتخارات باشگاه را به لرزه درمی آورد. مردم، فریاد تكرار را سر می دادند. یك «چشم» بزرگ گفتیم و سال آینده با قلع و قمع تمام رقبا بار دیگر به فینال رسیدیم. این بار از رئال مادرید خبری نبود. رقیب ما بنفیكای اوزه بیو نام داشت. گل دقایق ابتدایی، كافی به نظر می رسید. ساندرو ماتزولای باشكوه، توقف ناپذیر می نمود. دقایق پایانی كمتر دلهره آور بود. نمی دانم، شاید به پیروزی نهایی اطمینان داشتیم.

سوت پایان كه زده شد بی اختیار دویدیم و گریستیم. اینتر به جمع رئال مادرید و بنفیكا پیوسته بود و میلان را پشت سر گذاشت. تا چند سال بعد «اسكودتو» راحت به دست می آمد اما فرصت قهرمانی در اروپا ایجاد نمی شد. تنها یك بار در فصل ۱۹۶۸-۱۹۶۷ به فینال رسیدیم. گل «ماتزولا» ما را در رؤیا غرق كرد. به همین راحتی ۲ گل خوردیم و اجازه دادیم سلتیك «جك استین» دور افتخار بزند. «هررا» رفت اما بنیان مستحكم او حداقل برای راه یافتن به یك فینال دیگر پابرجا ماند. اینتر در اوایل دهه ۷۰ با آژاكس روبه رو شد و باخت. عصر طلایی هم كم كم پایان یافت. ما هنوز همان بچه های عاشق بودیم...

۳) قسمت سوم

▪ پرهیجان

یك قهرمانی در اواخر دهه ،۷۰ راضی كننده نبود. تراپاتونی آمد. او را می شناختیم. یك میلانی اصیل، كاپیتان تیم قهرمان فصل ۱۹۶۳-۱۹۶۲ و نامی نه چندان قابل احترام برای هواداران اینتر. تصور می كردیم یك عنصر نفوذی است و به همین خاطر وقتی برای اولین بار روی نیمكت آبی و مشكی ها نشست، چند متلك شنید اما مانند طرفداران، پایبند احساساتش نبود. او آمده بود اینتر را سر و سامان دهد؛ نیمه آبی مظلوم تیم شهرش را.

آندریاس بره مه، لوتار ماتیوس، یورگن كلینزمن همراه اولتر زنگا و عمو برگومی طلایی ترین تیم ممكن را ساختند. یكی از سمت چپ فرار می كرد و دیگری از درون محوطه جریمه با شوتی سنگین ورزشگاه را منفجر می كرد. چه دوران پرهیجانی! هرچند لیگ اروپا طلسم شده به نظر می رسید اما جام یوفا از آن اینتر دوست داشتنی بود.

در این میان اسكودتوی فصل ۱۹۸۹ معنای ویژه ای داشت. اینتر با بالاترین میزان امتیاز، برای سیزدهمین بار عنوان قهرمانی را كسب كرد. اوضاع و احوال رقیب چطور بود؟ آنها تازه ننگ رسوایی تبانی را پشت سر گذاشته بودند و مالك جدید تیم در حال شمردن پول های خود برای ساختن یك تیم رؤیایی بود.یوونتوس همیشه مدعی و البته در مظان اتهام به نظر می رسید. میلان هم كه تا دسته دوم پیش رفت پس نتیجه می گیریم اینتر علاوه بر قهرمان، پاك هم بود و این مورد واقعاً هواداران را خوشحال می كرد. آغاز دهه ۹۰ شروع مصائب تلقی می شد. حتی اوجگیری رقیب به اندازه بدشانسی های پیاپی ما، آزاردهنده نبود. دوران صبر و انتظار آغاز شد...

۴) قسمت چهارم

▪ دوره تاریك

فصل جدید برای هواداران اینتر با باخت های پیاپی و پیروزی های اندك تعریف شد. ماسیمو موراتی را نمی شناختم. پدر او، طلایی ترین اینتر تاریخ را ساخته بود و هدف این پسر وقتی در كنفرانس مطبوعاتی گفت من عاشق اینتر هستم اما شما باور نكنید، مشخص شد. او فكر می كرد پول می تواند جام بیاورد اما نمی دانست اگر سرمایه خود را بیشتر صرف تطمیع داوران كند، نتیجه بهتری می گیرد! می دانید منظورم چیست؟ باور كنید پنالتی بود!

بازی یووه - اینتر فصل ۱۹۹۸-۱۹۹۷ را می گویم؛ جایی كه آبی و مشكی ها با جادوی رونالدو تا هفته پایانی نیم فصل اول در صدر قرار داشتند و در پایان راه نیز قادر بودند یووه را به زیر بكشند. در این میان داور نقش كلیدی ایفا كرد. مرد سیاهپوش، برای یووه پنالتی گرفت تا ببرد و با نشان اسكودتو عكس یادگاری بگیرد. عجب دنیای بی رحمی! به خودم گفتم روزی انتقام می گیریم.

۵) قسمت پنجم

▪ تو را به خدا گل بزن!

خوب پیش می رفتیم اما آنجا كه نباید، متوقف شدیم؛ مقابل میلان. بازی رفت در «مه آتزا» بدون گل خاتمه یافت. هنگام شنیدن صحبت های كوپر در كنفرانس مطبوعاتی، فقط می خندیدم. او چنان با اطمینان از صعود می گفت كه انگار میلان... چوبش را خوردیم. در بازی سن سیرو، شوچنكو قبل از پایان نیمه اول گل زد. این پسر فقط بلد است به ما گل بزند؟ دقیقه ۸۴ فرا رسیده بود و كاملاً ناامیدانه بازی را تعقیب می كردیم تا اینكه گل مارتینز، جو را به هم ریخت. یك گل دیگر!امكانپذیر است؟ كالون رفت. تو را به خدا گل بزن... قرار بود ما آن شب گریه كنیم و این كار را به باشكوه ترین شكل ممكن انجام دادیم. هالیوود هنرپیشه رومانتیك نمی خواهد؟

۶) قسمت ششم

▪ آن درام...

همه چیز برای قهرمانی اینتر مهیا شده بود. وقتی ویه ری چند ساعت قبل از آغاز بازی هفته پایانی، قاطعانه گفت امشب قهرمان می شویم، صورتم از شدت غرور سرخ شد. این حالت در چهل و چهارمین دقیقه بازی به وجود آمد. «گرسكو» بدترین اشتباه عمرش را مرتكب شد تا با تساوی به رختكن برویم. در نیمه دوم دیه گو سیمئونه بی خاصیت گل زد و به نحو چندش آوری شادی كرد. این آرژانتینی اولین بازیكنی بود كه از اینتر رفت و در ادامه بابت گلزنی به تیم سابقش شادی كرد. سوت پایان داور، سوت پایان آرزوهای ما هم بود. یاد جمله كمپل افتادم. او می گفت انسان كامل، دوست داشتنی نیست و من با خود می اندیشیدم چرا فقط به خاطر همین مصائب و اینكه آبی و مشكی های پرنقص، درست در آخرین لحظه لگد به بخت خود می زنند، طرفدار آنها هستم.

۷) قسمت هفتم

▪ ركورد ابدی...

سرانجام فصل گذشته، یووه تاوان گناه خود را پس داد و ماه از پشت ابربیرون آمد. اینتر ما پس از سال ها قهرمان شد اما نه در زمین. این فصل حكایت، متفاوت جلوه می كند. ۱۶ پیروزی پیاپی، از هم اكنون ركورددارفوتبال دنیا را به عنوان قهرمان سری A معرفی كرده است. با تمام وجود فریاد می زنم من طرفدار...

۸) قسمت هشتم

▪ بیداری

از خواب برمی خیزم. اینكه یك طرفدار میلان خواب اینتر را ببیند، عجیب است؟ چه فرقی دارد. برای تمام تیفوسی های فوتبال كه در زندگی به خیلی چیزها دل بسته اند، اینتر، میلان، یووه، بایرن و رئال مادرید... ماندنی هستند و بقیه رفتنی. نه آن دوران ابتدای تأسیس را دیدم، نه عصر طلایی آبی و مشكی ها را و حتی نه تیم دهه ۸۰ را. امروز ۲۲ فوریه است و من طرفدار میلان هستم. اینتر در جایگاه اول قرار دارد و ما آن وسط ها. به روزنامه خیره می شوم. آنجا نوشته: (Forza Inter)



همچنین مشاهده کنید