پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نمی خواهم انسان شوم


ما با پینوکیو بزرگ شدیم. با او از خر شدن ترسیدیم. با او از درس خواندن فرار کردیم. با او به فرشته مهربانی که تنها در چند صحنه توانستیم چهره اش را ببینیم دل بستیم. نویسنده پینوکیو …

ما با پینوکیو بزرگ شدیم. با او از خر شدن ترسیدیم. با او از درس خواندن فرار کردیم. با او به فرشته مهربانی که تنها در چند صحنه توانستیم چهره اش را ببینیم دل بستیم. نویسنده پینوکیو تنها داستان زندگی یک عروسک چوبی را ننوشته است بلکه او با نوشتن داستان پینوکیو زندگی ما را هم شکل داده است. چه کابوس ها که ما پس از یک روز شاد نداشته ایم و چه کابوس هایی که از «خر» شدنمان در شب آن روز ندیده ایم.

هر روز که از مدرسه فرار کرده ایم، اصلاً نه مگر مدرسه را ساخته اند که از آن فرار کرد، چه عذاب وجدانی که نگرفته ایم از فکر اینکه به «پدر زحمتکشمان» خیانت کرده ایم. نویسنده پینوکیو با آن ذهن خلاقش، با تجسم تمام «خلاف»هایی که ما در کودکی می توانستیم انجام دهیم، با نشان دادن تمام «نتایج» حاصل از «شیطنت »های پینوکیو کودکی و نوجوانی ما را خراب کرد.

هنوز هم هر گاه که می خواهم دروغ بگویم اول دستی به دماغم می کشم و حسرت می خورم که چرا فرشته مهربانی در جهان وجود ندارد که «دماغ» مرا از شر دروغ هایم نجات دهد. آخر چه فرشته ای بود، آن فرشته. تمام هنرش آن بود که پینوکیو را پشت میز بنشاند و با ریاضیات و ادبیات روزهای شاد پرسه در جنگل و دیدن نمایش های خیمه شب بازی او را خراب کند.

همان بهتر که بنا بر ملاحظاتی نتوانستیم هیچ گاه چهره او را کامل ببینیم. هنوز از خودم می پرسم پینوکیو مگر در زندگی اش چه کرده بود جز آنکه در تمام زندگی اش، قبل از «انسان» شدن در پی شادی بود و از هیچ خطری در این راه نترسید.

اگر پدر ژپتو نمی توانست برای پینوکیو کتاب بخرد، مگر تقصیر پینوکیو بود، چرا هیچ گاه به جامعه ای که پدر ژپتوی هنرمند را چنان ضعیف و فقیر کرده بود در این داستان اشاره ای نشد.

نویسنده پینوکیو با ایجاد ترس از خر شدن، با رعب در دل نهنگ رفتن، با هراس از دست دادن چند سکه طلا و با ترسیم چهره های زیبا از کسی که می خواهد تمام زندگی ما را در پشت میز با خواندن ریاضی و ادبیات حرام کند، ما را آدم کرد.

ما را واداشت برای رهایی از این ترس ها، چنان عمل کنیم که یا «عروسک» چوبی بمانیم یا «انسان» شویم و روزمان را به دوشیدن گاوها بگذرانیم و خواندن چرندیات کتاب های درسی. «پینوکیو» کودکی و جوانی و «انسان» بودن ما را خراب کرد. اکنون که «انسان» شده ایم با خود می گویم ای کاش در «شومینه» می سوختیم یا «خر» می ماندیم. یا ای کاش هیچ گاه «پینوکیو» را نمی شناختیم.

بابک ذاکری



همچنین مشاهده کنید