چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جنگ در آمریكا


جنگ در آمریكا

ابر تیره ای كه یك ماه تمام با احتمال وقوع مصائبی بس هولناك تر از مصائب یك جنگ معمولی در كمین دنیای متمدن بود, عاقبت از فراز سر ما گذشت بی كه رگباری فرو بارد هراس داشتیم از اینكه دو قدرت طراز اول جهان كه هر دو در عین حال ملت هایی آزادند به جان هم افتند و همدیگر را پاره پاره كنند, آن هم به سائقه انگیزه ای زشت و نفرت انگیز, اینك اما می بینیم كه هراس مان به واقعیت نپیوست

جان استوارت میل متفكر انگلیسی بزرگ قرن نوزدهم گذشته از آنكه نویسنده ای چیره دست بود و در زمینه منطق، نظریه شناخت، اخلاق و اقتصاد قلم می زد، شخصیتی فعال در عرصه سیاست به شمار می آمد. او مدتی طولانی كارمند كمپانی هندشرقی و چندی هم رئیس آن بود. در دهه ۱۸۶۰ او نماینده مجلس عوام انگلستان شد و به دفاع از سیاست لیبرالی خاصه در مسائل قانونگذاری و آموزشی همت نهاد. مقاله مهم «جنگ در آمریكا» را در همین اثنا و در بحبوحه جنگ داخلی آمریكا (۱۸۶۵- ۱۸۶۱) به رشته تحریر كشید. نوشته های سیاسی میل بر حول مسائل مربوط به حقوق و آزادی های سیاسی، حكومت پارلمانی و جایگاه و پایگاه زنان در جامعه می گشت. میل در فلسفه قائل به اصالت تجربه و اصالت سود بود. سودنگری او بدین معنی بود كه یك عمل به شرطی خوب است كه به خوشبختی آدمی یاری رساند- نه فقط به شادكامی فرد بل به شادكامی كل بشریت.

شادكامی اما از دید وی واجد مراتب است: از شادكامی برخاسته از سیر كردن گرفته تا شادی ناشی از یك قطعه شعر یا موسیقی. باری، گرچه او با ظاهر همه رفتارهای آدمی را برخاسته از انگیزه كسب لذت و سائقه اجتناب از دردورنج می دانست، همواره شرط رهایی ابنای بشر (یعنی والاترین آرمان انسانی) را بهره مندی از هدفی با ارزش می انگاشت كه فرد حاضر باشد در راه آن از امنیت و عافیت شخص خویش بگذرد و از پیكار (هرچند، دشوار) نپرهیزد. جنگ داخلی آمریكا یكی از شگفت ترین وقایع قرن نوزدهم بود. ایالت های شمالی و جنوبی آمریكا از بدو شكل گیری تفاوت های ریشه ای با هم داشتند. شمالی ها صنعتی بودند و در راه رشد و توسعه صنایع ماشینی؛ جنوبی ها در مقابل وابسته به زمین و زراعت بودند و بالطبع رونق شان در گرو برده داری. از همین روی، برده داری و برده فروشی در ایالت های جنوب قانونی و رسمی بود. مهم ترین محصول كشاورزی در جنوب پنبه بود. از سوی دیگر، صنایع انگلستان تا حد زیادی متكی به واردات پنبه از ایالات جنوب بود. این واقعیت روابط بریتانیا را با آمریكا پیچیده می كرد. در سال های آغازین قرن ،۱۹ پارلمان بریتانیا قوانینی بر ضد برده فروشی به تصویب رسانده بود، تا جایی كه سرانجام در نیمه نخست آن قرن برده فروشی رسماً غیرقانونی اعلام شد؛ با این حال، تجارت برده به صورت كالای قاچاق همچنان، با شكلی رقت بارتر از گذشته ادامه یافت. وقتی آبراهام لینكلن با شعارهای ضدبرده داری در اوان دهه ۱۸۶۰ به قدرت رسید، دامنه اختلافات شمال و جنوب گسترش یافت. جنوبی ها اعلام كردند كه می خواهند از شمال جدا شوند، بریتانیا از خودمختاری ایالت های جنوب دفاع كرد. از طرفی، لینكلن گرچه طرفدار الغای تام و بی قیدوشرط برده داری در همه خاك آمریكا نبود، بر آن شد تا در حین محدود كردن برده داری به ایالاتی كه برده داری در آنها قانونی بود، جلوی تجزیه آمریكا را به شمال و جنوب به هر قیمتی بگیرد.

افكار عمومی انگلستان و طبقه متمول و ثروتمند طرف جنوب را گرفت، اما افكار مترقی طرفدار شمال بودند. بسیاری معتقد بودند (و هستند) كه برده داری و برده فروشی علت اصلی كشمكش و جنگ نبود، اما جان استوارت میل قویاً معتقد بود كه جنگ بر سر برده داری درگرفته است و تصادم منافع اقتصادی شمال و جنوب فقط به آتش جنگ دامن زده است. سرانجام برده داری در آمریكا رسماً و قانوناً ملغی شد اما تبعیض نژادی در قالب های رنگارنگ (از جمعیت مخفی و مخوف «كوكلوس كلان»ها گرفته تا قوانین موسوم به «جیم كرو») دهه های متمادی تداوم یافت.

ابر تیره ای كه یك ماه تمام با احتمال وقوع مصائبی بس هولناك تر از مصائب یك جنگ معمولی در كمین دنیای متمدن بود، عاقبت از فراز سر ما گذشت بی كه رگباری فرو بارد. هراس داشتیم از اینكه دو قدرت طراز اول جهان كه هر دو در عین حال ملت هایی آزادند به جان هم افتند و همدیگر را پاره پاره كنند، آن هم به سائقه انگیزه ای زشت و نفرت انگیز، اینك اما می بینیم كه هراس مان به واقعیت نپیوست.

مدتی اوضاع به گونه ای بود كه جنگ برای آمریكایی ها در حكم پافشاری لجوجانه در راه ظلم و بی عدالتی می بود و برای ما در حكم همدستی با برده داران و عملاً دفاع از گسترش برده داری. راست این است كه با ما بد تا كردند و در حق مان بی انصافی نمودند. ما تحقیر شده بودیم، از تحقیر هم بدتر، نه كه بخواهیم آزردگی بنماییم و كین توزی كنیم اما حالتی رفت كه یك باره دیدیم از همه طرف آماج بی حرمتی شده ایم، خویش و بیگانه پی درپی بر ما می تاختند. كاری جز آنكه كردیم از ما برنمی آمد: با این اوصاف، محال است تصور كنیم كه از چه شری رهیده ایم و لرزه بر اندام مان نیفتد. ما آزادكنندگان بردگان- مایی كه دادگاهی و دستگاه حكومتی در اروپا و آمریكا از دست شكایت ها و اعتراض های بی امان ما در امان نمانده، تا به حدی كه وادارشان كرده ایم دست كم در ظاهر با ما در راه جلوگیری از بهره كشی و برده كردن سیاهان همكاری كنند- مایی كه دست كم نیم قرن است حساب بودجه سالیانه را معادل با كل درآمد یك پادشاهی كوچك برای مسدود كردن سواحل آفریقا هزینه می كنیم تا جلوی تجارت برده را بگیریم، در راه آرمانی كه نه تنها از قبلش نفعی نمی بریم بلكه با منافع مالی با بالكل مغایر است، آرمانی كه بسیاری گمان می بردند مستعمره های مان را ویران خواهد كرد و هم اكنون نیز بسیاری از ما گرچه به خطا گمان می برند ویران كرده است- «ما» می بایستی ایستاده بر بلندترین منظرهای جهان به ساخت جمهوری قدرتمندی كمك می كردیم كه نه فقط درصدد حفظ برده داری كه نیز در پی تبلیغ و اشاعه آن بود- می بایستی در جامعه ملل، میدان را مهیای توطئه برده دارانی می كردیم كه پیوندشان را از فدراسیون آمریكا گسسته اند، آن هم تنها به این بهانه كه مزورانه می گفتند كه خیال می كردیم كوششی درگرفته كه نه تنها می خواهد خود برده داری را موقوف كند بلكه برآن است تا از گسترش برده داری در هر كجا كه مهاجرت یا جبر زمانه ایجاد كند جلوگیری كند.

ملتی كه ادعاهایی چون مدعیات انگلستان پیش كشیده، نمی تواند حتی به سبب تحریك و مزاحمت شدید به عقیم كردن اهدافی متوسل شود كه دیگر ملت های جهان تحقق آنها را ولو به قیمت قربانی شدن منافع شان از او چشم دارند و هیچ هم از این بابت كیفر نبیند. در وضع كنونی همه ملت های اروپا با ما از در همدردی درآمده اند؛ تصدیق كرده اند كه از ما هتك حرمت شده است و با اتفاق نظری كم نظیر اعلام كرده اند كه ما هیچ گزینه ای جز مقاومت (و عنداللزوم، مسلحانه) نداشتیم. اما پیامدهای چنین جنگی خیلی زود انگیزه ها و آرمان هایش را از خاطر مردمان خواهد زدود. آن هنگام كه ایالت های هم پیمان جنوب كه به تازگی اعلام جدایی كرده بودند به یاری انگلیسی ها قدرتی مستقل بنا نهادند، جنگ صلیبی شان را پیشتر برای انتقال برده های سیاه از ناحیه پتومك به كیپ هرن آغاز كرده بودند [Potomac، نام رودخانه ای است در شرق آمریكا كه مریلند و واشینگتن را از ویرجینیا جدا می كند و Cape Horn منطقه ای است در منتهاالیه جنوب آمریكا كه به جهت جریان های دریایی خطرناك و شرایط اقلیمی نامساعدش مشهور است.م]؛ بدین ترتیب، چه كسی به یاد خواهد آورد كه انگلستان جنگ را نه در پی اغراض اهریمنی كه از آن روی آغاز كرد كه به حیثیتش توهین شده بود؟

و تازه اگر هم اینها از یادها نرود، چه كسی احساس می كند چنین دادخواستی می تواند علت مخففه ای برای گناه برافروختن جنگ باشد؟ هركسی كه در اقصی نقاط كره خاك روزنامه می خواند، تنها یك چیز را باور خواهد كرد و به یاد تواند آورد- انگلستان در آن لحظه سرنوشت ساز تصمیم بین اینكه برده داری از نو و باقوتی دوچندان پا بگیرد و یا در لحظه نزاع بین روح خیر و روح شر از پا درآید، در سپیده دم امید به اینكه می توان شیطان را دست كم به بند كشید و به قعر دوزخ افكند، پای در میدان نهاد و تنها و تنها از برای پنبه به پیروزی ابلیس مدد رساند.

جهان اینك از این مصیبت رهیده است و انگلستان از این بدنامی، راست این است كه آن اتهام بهتانی بیش نبود. اما برای رد بهتان، یك ملت بسان یك فرد می باید از داغ ننگی كه به سبب كارهای گذشته بر دامانش نشسته به صراحت تبری جوید. بدبختانه، ما خود با ندانم كاری به این بهتان دامن زده ایم. البته در مقام یك دولت یا یك ملت حرفی نزده ایم و كاری نكرده ایم كه آن افترا را موجه بنماید اما لحن كلام مطبوعات مان و البته باید اقرار كرد كه تا حدی افكار عمومی جامعه انگلیس این بدنامی و رسوایی را دامن زده اند. این هم راست است كه از همان آغاز جنگ آمریكا، احساس های تندی سر باز كرد- درخصوص وقایع و عواقب احتمالی آن، داوری ها و آرزوهای عجیبی بر زبان ها آمد- نقدهای نیشداری پی درپی عنوان شد كه دو طرف جنگ را به یكسان به باد انتقاد نمی گرفت بلكه تقریباً به تمامی به طرف حق حمله می برد؛ علاوه بر اینها، مضایقه دور از انصاف همه تخفیف های عادلانه ای كه هیچ كشوری به اندازه كشور ما به آنها نیاز نداشت، در شرایطی كه وضعیت آمریكا بسان انگشت بریده ای می شد یا زخمی كشنده- این واقعیت ها به انضمام ذهنیت هایی كه هیچ نظر مساعدی نسبت به ما نداشتند كار را به پیدا شدن ناجورترین تفسیر ممكن از جنگی كشاندند كه ما از نزدیك همراه با ایالات متحده آمریكا در آن درگیر شدیم.

جای انكار نیست كه موضع ما راجع به طرف های درگیر در جنگ (منظورم موضوع اخلاقی ماست، چون به لحاظ سیاسی ما راهی جز بی طرفی پیش رو نداشتیم) در خور انگلیسی هایی نبود كه صادقانه با برده داری دشمن بوده اند و برای خاتمه دادن به آن از هیچ كوششی و از خودگذشتنی فروگذار نكرده اند. بدبیاری دیگر این بود كه برخی از پرزورترین نشریه های ما كه سال های سال احساس قاطبه مردم انگلیس را راجع به همه مسائل مربوط به برده داری منعكس می كرده اند، اصلاً به وظیفه خود خوب عمل نكرده اند؛ بعضی محتملاً تحت القائات كم وبیش مستقیم عقاید و منافع اهالی هند غربی؛ بقیه به جهت محافظه كاری جبلی شان كه حتی وقتی عقل شان به هواخواهی از آزادی بردگان فرمان می دهد، احساس شان بنای مخالفت می گذارد؛ اینان به موجب محافظه كاری سرشته با نهادشان از اینكه می بینند یكی بر گروهی اعمال قدرت می كند بی كه به كسی جواب پس بدهد كیف می كنند؛ و از تصور اینكه بعضی ابنای بشر از آغاز زندگی توگویی برای حبس با اعمال شاقه به دنیا می آیند هیچ انزجار اخلاقی در خود احساس نمی كنند، وضع اسف باری كه ما سنگدل ترین جانیان را آن هم فقط به مدت چند سال بدان محكوم می كنیم؛ در عوض همه انزجارشان را نثار به قول خودشان «طرفداران متعصب و خشك مغز الغای برده داری» در آن كرانه اقیانوس اطلس می كنند و نثار آن دسته نویسندگانی كه در انگلیس به معتقدان مسیحی شان معنایی واقعاً جدی می بخشند و جنگ علیه برده داری را «جهاد فی سبیل الله» می خوانند.

حال كه ذهنیت مردم انگلیس و شاید بتوان گفت ذهنیت بخش متمدن نوع بشر از كابوسی كه پس از ماجرای تجاوز به «ترنت» (Trent: نام رودخانه ای در نواحی مركزی انگلستان) پیدا شد خلاص گشته، حال كه دیگر احساس نمی كنیم آمریكایی های ایالت های شمالی كسانی هستند كه با ایشان برای حفظ بقا در نبردی سخت به سر می بریم؛ حال زمان آن فرارسیده كه در موضع خویش بازنگری كنیم و ببینیم آیا در قبال نزاع درگرفته بین ایالات شمال با جنوب، احساس درستی داشته ایم و به راستی آنچه را می بایست آرزو می كرده ایم خواسته ایم.

جان استوارت میل

ترجمه: صالح نجفی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید