جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

چشمان پوریا


پدر به خانه آمد شور و شوقی برخانه حکمفرما بود و همه اهل خانه غرق در شادی و شعف بودند کودکی چشم به جهان گشود کودک را نزد پدر آوردند کودک چشمانش را باز کرد و آنگاه نوری از امید برقلب پدر تابید و پدر به عشق امام رضا ع نام پسر را غلامرضا نهاد

پدر به‌ خانه‌ آمد شور و شوقی‌ برخانه‌ حکمفرما بود و همه‌ اهل‌ خانه‌ غرق‌ در شادی‌ و شعف‌ بودند کودکی‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود.کودک‌ را نزد پدر آوردند کودک‌ چشمانش‌ را باز کرد و آنگاه‌ نوری‌ از امید برقلب‌ پدر تابید و پدر به‌ عشق‌ امام‌ رضا(ع)‌ نام‌ پسر را غلامرضا نهاد.

دوران‌ کودکی‌ او به‌ دلیل‌ مشکلات‌ اقتصادی‌ خانوادگی‌ بسیار پر مشقت‌ بود این‌ مشکلات‌ و دشواری‌ها، مرارت‌های‌ روزمره‌ از فقر خانوادگی‌ او در استحکام‌ اراده‌ و ثبات‌ بخشیدن‌ به‌ شخصیت‌ انسانی‌ او بسیار تاثیرگذار بود وی‌ در دوران‌ کودکی‌ شاهد تمام‌ مشقت‌ها و رنج‌های‌ پدرش‌ بود و آنچه‌ را برپدر گذشت‌ در ذهن‌ و خاطرات‌ کودکی‌اش‌ سپرد و چنین‌ بود که‌ تختی‌ در هاله‌یی‌ از آتش‌ درد و رنج‌ گداخته‌ شد و شخصیت‌ و مروت‌، جوانمردی‌ او براساس‌ اراده‌ و باورهای‌ ملی‌ و مذهبی‌اش‌ شکل‌ گرفت‌ و باعث‌ شد تا صاحب‌ اراده‌یی‌ پولادین‌ شود و در یادها و ذهن‌ مردم‌ و تاریخ‌ ایران‌ زمین‌ جاودانه‌ شود.عدم‌ تمکن‌ مالی‌ خانواده‌ سبب‌ شد تا تختی‌ فقط‌ نه‌ سال‌ تحصیل‌ کند .«مدت‌ نه‌ سال‌ در دبستان‌ و دبیرستان‌ منوچهری‌ که‌ در همان‌ خانی‌آباد قرارداشت‌ درس‌ خواندم‌، اما تنها خاطره‌یی‌ که‌ از دوران‌ تحصیل‌ به‌ یاد دارم‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ شاگرد اول‌ نشدم‌ اما زندگی‌ در میان‌ مردم‌ و برای‌ مردم‌، درس‌هایی‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ فکر می‌کنم‌ هرگز نمی‌توانستم‌ در معتبرترین‌ دانشگاه‌ها کسب‌ کنم‌.زندگی‌ همچنین‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ مردم‌ را دوست‌ بدارم‌ و تا آنجا که‌ در حد و توانایی‌ من‌ است‌، به‌ آنان‌ کمک‌ کنم‌، حال‌ این‌ کمک‌ از چه‌ طریقی‌ و از چه‌ راهی‌ باشد مهم‌ نیست‌ هرکس‌ به‌ قدر توانایی‌ اش‌.»

زندگی‌ ورزشی‌

جهان‌ پهلوان‌ از اوایل‌ نوجوانی‌ ورزش‌ را آغاز کرد او ابتدا از ورزش‌ باستانی‌ وارد حرفه‌ ورزشی‌ شد. وی‌ ورزش‌ را یک‌ نوع‌ سرگرمی‌ برای‌ تندرستی‌ و سلامت‌ جسم‌ و روح‌ لازم‌ می‌دانست‌.آشنایی‌ حقیقی‌ او با کشتی‌ و ورزش‌ باستانی‌، تختی‌ را روانه‌ باشگاه‌ پولاد کرد که‌ در آن‌ زمان‌ با حسین‌ رضی‌زاده‌ مربی‌ معروف‌ کشتی‌ آن‌ دوره آشنا شد.علاقه‌ و استعداد وافر تختی‌ ۲۰ ساله‌ به‌ کشتی‌ سبب‌ شد که‌ مورد توجه‌ رضی‌زاده‌ مربی‌ توانمند و استعدادپرور آن‌ وقت‌ قرار بگیرد.او خود در مورد مربی‌اش‌ می‌گوید:«رضی‌خان‌ آدم‌ خوبی‌ بود اگر کسی‌ را نشان‌ می‌کرد و می‌دید که‌ استعداد کشتی‌ دارد دست‌ از سرش‌ برنمی‌داشت‌. در گرمای‌ تابستان‌ لخت‌ می‌شدیم‌ و هر روز از ساعت‌ دو بعدازظهر تا چندین‌ ساعت‌، کشتی‌ می‌گرفتیم‌. از دوش‌ آب‌ گرم‌ و حمام‌ خبری‌ نبود. کشتی‌گیران‌ برای‌ وزن‌ کم‌ کردن‌، به‌ خزینه‌ می‌رفتند، تشک‌های‌ کشتی‌ را با پنبه‌ پر می‌کردند اما خاک‌ و خاشاک‌ آن‌، بیش‌ از پنبه‌ بود!»تختی‌ با آنکه‌ علاقه‌ فراوانی‌ به‌ ورزش‌ داشت‌ ولی‌ مجبور بود که‌ درصدد کاری‌ برای‌ تامین‌ معاش‌ خانواده‌ برآید به‌ همین‌ خاطر مدتی‌ به‌ عنوان‌ کارگر شرکت‌ نفت‌ به‌ مسجد سلیمان‌ می‌رود و بعد از بازگشت‌ از مسجد سلیمان‌ به‌ خدمت‌ سربازی‌ اعزام‌ می‌شود و در زمان‌ خدمت‌ سربازی‌ با توجه‌ به‌ فرصت‌های‌ فراهم‌ شده‌ و حمایت‌ دبیر وقت‌ فدراسیون‌ کشتی‌ که‌ در آن‌ مقطع‌ در دژبان‌ ارتش‌ فعالیت‌ می‌کرد تمرینات‌ کشتی‌ خود را دوباره‌ آغاز کرد و در مسابقات‌ ورزشی‌ کاپ‌ فرانسه‌ شرکت‌ کرد.

فعالیت‌های‌ اجتماعی‌

تختی‌ در زمان‌ خویش‌ محبوب‌ مردم‌ و در قلب‌ آنها قرار داشت‌.او در این‌ باره‌ در پاسخ‌ به‌ سوال‌ خبرنگاران‌ داخلی‌ و خارجی‌ که‌ از او پرسیدند با ارزش‌ترین‌ مدالی‌ که‌ تاکنون‌ گرفته‌یی‌ کدام‌ است‌؟ می‌گوید: «بزرگترین‌ پاداش‌ و عالی‌ترین‌ هدیه‌یی‌ که‌ گرفتم‌ مدال‌ یا نشان‌ طلا و نقره‌ نبود. قلب‌ یک‌ انسان‌ بیش‌ از هزاران‌ مدال‌ طلا ارزش‌ دارد و من‌ می‌دانم‌ که‌ هزاران‌ هزار نفر از مردم‌ حق‌شناس‌ میهنم‌ در قلب‌ مهربان‌ خودشان‌ جای‌ کوچکی‌ هم‌ برای‌ من‌ ذخیره‌ کرده‌اند.»

تختی‌ از خانواده‌یی‌ مذهبی‌ و معتقد به‌ مسائل‌ شرعی‌ پرورش‌ یافته‌ بود و از همان‌ دوران‌ جوانی‌ مومن‌ و پرهیزکار بود و برای‌ شرعیات‌ اهمیت‌ زیادی‌ قایل‌ شد و هیچ‌ وقت‌ نماز و روزه‌اش‌ را ترک‌ نمی‌کرد.او به‌ ائمه‌ اطهار مخصوصا حضرت‌ امام‌ رضا (ع‌) ارادت‌ خاصی‌ داشت‌ و شبهای‌ جمعه‌ همواره‌ برای‌ زیارت‌ حرم‌ حضرت‌ عبدالعظیم‌ می‌رفت‌.با ارادت‌ و علاقه‌ وافری‌ که‌ به‌ امام‌ رضا (ع‌) داشت‌ در هر بار قبل‌ از سفرهای‌ خارجی‌ به‌ مشهد می‌رفت‌ و به‌ زیارت‌ آن‌ حضرت‌ مشرف‌ می‌شد.او در آخرین‌ مصاحبه‌اش‌ چنین‌ می‌گوید.«من‌ از علی(ع‌) آموختم‌ که‌ در مقابل‌ ناملایمات‌ باید ایستادگی‌ کرد و برای‌ پیروزی‌ باید تلاش‌ کرد و با اتکال‌ به‌ خدا به‌ میدان‌ رفت‌ و پیروز شد و من‌ چنین‌ کردم‌ و پیروز شدم‌ ولی‌ نه‌ آن‌ پیروزی‌ که‌ من‌ می‌خواستم‌ چرا که‌ نگذاشتند و سد را هم‌ شدند.«عصمت‌ آتلی‌» قهرمان‌ المپیک‌ رم‌ از ترکیه‌، خاطرات‌ خود را در مورد کشتی‌ با تختی‌ و ویژگی‌های‌ انسانی‌ او، چنین‌ بازگو می‌کند: «در سالهای‌ دور، تختی‌ به‌ همراه‌ تیم‌ ایران‌ به‌ شهر «آدانا» آمده‌ بود، او در آن‌ زمان‌ از شهرت‌ زیادی‌ برخوردار بود و در ترکیه‌ می‌گفتند کسی‌ قادر نیست‌ تختی‌ را شکست‌ دهد. «بکر بوکر» قهرمان‌ بزرگ‌ ترک‌ اعلام‌ کرد که‌ می‌تواند تختی‌ را با فن‌ لنگ‌ مغلوب‌ ک

ند. اما از شما چه‌ پنهان‌ که‌ هنوز سه‌ دقیقه‌ از کشتی‌ تختی‌ و بوکر نگذشته‌ بود که‌ قهرمان‌ ترک‌ با ضربه‌ فنی‌ باخت‌ و به‌ علت‌ فشاری‌ که‌ به‌ او وارد شد برای‌ معالجه‌ به‌ بیمارستان‌ فرستاده‌ شد! حریف‌ دیگر تختی‌ در شهر آدانا، مصطفی‌ کورت‌ قهرمان‌ مشهور دیگر ما بود. کورت‌ هم‌ ادعا داشت‌ که‌ فقط‌ او قادر است‌ تختی‌ را شکست‌ دهد. وقتی‌ کشتی‌ این‌ دو آغاز شد کورت‌ در دست‌ جهان‌ پهلوان‌، همچون‌ یک‌ بچه‌ اسیر بود و نتوانست‌ بیش‌ از یک‌ دقیقه‌ مقاومت‌ کند.»

حسن‌ خرمشاهی‌ از اعضای‌ سابق‌ جبهه‌ ملی‌ در مورد تختی‌ می‌گوید: وی‌ به‌ این‌ موضوع‌ اذعان‌ داشت‌ که‌ کودتای‌ ۲۸ مرداد دسیسه‌ خارجی‌ها بوده‌ است‌ و بنده‌ از آقای‌ امیر علایی‌ شنیدم‌ که‌ می‌گفت‌: «روبروی‌ سفارت‌ امریکا زیرزمینی‌ بود که‌ دوشنبه‌ها با تختی‌ برای‌ ناهار به‌ آنجا می‌رفتیم‌ و در مرحله‌یی‌ که‌ تختی‌ به‌ این‌ باور رسیده‌ بود که‌ همه‌ مشکلات‌ و بدبختی‌ ما از شاه‌ سرچشمه‌ می‌گیرد، تصمیم‌ گرفته‌ بود شاه‌ را از بین‌ ببرد. در یکی‌ از دوشنبه‌ها یا اعیاد که‌ به‌ آنجا می‌روند، امیر علایی‌ که‌ در معیت‌ الهیار صالح‌ بوده‌ است‌ او را متقاعد می‌کند که‌ از این‌ کار منصرف‌ شود.»تختی‌ در سلوک‌ شخصی‌ پایبند به‌ شعارهای‌ مذهبی‌ بود و پس‌ از واقع‌ ۱۵ خرداد گرایش‌ او به‌ سمت‌ جریانات‌ مذهبی‌ و سیاسی‌ بیشتر شده‌ بود و با وجود ارتباط‌ پدرش‌ با پدر آیت‌الله‌ طالقانی‌ این‌ امر نیز مراودت‌های‌ تختی‌ را با آیت‌الله‌ طالقانی‌ محکم‌تر می‌کرد وی‌ بسیار به‌ مرحوم‌ آیت‌الله‌ طالقانی‌ علاقه‌مند بود چرا که‌ تختی‌ از مقاومت‌، مردانگی‌، شجاعت‌، گذشت‌ و سخاوت‌ این‌ سید بزرگوار توان‌ روحی‌ مضاعفی‌ می‌گرفت‌.

مرگ‌ تختی‌ در هاله‌یی‌ از ابهام‌

۳۰ بهمن‌ ۱۳۴۵ روزی‌ بود که‌ تختی‌ زندگی‌ مشترک‌ خود را با خانم‌ شهلا توکلی‌ آغاز کرد و حاصل‌ این‌ ازدواج‌ کوتاه‌ فرزندی‌ به‌ نام‌ بابک‌ بود که‌ مهر و محبت‌های‌ پدرانه‌ را چندماهی‌ بیش‌ حس‌ نکرد.تختی‌ در اواسط‌ دی‌ماه‌ ۱۳۴۶ به‌ هتل‌ آتلانتیک‌ می‌رود و دو شب‌ در آن‌ هتل‌ می‌ماند که‌ در شب‌ دوم‌ متوجه‌ مرگ‌ وی‌ می‌شوند. مدیر هتل‌ آتلانتیک‌ چنین‌ روایت‌ می‌کند: شب‌ قبل‌ از ۱۶ دی‌ تختی‌ به‌ هتل‌ آمد و گفت‌ من‌ تازه‌ از شکار آمده‌ام‌ و حالا دیروقت‌ است‌، نمی‌خواهم‌ به‌ خانه‌ بروم‌ و خانواده‌ام‌ را بیدار کنم‌، امشب‌ در هتل‌ می‌خوابم‌.اتاقی‌ به‌ او دادم‌، وقتی‌ می‌خواست‌ تفنگ‌ شکاری‌ را با خود ببرد به‌ او گفتم‌ این‌ کار غیرقانونی‌ است‌ و مشکل‌ برایمان‌ درست‌ می‌کند. تفنگ‌ را در گوشه‌ اتاق‌ من‌ گذاشت‌ و رفت‌ بخوابد. شب‌ بعدی‌ هم‌ آمد اینجا استراحت‌ کند.اتومبیل‌ بنز ۱۸۰ خود را روبروی‌ هتل‌ پارک‌ کرد و کلید اتاق‌ ۲۳ را گرفت‌ و رفت‌، نصف‌ شب‌ کارگرمان‌ صدای‌ آب‌ را شنیده‌ بود و وقتی‌ رفت‌ بالا فهمید، تختی‌ حمام‌ رفته‌ است‌. بعد از آن‌ هم‌ غذا خواست‌. ما معمولا از ساعت‌ معینی‌ به‌ بعد غذا نمی‌دهیم‌، اما او غریبه‌ نبود و به‌ هتل‌ ما زیاد رفت‌ و آمد داشت‌. غذایش‌ را که‌ خورد، قلم‌ و کاغذ خواست‌ که‌ به‌ او دادند.همان‌ کاغذی‌ که‌ چند خط‌ وصیتش‌ را ر

وی‌ آن‌ نوشت.فردای‌ آن‌ روز از هتل‌ زنگ‌ زدند، گفتند اتومبیل‌ تختی‌ پنچر شده‌ و هرچه‌ زنگ‌ می‌زنیم‌، گوشی‌ را بر نمی‌دارد. در هم‌ می‌زنیم‌ جواب‌ نمی‌دهد. گفتم‌ چند دفعه‌ در را بزنید واگر خبری‌ نشد در اتاقش‌ را باز کنید. من‌ هم‌ خودم‌ را رساندم‌ به‌ هتل‌، تا من‌ رسیدم‌، ماموران‌ کلانتری‌ هم‌ آمده‌ بودند. در اتاق‌ را باز کرده‌ بودند تختی‌ روی‌ تخت‌ افتاده‌ بود و کنارش‌ یک‌ کپسول‌ مسکن‌، یادداشت‌های‌ روزانه‌ و وصیت‌نامه‌اش‌ دیده‌ می‌شد.

عزت‌الله‌ قلندری‌



همچنین مشاهده کنید