پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عروج حقیقت


عروج حقیقت

شب۱۹ رمضان كه به روایت هایی شب قدر نیز محسوب می شود, شبی است كه حضرت امیرالمومنین علی ع ضربه نهایی بغض و نفاق مردم جاهل را به جان خرید و همین ضربه منجر به شهادت ایشان در بیست و یکم رمضان گردید مقاله حاضر كه توسط شهید آیت الله سید محمدباقر صدر به نگارش درآمده و در كتابی تحت عنوان «الامام علی سیرهٔ واجتهاد» به چاپ رسیده است, اختصاص به بررسی جنبه های مختلفی از استراتژی حضرت در دوران كوتاه پنج ساله امامت ایشان دارد سیاست هایی كه نهایتا منجر به ضربت خوردن و شهادت ایشان به دست دشمنان كینه توز و جاهلشان گردید

امشب... یادآور شوم ترین شب بعد از روزی است كه رسول خدا (ص) در آن وفات یافت. در آن روزی كه پیامبر رحلت كرد، رسول خدا رسالت اسلامی اش را در بحبوحه توطئه هایی كه بعد از برهه كوتاهی پس از وفات وی به رسالتش هجوم آوردند، به دست سرنوشت سپرد و در روزی كه امام امیرالمومنین (ع) ترور شد، آخرین آرزوی پیامبر در بازگرداندن مسیر صحیح رسالت به دست فراموشی سپرده شد. این امید كه همواره در جان های مسلمین آگاه زنده بود، در وجود این مرد بزرگ كه از لحظه اول گرفتاری ها و رنج های دعوت (با آن) زیسته بود، تبلور یافت. او در بنای آن دعوت مشاركت داشت و ساختمان رفیع آن را خشت به خشت همراه با پسر عم گرامی اش بنا نمود و (در نهایت) با آتش این دعوت سوخت. این مرد كسی است كه از تمام این مراحل با همه گرفتاری ها، مشكلات و دردهای آن عبور كرد... این مرد (می توانست) تنها آرزویی كه در قلوب مسلمین بیدار، در بازگرداندن مسیر صحیح و آشكار رسالت و روش راستین پیامبر گونه باقی مانده بود، به منصه ظهور برساند. چراكه انحراف آنچنان در اعماق این رسالت طغیان و سركشی نموده و گسترش یافته بود كه هیچ امیدی به نابودی آن، مگر به دست یگانه فردی همچون علی بن ابی طالب، نبود. و لذا حادثه ترور این امام بزرگوار... هنگامی كه در مثل چنین شبی بر خاك افتاد، در واقع آخرین آرزوی حقیقی (مسلمانان) را در برپایی صحیح جامعه اسلامی بر روی زمین، تا مدت و زمانی نامعین به تعویق انداخت. این ترور شوم درپی حكومت ۴ سال و اندی امام به وقوع پیوست، حكومتی كه از لحظه اول پذیرش آن امام،با دید اصلاح حقیقی در ساختار این رسالت منحرف بدان می نگریست و تلاش را در راه به ثمر رساندن فرآیند، دگرگونی تا شهادتش ادامه داد و درحالی در مسجد به خاك افتاد كه در اوج این تكاپو (و به عبارت دیگر) در مرحله نهایی به ثمررساندن فرآیند تفسیر و اصلاح این انحراف بود. آن انحراف در جسم جامعه اسلامی رسوخ كرده بود و در گروه جداشده از دولت مركزی اسلامی نمایانگر بود. (منظور حكومت معاویه در منطقه شام است) آن پدیده آشكار در چهار _ پنج سال حكومت امام عبارت است از اینكه در راه اقامه عدل الهی بر روی زمین بر خاك افتاد (ولی) به هیچ شكلی از اشكال حاضرنشده راه حل های ناقص را در راه پاكسازی این انحراف بپذیرد و یا مفهومی از مفاهیم سازش را قبول كند و یا به ضرر امتی كه امام با تمام سوزش و درد می دید، كرامتش به هدر می رود و با نازلترین قیمت فروخته می شود، (با دیگران) معامله كند. این پدیده هم از جهت سیاسی و هم از جهت فقهی جالب توجه است: از جهت سیاسی (این پدیده) نظر معاصرین امام و نیز افرادی كه تلاش می كنند تا حیات امام را مورد بررسی و تحلیل قرار دهند به خود جلب نمود. درمورد امام دیده شد علی رغم اینكه عدم پذیرش و سازش، وضع را به ضرر ایشان پیچیده كرد و مشكلاتی را در مقابلش به وجود آورد و ایشان را در مقابل تصدی مسئولیت سیاسی و ادامه دادن مسیر رسالت، آنگونه كه می خواست، ناتوان جلوه می داد اما ایشان تحت هیچ شرایطی، این سازش ها و راه حل های ناقص را نپذیرفتند. به عنوان نمونه، وقتی شخصی نزد امام آمده و با دید مسامحه گرانه به ایشان پیشنهاد نمود كه معاویه را به عنوان والی شام به طور موقت ابقا كند. استدلال وی این بود كه امام با ابقاء معاویه به عنوان حاكم شام به طور موقت، می تواند معاویه را زیر بار خود بیاورد و از وی بیعت بگیرد و بعد از اینكه كلیه نواحی اسلامی جذب حكومت مركزی شدند و بیعت و اطاعت در تمامی نقاط دنیای اسلام صورت گرفت، امام می تواند كس دیگری را جانشین معاویه نموده و او را تغییر دهد. لذا به امام گفت: «تو با ابقاء موقت والیان و حاكمان و با چشم پوشی از سرمایه های حرام در جیب دزدان، آنان را (به نفع خود) بخر در این صورت، بعد از مدتی تو می توانی با تمام این والیان تاجر تسویه حساب كنی و همه این ثروت های حرام را به بیت المال برگردانی». امام در جواب این شخص، این منطق را نپذیرفته و بر استمرار خط سیاسی اش مبنی بر رد تمامی سازش ها و معاملات این چنینی تاكید نمودند و بدین خاطر است كه معاصرین و غیرمعاصرین امام معتقدند: اگر او راه حل های ناقص را قبول می كرد و اگر این نوع سازش ها را ولو به شكل موقت می پذیرفت، می توانست پیروزی بزرگی به دست آورد و موفقیت های بیشتری در عرصه سیاسی، كسب كند. اما ازنظر فقهی كه مربوط به قاعده تزاحم است. فقه می گوید: اگر واجب اهمی كه اتیان آن گریزناپذیر است متوقف به انجام مقدمه حرام باشد در چنین حالتی، حرمت مقدمه نمی تواند توجیه ترك واجب اهم قرار گیرد، لذا است كه گفته می شود اگر نجات جان انسان محترمی از غرق شدن متوقف بر عبور از زمین غصبی باشد كه صاحب زمین راضی به عبور نمی شود و ما ناچار باشیم كه از آن زمین بگذریم در این حالت آزادی و اختیار مالك و عدم رضایتش ملاك نیست چراكه نتیجه از این مقدمه مهم تر است. همانطور كه رسول خدا در یكی از غزوات با مورد مشابهی مواجه شد به گونه ای كه سپاه اسلام ناچار شده بود برای خروج از مدینه از منطقه خاصی عبور كند كه در این منطقه، مزرعه یكی از صحابه قرار داشت. هنگام عبور سپاه از این مزرعه و به حكم طبیعت رفت و آمد، بخش زیادی از محصولات این مزرعه تلف می شود و به صاحب مزرعه ضرر وارد می شود اما صاحب مزرعه حاضر نبود این ضرر را در راه خدا و در راه رسالت متحمل شود لذا به عبور سپاه اعتراض كرد و فریاد كشید و نزد پیامبر آمد و گفت مزرعه ام، سرمایه ام ولی پیامبر اعتنایی به او نكرد و فرمانش را مبنی بر عبور سپاه از مزرعه صادر كرد. تمام مطلب بدین خاطر است كه نتیجه اهم از مقدمه است، آن سپاه می رفت تا چهره دنیا را دگرگون كند و به خاطر تغییر وجه دنیا، اگر مزرعه ای تلف شود و اگر سرمایه كمی از فردی در راه حفظ معیار توزیع ثروت ها در دنیا برای مسیری طولانی نابود شود این امر از حیث فقهی درست و عاقلانه است. از جنبه فقهی همیشه مقدر شده است اگر واجب متوقف بر مقدمه حرام باشد و ملاك واجب قویتر از ملاك حرمت باشد، باید واجب بر حرام مقدم شود. براین اساس است، كه این اشكال درمورد پدیده ای كه پیرامون حیات امیرالمومنین به عنوان حاكم اسلامی روشن نمودیم مطرح می شود. و آن اشكال این است كه چرا این قاعده در راه مباح سازی بسیاری از مقدمات حرام پیاده نمی شود آیا مگر جهت این قاعده مورد اتفاق همه نیست. آیا رهبری جامعه اسلامی به وی (امام علی (ع) ) چنین اختیار و توانایی نداده بود. آیا حفظ نظام اسلامی به عنوان دستاورد بزرگ اسلامی امر واجبی نیست. زیرا چنین امری، درهای خیر و بركت را گشوده و باعث اقامه حكومت خدا در زمین خواهد شد... پس چرا در راه تحقق این هدف امضاء ولایت معاویه به شكل موقت و یا چشم پوشی از اموال حرامی كه بنی امیه غارت نمودند و دیگر خانواده هایی كه عثمان اموال مسلمین را بین آنها پخش نمود (جایز و مشروع نباشد) اگر این هدف متوقف بر مقدمات حرام فوق باشد. چرا سكوت گذرا در برابر این غارت ها مقدمه واجب اهم نباشد؟و چرا بر مبنای توقف واجب اهم بر آن (مقدمه حرام)... چنین امری جایز نباشد؟ حقیقت امر این است كه امام ناچار بود كه این راه را بپیماید و به عنوان رهبری مكتبی و مجسمه اسلام و اهداف آن نمی توانست این سازش ها و راه حل های ناقص را ولو به عنوان مقدمه حرام بپذیرد و اگر به نكات زیر توجه شود تطبیق قانون فقهی باب تزاحم با شرایط مكانی و زمانی كه امیرالمومنین در آن قرارداشت نیز درست به نظر نمی رسد.

نكته اول:

باید توجه داشت كه امیرالمومنین درنظر داشت پایتخت خود را در ناحیه جدیدی از دنیای اسلام به نام عراق تاسیس كند.ملت عراق اگرچه ارتباط روحی و عاطفی با امام داشتند ولی با این حال همین مردم بینش حقیقی و كاملی از رسالت امام علی(ع) نداشتند. لذا امام نیاز داشت كه پیشگامان مكتبی كه حامی امام و وفادار به رسالت و اهدافش باشند و نسبت به استواری این اهداف در تمامی نقاط دنیای اسلام مهیا باشند، تربیت كند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید