پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

فلسفه یونانی


فلسفه یونانی

تاملات ساده فلسفی

● فلسفه یونانی ، در جستجوی خوشبختی

سقراط فلسفه را از آسمان به زمین و به شهرها و به میان مردم کوچه و بازار آورد و درباره اخلاق و شیوه بهتر زندگی بحث کرد و با اعتماد به عقل آدمی جستجوی خوشبختی را در همین جهان دنبال نمود.

بعدها فلسفه یونانی که متاثر از آراء این سه فیلسوف بزرگ ، سقراط ، ارسطو و افلاطون بود ، دغدغه اخلاق و جستجوی خوشبختی را جدی تر دنبال گرفت و در این راه مکاتب فکری مختلفی پدید آمد که از میان آنها می توان به مشربهای کلبی ، رواقی و اپیکوری که از سقراط ریشه می گرفت و نو افلاطونیان که متاثر از اندیشه های افلاطون بود ، اشاره کرد. این مشربهای فلسفی شالوده فلسفه یونانی را تا قبل از ظهور مسیح تشکیل می دادند. در ادامه دغدغه خوشبختی را در اندیشه آنها دنبال می کنیم.

● کلبی مسلکان

نخستین نظریه پردازان خوشبختی در فلسفه یونانی ، کلبیان یا کلبی مسلکان ، معتقد بودند انسان هر چه کمتر داشته باشد ، خوشبخت تر است. راه حل آنها برای رسیدن به خوشبختی حداکثری ، قناعت بود. نظر آنها این بود که تعلقات آدمی ، باعث بدبختی بشر است ، هر چه انسان از بار تعلق آزادتر باشد ، دغدغه فکری اش کمتر بوده و راحت تر زندگی می کند. برای مثال مشهورترین کلبی مسلک دیوگنس ( دیوجانس ) نام داشت که تمام عمر خود را در خمره ای گذراند و از مال دنیا تنها ردا ، عصا و کیسه نانی داشت.

کلبی مسلکان این قناعت پیشگی را نه تنها در امور مادی که در دیگر جهات زندگی شان نیز بکار می بردند. آنها معتقد بودند مردم نباید نگران سلامت خود باشند و حتی درد و مرگ هم نباید کسی را دلوپس کند و همچنین نباید خود را با اندوه دیگران آزار دهیم.

البته نمی خواهم به این مکتب فلسفی توهین بکنم اما به نظر می رسد که آنها از آدمیان می خواستند که شبیه حیوانات زندگی کنند. اگر دقت کنید حیوانات با حداقل چیزها راضی هستند و هیچوقت دغدغه ذهنی ندارند. تا به حال گاوی را ندیده اید که در پاییز از غصه اینکه در زمستان چی گیر بیاورد تا بخورد ، دق کرده باشد یا از این که گاو دیگری از زخمی شده ، ناراحت باشد! این ویژگی آدمی است که نه از گرسنگی ، که از ترس ِ گرسنگی خودش را دق مرگ می کند! یا از این که دوستش غمگین است ، او هم غمگین می شود.

کلبی مسلکان هم تقریبا می خواستند که آدمی شبیه همین گاوها رفتار کند ، یعنی با حداقل ها زندگی کند ، برای هیچ چیز نگران نشود ، دردهای دیگران او را آزار ندهد و ... چون معتقد بودند که هیچ چیز در این جهان ارزش آنرا ندارد که آدمی خود را بخاطرش آزار بدهد.

اگر دقت کرده باشید در فرهنگ خودمان هم گرایشهای کلبی مسلکی بطور فراوان وجود دارد.

● رواقیان

به نظرم رواقیان درباره خوشبختی نسخه پیچیده تر و بهتری داشتند. از نظر آنها انسانی احساس خوشبختی می کند که هم جهت و همراستا با قانون طبیعی و جهانی زندگی کند و این قانون همانا « قانون ِ انسانیت » است. آنها معتقد بودند آدمی می تواند به کمک اندیشه و عقل خویش انسانیت را درک کرده و در زندگی روزمره ی خویش بکار ببرد.

این مفهوم از انسانیت فرامکانی ، فرازمانی و جاودانه است و هر انسانی در هر جایی می تواند با تکیه و اعتماد به خرد خویش آنرا درک کند.

بدین ترتیب زندگی اخلاقی و خوشبختی زمانی حاصل می شود که همه افراد جامعه طبق قانون ِ عام ِ انسانیت رفتار و زندگی نمایند. هرکسی محدوده های خویش را بداند و بر مبنای آنچه درست است زندگی کند.

البته به نظرم آنچیزی که اندیشه رواقیان را پیچیده تر می کند این است که آنها هر گونه تضاد میان روح و ماده را منکر شدند ، یعنی اینکه آدمی مجموعه از خصائل خوب و بد نیست و معیاری وجود ندارد که نیازهای جسمی را حقیرتر از نیازهای روحانی بدانیم. برآورده ساختن تمامی نیازهای آدمی مهم و ضروری است و نباید توجه به یکی ، باعث طرد و نادیده گرفتن دیگری بشود. از این جهت انسانی خوشبخت است که به تمامی نیازهایش ، اعم از جسمانی و روحانی ، توجه داشته باشد.

● اپیکوریان

این مکتب فلسفی خوشبختی را در دستیابی به حداکثر لذت و حداقل رنج می داند. آریستیپوس شاگرد سقراط معتقد بود که هدف زندگی دستیابی به بالاترین لذت حسی است. او همیشه تکرار می کرد که لذت بزرگترین نیکی و درد بزرگترین بدی است. از این نظر انسان در زندگی باید بدنبال چیزهایی باشد که بیشترین لذت را برایش به ارمغان می آورد. البته باید توجه داشته باشیم که منظور اپیکوریان ، و بخصوص شخص اپیکور از مفهوم لذت ، تنها لذت جسمانی نبود.

بنابر آرمانهای بزرگ جامعه یونانی یعنی خویشتنداری ، میانه روی و آرامش ، اپیکور معتقد بود که لذتهای زودگذر نمی تواند خوشبختی و سعادت را برای آدمی به ارمغان آورد بلکه خوشی هایی که بزرگتر ، پایدارتر ، عمیق تر بوده و در بلندمدت حاصل می گردد ، نتایج بسیار بهتری با خود به همراه می آورد.

در واقع انسان می تواند لذت را از طریق خوردن ، خوابیدن و یا رابطه جنسی بدست آورد ، اما لذتهای پایدارتر و ارزشمندتر را می توان در پیگیری منظم اهداف شخصی ، ارتباطات صمیمی ، علائق هنری و ادبی ، احساسات و عواطف انسانی ، زندگی رمانتیک و اخلاقی ، نیکی به دیگران و ... جستجو نمود.

در پیشرفته ترین حالت ، می توانیم هدف اصلی اپیکوریان را در دستیابی انسان به « لذت بی واسطه » بدانیم ، یعنی زندگی با چیزهایی که عمیقا دوستشان داریم و از همراهی با آنها واقعا لذت می بریم.

● نو افلاطونیان

اندیشه نوافلاطونی بیشتر به سوی علائق عرفانی کشیده می شود و خوشبختی بشر را بیشتر در همراهی با روشنایی و نور خداوندی جستجو می کند.

مهمترین شخصیت در مکتب نوافلاطونی ، پلوتینوس ( یا فلوطین ) بود. او معتقد بود که جهان پلی است میان روشنایی مطلق که همانا خداست و تاریکی مطلق که جهان مادی است.

البته این بیشتر ظاهر امر است. از نظر نو افلاطونیان تاریکی وجود خارجی ندارد بلکه صرفا نبود روشنایی ، یا نبود حضور خداوند است که باعث تاریکی می شود.

از این نظر همه چیز خداست و جز او چیز دیگری در جهان وجود ندارد. جهان مادی ، طبیعت ، گیاهان ، حیوانات و انسانها همه بازتابی از روشنایی خداوند هستند و بخاطر حضور اوست که اینها وجود دارند وگرنه نخواهند بود.

نو افلاطونیان معتقدند مواد و موجودات به نسبت این که تا چه به آن روشنایی نزدیک هستند ، طبقه بندی می گردند. طبیعت مادی مثل سنگ و خاک از همه دورتر ، بعد گیاهان ، حیوانات و در نهایت انسان که نزدیک ترین موجود به این روشنایی است.

بدین ترتیب خوشبختی و سعادت زمانی برای انسان حاصل می گردد که آدمی بتواند هر چه بیشتر از جهان تاریکی ها فاصله گرفته و به جهان روشنایی نزدیک گردد. روح آدمی تنها با همنشینی با روشنایی مطلق ، خداوند ، است که می تواند آرامش و امنیت یابد.

http://social-me.blogfa.com/



همچنین مشاهده کنید