شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

بازیگری به مثابه کشف انسان


بازیگری به مثابه کشف انسان

گفت و گو با کیت بلانشت

کاترین الیز بلانشت متولد ١٤ مه ١٩٦٩ ملبورن، استرالیا است. ١٧٤ سانتیمتر قد دارد. از انستیتوی ملی هنرهای نمایشی استرالیا در ١٩٩٢ فارغ التحصیل شده و خیلی زود در عرصه تئاتر به شهرت رسیده است. منتقدان سینما در سال ١٩٩٧ با فیلم اسکار و لوسیندا کشفش کردند، اما یک سال بعد بازی در نقش ملکه الیزابت اول در فیلمی از شکار کاپور از وی بازیگری با شهرت جهانی ساخت. با این حال چند سال بعدی را به بازی در نقش های مکمل گذراند و در فیلم هایی چون یک شوهر ایده آل، آقای ریپلی زیرک، مردی که گریست و موهبت بازی کرد.

آغاز قرن تازه برای او دوره رسیدن به نقش های بزرگ در دل محصولات عظیمی چون ارباب حلقه ها[در نقش ملکه گالادریل]، نقش کاترین هپبورن در فیلم هوانورد[اولین اسکارش را برای همین نقش دریافت کرد] و سوزان در فیلم بابل بود. سال گذشته پس از نزدیک به یک دهه؛ مقطعی دیگر از زندگی ملکه الیزابت را روی پرده بازآفرینی کرد و بار دیگر نامزد دریافت جایزه اسکار شد. شگفت انگیز اینکه در همین سال برای بازی در نقش باب دیلن در فیلم آنجا نیستم. نیز نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل بود.

آغاز تابستان امسال نیز با یک شگفتی دیگر از سوی بلانشت همراه است: بازی در نقش ایرینا اسپالکو جاسوسه خطرناک روسی در چهارمین قسمت از ماجراهای ایندیانا جونز که قدم بزرگ دیگری در کارنامه این بازیگر/ستاره سینما و تئاتر است. زنی که بر خلاف حضور پرشورش روی پرده؛ زندگی به دور از هیاهویی را با همسرش اندرو آپتون-نمایشنامه و فیلمنامه نویس و ٣ فرزندش از ثمره این ازدواج می گذراند.

بلانشت تاکنون چهار بار نامزد جایزه اسکار و یک بار برنده آن، دوبار برنده جایزه بفتا، دوبار برنده جایزه گولدن گلاب و برنده جایزه بهترین بازیگر از جشنواره ونیز بوده است. او ده ها جایزه معتبر تئاتری و بیش از ٥٠ جایزه سینمایی دیگر نیز در کارنامه خود دارد.

کارنامه بازیگری موفقی دارید و بعضی وقت ها هم از شما به عنوان ستاره ای زیبا نام برده می شود.

هرگز زیبا نبوده ام... ولی شاید صاحب تیپی ایده آل برای این شغل باشم. راستش را بخواهید چهره ام نیز هرگز چهره خاصی نبوده، یعنی صورتی بی نهایت معمولی است که توجه کسی را جلب نمی کند. حتی موقعی بود که توی خیابان خیلی ها جلوی مرا می گرفتند و می گفتند "ما با هم هم مدرسه ای نبودیم؟" یا "چقدر به دختر خاله من شباهت دارید!".

همان طور که می بینید شباهت زیادی به آدم های معمولی دارم. از طرف دیگر زیبا بودن هرگز برایم اهمیت زیادی نداشته. در نقش هایی هم که بازی می کنم تلاش نمی کنم تا جذاب دیده شوم. بزرگ ترین لطفی که می توانید به من بکنید گفتن این جمله است که: صاحب صورت و اندام یک بازیگر هستم.

چطور می توانید این قدر راحت از نقشی به سراغ نقش دیگر-با وجود تفاوت های بسیار- روید؟ خودتان را چطور بازیگری می دانید؟ بازیگری که از جهت فیزیکی به نقش نزدیک می شود یا بیشتر از راه تمرکز فکری؟

دادن جواب کاملاً شفاف و روشن به سوال شما خیلی سخت است. مدتی قبل دوره ای تحت عنوان "بازیگر طبیعی" گذراندم. من راستش بازیگری هستم که در جهتی که غرایزم سوق می دهند، گام برمی دارم. چون بعضی وقت ها احساس می کنم که غرایزم بر منطق ام پیشی می گیرند. کلید بعد روانشناختی کار هم عاشق نشدن و وابسته نشدن بیش از حد به نقشی است که بازی می کنم. بازیگری که در نقش گم نمی شود، به راه غلط نمی رود، و بی قید و شرط گرفتار نقش نمی شود. چون این اتفاق، بسیار خطرناک است. این که کدام نقش بیشتر برازنده شما بوده یا با کدامیک بیشتر یکی شده اید، تصمیم با تماشاگر است.

▪ در فیلم "آنجا نیستم." نقش باب دیلان، یعنی یک مرد را بازی می کنید. آیا به نظر شما این کار به عنوان یک بازیگر کمی دور از منطق نیست؟

ـ البته. وقتی قبول کردم در فیلم تاد هاینس بازی کنم داشتم از ترس می مردم. ولی ریسک کردن را دوست دارم. این نقش چالش برانگیز برای من خیلی جذاب بود. تا وقتی به پایان کار برسم مرتباً با آن در چالش بودم. راستش در این زندگینامه کاملاً دور از عرف رایج خیلی راحت بودم. به نظر من پروژه بسیار نوآورانه ای بود، چون بازیگران زیادی در نقش چهره های متفاوت باب دیلان به عنوان هنرمندی در حال تکامل بازی می کردند.

برسیم به بازی در نقش یک مرد؛ این کار هرگز به نظر من چیز غیر ممکنی نیامد. چون در دانشکده قد بلندم باعث شده بود تا بعد مذکر خودم را به نمایش بگذارم. ولی در نهایت چیزی که برای یک بازیگر اهمیت دارد و جالب است، کشف انسان بدون اهمیت دادن به جنسیت نقش و بدون سر خم کردن در برابر کلیشه هاست.

▪ اینکه بازیگری مثل شما خودش را منزوی کند، مخاطره برانگیز نیست؟

راستش این کار حتی به ذهن من هم خطور نمی کند. سیستمی که امروز درون آن کار می کنم و به شهرت رسیده ام، یک چیز جهانی است. به همین خاطر یک بازیگر باید در همه جا حاضر باشد. از طرف دیگر من با وجود اینکه خیلی در آمریکا دیده می شوم، هرگز در آنجا زندگی نکرده ام. اصل و نسب یک بازیگر عامل مهمی نیست. من بدون اینکه به این موضوع اهمیت بدهم، خودم را در این عرصه پیدا کردم. راستش حتی با وجود نداشتن لهجه قابل توجه، چون کار را با بازی در نقش ملکه الیزابت و پوشیدن لباس های او شروع کردم، خیلی ها مرا اهل انگلستان تصور می کنند.

▪ یک دهه است که با اندرو آپتون فیلمنامه نویس ازدواج کرده اید. به نظر شما راز زندگی مشترک موفق و طولانی چیست؟

ـ راز یک ازدواج موفق، شریک جرم بودن است. چون تنها کسی که می توانم درباره کارم صحبت های عمیق و جدی با او داشته باشم، شوهرم است. خیلی از زوج های هنرمند این کار را قبول نمی کنند، ولی ما این طور نیستیم. اندرو صاحب چنان شخصیت قوی و دست و دل بازی هست که با حفظ فاصله لازم به من توصیه و مشاوره بدهد. صاحب زندگی مشترکی هستیم و تولد فرزندان مان وابستگی میان ما را بیش از پیش مستحکم کرده. مادر بودن نتوانست خیلی روی زندگی ام تاثیر بگذارد، چون شوهرم همیشه در کنارم بود و این تجربه تا زمانی که با هم باشیم بیشتر اوج خواهد گرفت. به همین خاطر باز کردن چمدان هایم در سیدنی و دل به کارهای روزانه سپردن به همراه او را دوست دارم. بازگشت به ریشه هایم، مخصوصاً به جای دیوانه وار رفتن از سر صحنه یک فیلم به یکی دیگر یا از یک کشور به کشوری دیگر، این راهی است برای فکر کردن به یک زندگی مشترک طولانی.

▪ می دانید چرا بازیگر شدید؟

ـ چند دلیل برای این کار دارم. این شغل را به خاطر رازآمیز بودن و ابهام آن دوست دارم. موضوع دیگری هم هست، از وقتی بازیگر شده ام با ثبات تر هم شده ام.

▪ به نظر شما همزمان بازیگر و ستاره بودن با هم تناقض ندارد؟

ـ فکر نمی کنم یک ستاره هالیوودی باشم. بعضی وقت ها به من می گویند " در راه ستاره شدن هستی" و این حرف باعث تفریح من می شود. ولی از دیدگاه حرفه ای؛ انتخاب هایی که می کنم انتخاب های یک ستاره نیست. فیلمنامه های متفاوت هنوز مرا به خود جذب می کنند و فکر کشف کردن ناشناخته ها مرا به هیجان می آورد. حتی گفته می شود که تمایل به بازی در نقش شخصیت های سرگشته دارم. همیشه به دنبال نقش آدم های مسئله دار، مجنون و منفی هستم.

و برسیم به زندگی شخصی، چیزی ندارم که نویسندگان نشریات زرد و شایعه پردازها را ارضا کند. ١٠ سال است با یک مرد زندگی می کنم و با این گونه نشریات کاری ندارم. در زندگی من رسوایی وجود ندارد. به همین خاطر راحت دست از سر من برداشته اند و همین به من آرامش می دهد. گمنام بودن بیشتر با من جور در می آید.

ترجمه امیر عزتی

منبع مجله مادام فیگار



همچنین مشاهده کنید