شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تلخ شیرین


تلخ شیرین

این پروژه آمریکایی, ارزان تمام نشد, هزینه آن را هواداران فریب خورده و بی خبر از همه جا پرداختند, خون بسیاری از بی گناهان را به ناحق ریختند و خود نیز در معرکه به هلاکت رسیدند و یا همراه با ارتش بعثی عراق به روی رزمندگان وطن خویش آتش گشودند و

۱) فروردین سال ۱۳۵۹ بود. آن روزها عراق با حمایت آمریکا برای حمله به ایران آماده می شد و رادیو بغداد که همه روزه به فحاشی و ناسزاگویی علیه ایران اسلامی مشغول بود، در یکی از برنامه های خود از مواضع و عملکرد سازمان منافقین تقدیر جانانه ای کرد. منافقین که آن روزها ادعای انقلابی گری و سوپر ضدامپریالیستی داشتند و با همین پوشش تعدادی از جوانان این مرز و بوم را به عنوان هوادار جذب کرده بودند، از دفاع بی موقع رادیو بغداد به شدت عصبانی شدند و در نشریه خود، صدام حسین را یک دیکتاتور وابسته به آمریکا نامیده و خطاب به دولت بعثی عراق نوشتند «صدام دیکتاتور باید بداند که به هیچ قیمتی نمی تواند مجاهدین خلق را بخرد و آنها را بازیچه معاملات سیاسی خود قرار دهد» (نشریه مجاهد، شماره ۴۳ مورخ ۲۹فروردین ماه ۱۳۵۹)... دو سال بعد، رهبران سازمان منافقین همراه تعدادی از هواداران فریب خورده به عنوان بخشی از ابواب جمعی ارتش عراق در خدمت بی چون و چرای صدام بودند و اکنون آشکارا تحت الحمایه آمریکا هستند و خدمت به اسرائیل را وظیفه انقلابی خود برای کمک به برقراری صلح در خاورمیانه می دانند!

این پروژه آمریکایی، ارزان تمام نشد، هزینه آن را هواداران فریب خورده و بی خبر از همه جا پرداختند، خون بسیاری از بی گناهان را به ناحق ریختند و خود نیز در معرکه به هلاکت رسیدند و یا همراه با ارتش بعثی عراق به روی رزمندگان وطن خویش آتش گشودند و... در آن هنگام، وقتی حضرت امام(ره) هواداران فریب خورده را نصیحت می کردند که در راه پیش روی اندیشه کنند و از آنان دعوت می فرمودند که از همخوانی مواضع منافقین با خواسته های تعریف شده آمریکا و عراق عبرت گرفته و خود را فدای قدرت طلبی و خوشگذرانی مزدوران نشان دار آمریکا نکنند، متاسفانه، کمتر گوش شنوایی بود و حال آن که فقط اندکی هوشیاری می توانست از فاجعه ای که آن فریب خوردگان برای خود آفریدند جلوگیری کند.

۲) هدایت الله متین دفتری، پسر احمد متین دفتری، نخست وزیر رضاخان بود، او عضو ساواک و عامل سازمان «سیا» بود. در یکی از اسناد لانه جاسوسی درباره هدایت الله متین دفتری آمده است آقای متین دفتری با ادعای ضدآمریکایی در میان جوانان ایرانی نفوذ می کند و آخرین اخبار تحرکات آنها را به سفارت گزارش می کند، در سند شماره ۹۸ از جلد دوم اسناد لانه جاسوسی -کتاب احزاب در ایران- آمده است «متین دفتری منبع قابل اطمینانی برای کسب اطلاعات درباره فعالیت سیاسی مخالفین است، وی بی تکلف صحبت می کند و درباره هر زمینه ای از فعالیت مخالفان (مخالفان آمریکا) به راحتی اطلاعات می دهد.»

متین دفتری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پنهان کردن هویت خود و در پوشش نوه دکتر مصدق- بدون اشاره به اینکه پسر نخست وزیر رضاشاه است- با همراهی افرادی نظیر نجف دریابندری، منوچهر هزارخانی، بهمن نیرومند و... گروهی تحت نام «جبهه دموکراتیک ملی» را تشکیل می دهد و از آن پس با شعارهای غلیظ ضدامپریالیستی به فعالیت می پردازد. او در نخستین نطق خود بعد از راه اندازی گروه یاد شده -۱۴اسفند ۵۷ سر مزار مصدق- می گوید «خلق های ایران مرحله اول پیکار خود را علیه استبداد داخلی و حامیان امپریالیست خارجی آن پشت سر گذاشته اند و اکنون باید مرحله بعدی را که انحلال ارتش، رفع ستم از دهقانان، افشای ساواکی ها - خودش ساواکی بود- و... را دنبال کنند.»

۶ ماه بعد- مرداد ۵۸- آقای متین دفتری در حالی که خود سردبیر نشریه منافقین و همسرش مریم متین دفتری مسئول شاخه زنان این سازمان است، طی یک متینگ در دانشگاه تهران شعار «اسلام نابود است کمونیسم پیروز است» را سر می دهد.

یکسال بعد در جریان غائله ۱۴اسفند بنی صدر و منافقین در دانشگاه تهران به تحریک گروهی از هواداران فریب خورده علیه نظام اسلامی دست می زنند، مدتی بعد دادگستری تهران در گزارشی از آن غائله، سند عضویت متین دفتری در ساواک را فاش می کند و با انتشار سند دیگری نشان می دهد که آقای هدایت الله متین دفتری، با آن همه شعارهای ضدامپریالیستی، شریک تجاری ارتشبد نصیری رئیس سازمان امنیت و اطلاعات رژیم شاه - ساواک- بوده است و متین دفتری که دیگر زمینه ای برای حضور در ایران نمی بیند به فرانسه می گریزد و از طریق طارق عزیز معاون نخست وزیر صدام به جمع همکاران اداره استخبارات ارتش عراق می پیوندد.

بهمن نیرومند و منوچهر هزارخانی دو عضو دیگر جبهه دموکراتیک همراه با هدایت الله متین دفتری و همسرش مریم بعد از فرار منافقین به فرانسه، وارد شورای ملی مقاومت که تشکیلات جدید منافقین در خارج از کشور است می شوند و همراه افراد دیگری نظیر ناصر پاکدامن، هما ناطق، غلامحسین ساعدی، عبدالکریم لاهیجی، علی اصغر حاج سیدجوادی که اعضای اصلی شورای ملی مقاومت را تشکیل داده بودند آشکارا در اختیار صدام- بخوانید آمریکا- قرار می گیرند. این در حالی است که افراد یاد شده قبل از فرار به خارج از کشور تحت پوشش گروههای منافقین، جبهه دموکراتیک، ملی مذهبی، دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و... در داخل کشور تعداد قابل توجهی از جوانان این مرز و بوم را فریفته و در پای منافع آمریکا قربانی کرده اند!

۳) رهبران گروههای مارکسیستی فدائیان خلق، پیکار، راه کارگر، اتحادیه کمونیستی و... نیز که بعد از انقلاب با شعارهای ضدامپریالیستی به میدان آمده بودند بعد از۳۰خرداد ۶۰ و غائله منافقین به آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس می روند. سرکردگان این گروهها تحت حمایت و پناهندگی دولت های یاد شده قرار می گیرند و آن دسته از هواداران فریب خورده ای که از چنگ قانون گریخته و خود را به خارج از کشور رسانده بودند تحت فشار سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اروپا برای کسب پناهندگی ناچار به عضویت در گروههای مورد اشاره می شوند و سپس به دستور رهبران گروه به عراق اعزام می گردند.

در این ماجرا نیز، شماری از جوانان- عمدتاً دانشجو- به تصور مبارزه با امپریالیسم پای چکمه امپریالیست ها قربانی می شوند و رهبران وابسته که آنان را به عنوان «برده» به آمریکا فروخته بودند، مزد خود را با کسب پناهندگی و عیش و نوش و میگساری از آمریکا و اروپا دریافت می کنند.

شرح بیشتر این ماجرا به درازا می کشد و بیرون از حوصله و ظرفیت این نوشته محدود است، بنابراین ادامه این داستان عبرت انگیز را از مقطع دیگری پی می گیریم.

۴) بعد از پایان جنگ تحمیلی، آمریکا با صراحت به ناکارآمدی برخورد نظامی با جمهوری اسلامی اعتراف می کند- کنفرانس لس آنجلس با حضور کنت تیمرمن، گیلدا لاپیلاس، علی امینی و... - از این هنگام به بعد بیشترین تلاش آمریکا به فاز سیاسی- فرهنگی اختصاص می یابد و نفوذ عوامل وابسته به سرویس های اطلاعاتی غرب در مراکز فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و برخی احزاب و گروههای سیاسی آغاز می شود. این نفوذ- که از دوران سازندگی آغاز شده بود- در دوران اصلاحات به اوج خود می رسد و کیهان اگرچه طی سال های اخیر با ارائه اسناد و مدارک غیرقابل انکار، ابعاد مختلف این فاز و عوامل وابسته فعال در آن را فاش کرده است ولی اشاره به چند نکته در این باره ضروری به نظر می رسد.

۵) نگاهی به برخی از روزنامه های زنجیره ای دوران اصلاحات بیندازید. رد پای بسیاری از عوامل آمریکا در فاز نظامی را به وضوح می بینید، تروریست های آدمکش و مزدوران ارتش بعث، حالا در لباس دموکرات و آزادیخواه و ضد خشونت! به میدان آمده اند، منوچهر هزارخانی، بابک امیرخسروی، محسن حیدریان، باقرزاده، فریدون گیلانی، میرزاآقا عسکر مانی، غلامحسین ساعدی، نجف دریابندری، مقدم مراغه ای- عامل سازمان سیا و عضو نهضت رادیکال ایران- محمد ملکی، محمدعلی عمویی، عباس میلانی، فرخ نگهدار، حسن ماسالی ... و دهها عضو دیگر گروهها و جریانات ضدانقلاب چپ و راست که در فاز جدید وارد گود شدند، ... بازیگران همان بازیگران قبلی هستند که در فاز جدید با شعارهای متفاوت و نقشی دیگر وارد بازی شده اند.

بازیگران در فاز قبلی شعارهای ضدامپریالیستی می دادند و در فاز جدید از امپریالیسم دفاع می کنند، این بار تحت پوشش دموکراسی خواهی، حقوق بشر، تسلیم در برابر آمریکا و...

باز هم بازیگران اصلی در حاشیه امن قرار دارند- در داخل یا خارج کشور- و قربانیان- بخوانید بردگان- باز هم در میدان. بازیگران می دانند که در بازی جدید هم بازنده هستند ولی برای ماموریت خود دستمزد می گیرند و از کیسه قربانیان هزینه می کنند.

۶ ) روز یکشنبه هفته جاری، نمایش دیگری از این بازی به روی صحنه رفت. صحنه بازی دانشگاه تهران بود و بهانه آن سالروز ۱۶آذر- در سالروز شهادت ۳ دانشجو - که در راه مبارزه با امپریالیسم خونریز آمریکا جان باختند، شماری- هرچند اندک- به حمایت از همان آمریکا- که امروزه بیشتر از همیشه نقاب از چهره کریه و جنایتکار خود کنار زده است- دست به تظاهرات زدند! مسخره نیست؟ هست!

کاش آن عده اندک و کم شمار از دانشجویان- و نه غیردانشجویان و ماموران گروهها و احزاب که آتش بیار معرکه بودند- اندکی در کار خود اندیشه می کردند و به وضوح می دیدند که بازیچه کدام بازیگران هستند؟! خوشبختانه شماری از آنان وقتی شعارهای مطرح شده از سوی ماموران اعزامی بازیگران اصلی را شنیدند، به فکر فرو رفتند و پای از معرکه واپس کشیدند. یکی از آنها در تماس با کیهان می گفت؛ وقتی نویسنده فلان روزنامه را دیدم که چند روز قبل در روزنامه متبوع خود، حمله آمریکا به عراق را عادلانه ترین جنگ تاریخ نامیده بود، به یاد مرحوم جلال آل احمد افتادم و از اینکه در هوای دفاع از شهدای ۱۶آذر به میدان حمایت از قاتلان آن سه دانشجوی شهید آمده ام، از خود خجالت کشیدم و...

این قصه سر دراز دارد و انشاءالله باز هم در این باره خواهیم نوشت. امید آن که اندک دانشجویان فریب خورده به خود آیند و برده داران جدید را که آنان را به چشم برده می نگرند بازشناسند. آنان فرزندان این مرز و بوم هستند و پاره تن ملت. ممکن است از نگارنده رنجیده خاطر شوند ولی تلخی رنجش اینگونه در مقایسه با توطئه ای که بازیگران بیگانه برای فریب آنان تدارک دیده اند، نه فقط تلخ نیست که شیرین نیز هست.

حسین شریعتمداری



همچنین مشاهده کنید