پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عذاب الیم


عذاب الیم

نگاهی به فیلم در امتداد شهر ساخته علی عطشانی

هرساله در سینمای ایران فیلم های متوسط، زیرمتوسط و ضعیف بسیاری ساخته و به نمایش درمیآیند. این قبیل فیلم ها را می توان در دو دسته قابل تحمل ها و غیرقابل تحمل ها جای داد.قابل تحمل ها آنهایی هستند که علی رغم ضعف های متعدد ساختاری،حاوی پیام ها و مضامین گوناگون بوده و به ضرب و زور این پیام ها و نگاه های غالبا اخلاق گرایانه می توانند رضایت نسبی تماشاگر مشتاق را برآورده سازند. غیر قابل تحمل ها اما فاقد ابتدایی ترین فاکتورهای لازم برای جذب و کسب رضایت مخاطبان خود هستند. دو فیلم اخیر علی عطشانی را می توان در دل این دو گروه جای داد.دموکراسی تو روز روشن هرچند که در پاره ای سکانس ها با استانداردهای لازم فاصله داشت و بیش از هر چیز استفاده ابزاری از برخی بازیگران در آن توی ذوق می زد اما حداقل از مضمونی جسورانه برخوردار بود که نه تنها تماشایش را برای بیننده قابل تحمل می کرد بلکه می توانست در برخی موارد پیشرو و ساختارشکن نیز جلوه کند. در امتداد شهر اما یک سقوط آزاد کامل است.

سقوط آزاد کارگردانی که گمان می کردیم در سینمای بدنه حرف های تازه تری برای گفتن خواهد داشت.اینک اما با فیلمی رو به روییم که به سختی می توان آن را تا به پایان تحمل کرد. فیلم شروع به ظاهر جذابی دارد. آیه ای از قرآن مجید در عنوان بندی ابتدایی فیلم حک می شود که اشاره به آن دارد که سرنوشت هر یک از انسان ها در گرو اعمالشان است و پس از آن بخش هایی از یک سرقت مسلحانه به نمایش درمیآید. با نمایش تیتراژ ابتدایی،سیر نزولی فیلم به سرعت آغاز می شود. خیلی زود متوجه می شویم با سه داستانک و روایت موازی مواجهیم که باز هم ظاهرا قرار است که به یک نقطه مشترک ختم شوند.فرمی کلیشه ای که در طول این سال ها آن قدر بی ذوق و خلاقیت در سینمای ایران به تصویر درآمده که اکنون دستمالی شده و بدون کارکرد می نماید.بیشترین بار فیلم اما بر دوش کسانی است که با هویت واقعی شان در فیلم حضور دارند و لابد قرار بوده است نقشی کلیدی در رونق گیشه فیلم ایفا کنند:محمدرضا گلزار و سه مجری تلویزیونی:رضا رشیدپور،فرزاد حسنی و امیرحسین مدرس. تکلیف گلزار که از پیش معلوم است. سوپر استار خوش سیمای سینمای ایران همان است که قرار است باشد.هنوز درگیر امضا دادن به پیر و جوان و شنیدن به به و چه چه این و آن.همچنان اسیر زرق و برق شهرت و فارغ از هنر و استعدادی که پس از این همه سال نقش آفرینی باید بیش از گذشته در کارش به چشم آید.فرزاد حسنی هم که انگار یک شوی تبلیغاتی تمام عیار را اجرا می کند. مدام از جسارتش و شهامتش در اجرا تعریف می کند و مدیران بالادستی و پائین دستی را به سخره می گیرد. امیرحسین مدرس هم که نقشی چندان کلیدی برعهده ندارد. بیشترین انتقاد اما بر رضا رشیدپوری وارد است که حضور شوخ و شنگش در نقش یک مدیر برنامه، وردست های فیلم فارسی های نخ نماشده را تداعی می کند.

فیلم بیشترین لطمه را از تفاوت لحن می بیند.فیلمی که جدی به نظر می رسد به یکباره با حضور مهران رجبی و سرباز وظیفه،لحنی کمیک به خود می گیرد و تا جایی پیش می رود که تشخیص این که با کدام روی سکه فیلم مواجه هستیم بسیار دشوار می نماید. این مساله به خصوص در سکانس عجیب و غریب گروگان گیری به چشم میآید. تماشاگر هاج و واج می ماند که باید به این همه سیر بی منطقی در روند فیلمنامه بخندد یا هرطور که هست آن را باور کند. چرا باید کسی که خواسته یا ناخواسته تا آستانه قتل پیش رفته است بی دلیل خود را درگیر ماجرایی به مراتب پیچیده تر کند.

انگار این موضوع که آقای سوپر استار به گروگان گرفته شود و سپس شبکه های خبری بین المللی! خبر آن را بصورت زنده به روی آنتن ببرند،آن قدر برای فیلمنامه نویس و کارگردان فیلم جذاب و حیاتی بوده که چندان به دنبال پیدا کردن منطق استواری برای توجیه این مساله نباشند. به این ها اضافه کنید حضور عجیب و غریب پلیس در این صحنه و نحوه ختم ماجرا که بیش از آن چه که باید،مضحک می نماید. در عین حال باید به نحوه نمایش دادن تبلیغات متعدد اسپانسر فیلم اشاره کرد که آنقدر ناشیانه و غیرحرفه ای در هرجای ممکن به تصویر در می آیند که خیلی زود نه تنها کارکرد تبلیغی اش را از دست داده بلکه به یک ضد ارزش بر ضد فیلم و البته همان اسپانسر تبلیغاتی تبدیل می شود.

فیلم اما از معدود آثار سینمای ایران است که در آن بحث کنترل پروژه به شدت جدی گرفته شده و با همکاری مسئول کنترل پروژه طول زمان فیلمبرداری و صد البته هزینه های زمانی،مالی و انسانی آن مدیریت شده است. با این همه به نظر می رسد تدوین مجدد فیلم و افزودن دو،سه سکانس که حتی منجر به تغییر نام فیلم از شش نفر زیر باران به در امتداد شهر شده است،زحمات گروه تولید را آنچنان بر باد داده است که تماشای فیلم را به عذابی الیم برای سینمادوستان تبدیل کرده است.

نویسنده : فرهاد خالدار



همچنین مشاهده کنید