پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نقشه راه آمریكا برای خروج از عراق


نقشه راه آمریكا برای خروج از عراق

جنگ عراق مصیبتی استراتژیك و اخلاقی است با ابعاد تاریخی كه براساس فرضیه های دورغین آغاز شده است و در حال آسیب رساندن به مشروعیت ایالات متحده در جهان است

جنگ عراق مصیبتی استراتژیك و اخلاقی است با ابعاد تاریخی كه براساس فرضیه های دورغین آغاز شده است و در حال آسیب رساندن به مشروعیت ایالات متحده در جهان است. ضررهای جانی دوطرفه و سوءاستفاده های موجود در حال آلوده كردن اعتبار اخلاقی ما هستند. منشأ این رویدادها در انگیزه ها و غرور امپریالیستی است و در حال تشدید بی ثباتی منطقه است.با این وجود، در دولت بوش، تصمیم های بزرگ استراتژیك هنوز از سوی گروهی بسیار كوچك اتخاذ می شود كه اعضای آن مطمئناً به تعداد انگشتان یك دست نمی رسد.

به استثنای وزیر دفاع جدید، رابرت گیتس، اعضای دولت بوش همان افرادی هستند كه از ابتدا در این ماجرا شركت داشتند و تصمیم ابتدایی آغاز جنگی در عراق را اتخاذ كردند و از بهانه های دورغین برای توجیه آن بهره گرفتند. این ویژگی طبیعی انسانی است كه این افراد سرسختانه و لجوجانه اقداماتی را كه تصور می كردند تغییر كامل سیاسی است، دنبال كنند.

از نظر منافع ملی آمریكا، این اقدام واقعاً فال شومی است. اگر ایالات متحده به مبارزه خونین و طولانی خود در عراق ادامه دهد، بسیار محتمل است كه مقصد نهایی برخورد با بخش بزرگی از جهان اسلام باشد.در واقع اكنون یك روایت تاریخی افسانه ای برای توجیه ضرورت این جنگ طولانی و گسترش احتمالی آن، در حال شكل گیری است.

بعد از آنكه دولت بوش در آغاز جنگ ادعاهایی دروغین مبنی بروجود سلاحهای كشتار جمعی را در عراق به عنوان بهانه استفاده كرد، اكنون تعریفی دوباره از جنگ ارائه كرده است كه به عنوان مبارزه ایدئولوژیك قاطع عصر ماست كه مشابه رویارویی های گذشته با نازیسم و استالینیسم است. در این چارچوب افراط گرایی اسلامی القاعده مشابه تهدید آلمان نازی و سپس شوروی هستند و ۱۱ سپتامبر مانند حمله به پرل هاربر است كه ورود ایالات متحده را به جنگ دوم جهانی سرعت بخشید.

اما، این روایت ساده انگارانه و عوام فریبانه فراموش كرده است كه آلمان نازی بر قدرت نظامی پیشرفته ترین كشور صنعتی اروپا تكیه داشت و استالینیسم نه تنها قادر بود منابع اتحاد جماهیر شوروی پیروز را بسیج كند و از قدرت نظامی بسیار عظیمی بهره مند بود، بلكه به لطف دكترین ماركسیست پیروانی در همه جهان داشت.در عوض، اكثریت مسلمانان، بنیادگرایی اسلامی را اتخاذ نكرده اند. القاعده یك انحراف افراطی منزوی است.

عراقی ها بطور كلی برای دفاع از یك ایدئولوژی اسلامی مبارزه نمی كنند بلكه علیه اشغال آمریكا كه عراق را ویران كرده است مبارزه می كنند.هیچ كشور دیگری با خیالپردازی های دولت بوش كه با شورو هیجان آن را بیان می كند، هم رأی نیست. نتیجه این اقدامات بوش، اگرچه گفتن آن ناراحت كننده باشد، انزوای سیاسی فزاینده ومخالفت روبه رشد مردمی علیه ایالات متحده است.منافع بین المللی این كشور ایجاب می كند كه تغییری اساسی در مسیر حركت خود انجام دهد و نیازمند یك استراتژی برای پایان دادن به اشغال عراق و ایجاد مذاكره ای منطقه ای در مورد امنیت است. هر دو مورد به زمان وتعهد واقعی ایالات متحده نیاز دارند.

روند كار تا دستیابی به این اهداف باید دربرگیرنده چهار مرحله باشد.درمرحله نخست، ایالات متحده باید به شكل بارز و قطعی تعهد خود را مبنی بر خروج از عراق طی مدتی كه منطقاً باید كوتاه باشد، تصدیق كند. هم اكنون، اشغال آمریكا- برغم اینكه اكثریت عراقیها با آن مخالفند- به عنوان چتری برای مخالفتهای داخلی عراق بكار می آید.

هیچ كس نه در داخل و نه در خارج از دولت عراق احساس نمی كند كه مشوق های واقعی برای مذاكره وجود داشته باشد، تا زمانی كه آمریكا وضع را به همین منوال حفظ كند.اكنون یك بیانیه عمومی لازم است كه در آن آمریكا اطمینان دهد كه قصد دارد برای از بین بردن ترسهای موجود ناشی از هژمونی جدید امپریالیستی آمریكا در خاور نزدیك، از عراق خارج شود. با علت یابی علت، بسیاری بر این عقیده اند كه مسأله یاد شده علت اساسی مداخله ایالات متحده در منطقه ای كه تا چندی پیش، تحت سلطه استعمار بود.

اگر بوش نمی خواهد این كار را انجام دهد، شاید بتواند باتصویب قطعنامه ای مشترك مسوولیت آن را به كنگره واگذار كند.دوم اینكه، ایالات متحده باید اعلام كند كه مذاكراتی را با رهبران عراقی برای تثبیت مهلتی كه طی آن بایستی خروج كامل صورت گیرد، آغاز كرده است. مدت كم و بیش یك سال خوب خواهد بود، اما این زمانبندی باید با توافق رهبران عراقی تصویب شود و به عنوان تصمیمی مشترك اعلام شود.

در این میان آمریكا باید از افزایش اقدامات نظامی از جمله «افزایش نیروها» كه در بهترین شرایط، تنها می تواند مزیت تاكتیكی گذرا داشته باشد، پرهیز كند.برگزاری گفتگوهای جدی با سیاستمداران عراقی تنها راه شناختن رهبران واقعی است كه به خود اطمینان دارند و از ظرفیت لازم برای حكومت بدون حمایت نظامی آمریكا برخوردار هستند.

واقعیت غم انگیز این است كه رژیم كنونی عراق كه به عقیده بوش نماینده مردم این كشور است، از نظر موقعیت فیزیكی كاملاً تعیین شده است: تقویت محدوده ای به میزان ده كیلومتر مربع كه ایالات متحده در داخل بغداد در اختیار دارد كه با دیواری محافظت می شود كه در برخی نقاط ضخامت آن به ۵/۴ متر می رسد و توسط نیروهای آمریكایی مراقبت می شود و با نام منطقه سبز شناخته می شود. تنها رهبران عراقی كه قادر به اعمال قدرت در خارج از محدوده منطقه سبز هستند، خواهند توانست به توافقی واقعاً عراقی دست یابند.

در مرحله سوم، ایالات متحده باید رهبران عراقی را ترغیب كند تا همه همسایگان خود را- و شاید دیگر كشورهای مسلمان مانند مصر، مراكش، الجزایر و پاكستان- برای بحث درباره بهترین شیوه ایجاد ثبات در عراق همراه با خروج نظامی آمریكا ودر زمان مناسب برای شركت در كنفرانسی در خصوص ثبات منطقه، دعوت كند.آغاز بحثی جدی درباره امنیت منطقه ای با عراق و همسایگانش، تا زمانی كه اشغال ایالات متحده طولانی و نامعلوم باشد غیرممكن است.

اشغالگران فكر می كنند همسایگان عراق ترس از هیچ انفجار واقعی در عراق را ندارند زیرا آنها در آنجا هستند و هزینه می پردازند و همسایگان مجبور نمی شوند هیچ تصمیم اساسی اتخاذ كنند.اما برعكس، یك توافق درباره تاریخ خروج همه دولتهای اطراف عراق را مجبور خواهد كرد از خود بپرسند: «چگونه با مسأله ثبات در عراق روبه رو می شویم؟

آیا واقعاً می خواهیم جنگی منطقه ای میان خود داشته باشیم؟». تقریباً همه دولتهای منطقه می دانند كه چنین جنگی ممكن است گسترش یابد و به ویرانی آنها ختم شود.به همین علت، مطلوب است كه تلاش برای ورود كشورهای همسایه انجام شود؛ این كشورها می توانند برای جلوگیری از جنگ داخلی در عراق كمك كنند، اما این امر زمانی امكان پذیر خواهد بود كه ایالات متحده در حال رفتن از عراق باشد. اعلام اراده ما برای ترك عراق و فراخواندن كنفرانسی برای بحث در خصوص گامهای بعدی فاكتوری بسیار قدرتمند در زمان آغاز تغییر به شمار می رود.در مرحله چهارم، آمریكا باید تلاشی قابل باور و نیرومندانه را آغاز كند تا در نهایت بتواند قرارداد صلحی میان اسرائیلی ها و فلسطینی ها فراهم آورد.

تاریخ نشان می دهد كه آنها به تنهایی هرگز نمی توانند به توافقی دست یابند. بدون توافق یاد شده، در دراز مدت، اشتیاق های ملی گرایی و بنیادگرایی در منطقه، هر رژیم عربی راكه طرفدار هژمونی منطقه ای آمریكا باشد به شكست محكوم خواهند كرد.

بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده دفاع از دموكراسی را در اروپا تحمیل كرد، چرا كه توانست یك استراتژی سیاسی دوربرد را مستقر كند كه شامل متحد كردن دوستان و تقسیم كردن دشمنان بود. امروزه، در خاور نزدیك، رهبری جهانی ایالات متحده در حال محك خوردن است. ما فوراً به نوعی استراتژی محتاطانه نیازمندیم كه دربرگیرنده تعهدی سیاسی واقعاً سازنده ای باشد.زبیگنیو برژینسكی نویسنده این مقاله مشاور امنیت ملی جیمی كارتر از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱ بود.

ترجمه: مهدی صفری



همچنین مشاهده کنید