پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

فدریکو گارسیا لورکا


فدریکو گارسیا لورکا

یکی از عناصر بسیار مهم موسیقی فلامنکو آواز میباشد در جایی از زبان پاکو دلوسیا میشنویم که آرزو داشت یک خواننده شود و همیشه این علاقه در او وجود داشته و در موسیقی فلامنکو خوانندگان همیشه مورد توجه بسیاری بوده اند

یکی از عناصر بسیار مهم موسیقی فلامنکو آواز میباشد . در جایی از زبان پاکو دلوسیا میشنویم که آرزو داشت یک خواننده شود و همیشه این علاقه در او وجود داشته و در موسیقی فلامنکو خوانندگان همیشه مورد توجه بسیاری بوده اند . اما آواز همراه با اشعاری برخواسته از فرهنگ اصیل مورد توجه قرار میگیرد و بدون شک یکی از مشاهیر دنیای هنر اسپانیا که شیقته موسیقی فلامنکو و ساز گیتار بود و تاثیر بسزایی نیز در موسیقی و شعر در اسپانیا داشت فرانسیسکو گارسیا لورکا میباشد.

● دوران جوانی

فدریکو به تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ در دهکده Fonte Vacros در جلگه غرناطه ،چند کیلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده شد در خانوداه‌ای که پدر یک خرده مالک مرفه و مادر فردی متشخص و فرهیخته بود.

نخستین سالهای زندگی را در روستاهای غرناطه ؛ پایتخت باستانی اسپانیا، شهر افسانه‌های کولیان و آوازهای کهنه می‌گذراند. شاید از این روی و به خاطر بیماری فلج که تا ۴ سالگی با او بود و او را از بازیهای کودکانه بازداشت، فدریکوی کودک به داستان‌ها و ترانه‌های کولی رغبت فراوانی پیدا می‌کند، آنچنانکه زمزمه این آوازها را حتی پیش از سخن گفتن می‌آموزد.

این فرهنگ شگرف اندلسی و اسپانیایی کولی است که در آینده در شعرش رنگ می‌گیرد. لورکا بدست مادر با موسیقی آشنا می‌شود و چنان در نواختن پیانو و گیتار پیشرفت می‌کند که آشنایانش او را از بزرگان آینده موسیقی اسپانیا می‌دانند، ولی درگذشت آموزگار پیانویش به سال ۱۹۱۶چنان تلخی عمیقی در او به جای می‌گذارد که دیگر موسیقی را پی نمی‌گیرد.

هم‌زمان با فرا رسیدن سن تحصیل لورکا، خانوداه به گرانادا نقل مکان می‌کند و او تا زمان راهیابی به دانشگاه از آموزش پسندیده با طبقه اجتماعی اش برخوردار می‌شود .(در همین سالهاست که فدریکو موسیقی را فرا می‌گیرد.) ولی هر گز تحصیل در دانشگاه را به پایان نمی‌رساند، چه در دانشگاه گرانادا و چه در مادرید. باری در همین سالهاست که در Residencia de Etudiante مادرید – جایی برای پرورش نیروهایی با افکار لیبرالی ـ لورکا، شعرش را بر سر زبانها می‌اندازد و در همین دوره‌است که با نسل زرین فرهنگ اسپانیا آشنا می‌شود.

پژوهشهای لورکا، هرگز در چارچوب «فلسفه» و«حقوق» که به تحصیل آنها در دانشگاه سرگرم بود، باقی نمی‌ماند. مطالعه آثار بزرگان جهان از نویسندگان جنبش ۹۸ چون ماچادو (Machado) و آسورینAzorin) (وهمینطور آثارشاعران معاصر اسپانیا چون روبن داریو (Roban Dario)، خیمنز گرفته تا نمایشنامه‌های کلاسیک یونانی، از لورکا شاعری با دستان توانا و تفکری ژرف و گسترده می‌سازد. لورکا نخستین کتابش (به نثر) را در سال ۱۹۱۸ به نام ” باورها و چشم اندازهاً (Impersiones y Viajes) در گرانادا به چاپ می‌رساند.

به سال ۱۹۲۰ نخستین نمایشنامه اش با نام «دوران نحس پروانه‌ها» (el malificio de la mariposa) را می‌نویسد و به صحنه می‌برد که با استقبال چندانی روبرو نمی‌شود. و سال بعد (۱۹۲۱)، «کتاب اشعار» (Libre de Poems) که نخستین مجموعه شعرش است را منتشر می‌کند. ۱۹۲۲ سالی است که با مانوئل دفایا جشنواره بی همتا کانته خوندو(Conte Jondo)، آمیزه‌ای از افسانه‌ها، آوازها و پایکوبیهای کولیان اسپانیا که می‌رفت در هیاهوی ابتذال آن سالهای فلامنکو به دست فراموشی سپرده شود، را برپا می‌کند .

لورکا در ۱۹۲۷ «ترانه‌ها (Canciones)» را منتشر می‌کند و نمایشنامه ” ماریانا پینداً (Mariana Pineda) را در ماه ژوئن همین سال به صحنه می‌برد و در بارسلونا نمایشگاهی از نقاشیهایش بر پا می‌شود. در ۱۹۲۸ محبوبترین کتابش، «ترانه‌های کولی» (Romancero Gitano) منتشر می‌شود. نشانی که بسیارانی آن را بهترین کار لورکا می‌دانند. مجموعه‌ای که شهرتی گسترده را برای فدریکو به ارمغان می‌آورد چنانکه لقب«شاعر کولی» را بر او می‌نهند.

شکل گیری هسته نمایشنامه «عروسی خون» با الهام از خبر قتل نیخار(Nijar) در روزرنامه‌ها، نیز به سال ۱۹۲۸ بر می‌گردد. در تابستان ۱۹۲۹ شاعر به نیویورک سفر می‌کند و برای آموختن انگلیسی وارد دانشگاه کلمبیا می‌شود. در نیویورک است که لورکا به شعر سختش می‌رسد. به سرزنش از شهری با معماریهای مافوق آدمین، ریتم سرگیجه آور و هندسهٔ اندوهناک می‌رسد.

حاصل سفر نیویورک مجموعه اشعاری است با نام«شاعر در نیویورک» که در ۱۹۴۰ (پس از مرگ شاعر) منتشر می‌شود. واژه‌هایی که مملو از همدردی با سیاهان آمریکا است و اثر دیگری که نمایشنامه‌ای شعرگونه و ناتمام و کارایی گرفته از سفر شاعر به آمریکاست «مخاطب»Audience و یا به تعبیر گروهی دیگر «مردم»(people) نام دارد. فدریکو، دربهار ۱۹۳۰ خسته از زندگی سیاه “هارلم” و ریشه‌های فولادی آسمان خراشهای نیویورک، در پی یک دعوت نامه جهت سخنرانی در” هاوانا” به آغوش سرزمینی که آنرا” جزیره‌ای زیبا با تلألو بی پایان آفتاب” می‌خواند، پناه می‌برد .

شاید دوماه اقامت لورکا درکوبا و خو گرفتن دوباره اش با ترانه‌های بومی و تم اسپانیایی آن بود که سبب گشت تا شاعر به اندلس اش بازگردد. در همین سال است که نگارش «یرما» را آغاز می‌کند. با بازگشت به اسپانیا در خانه پدری (گرانادا) ساکن می‌شود و «مخاطب» را در جمع دوستانش می‌خواند و در زمستان«همسر حیرت آور» (la zapatero prodigiosa) را به صحنه می‌برد.(در مادرید) سال بعد (۱۹۳۱)” چنین که گذشت این ۵ سال” را می‌نویسد که تنها پس از مرگش یه صحنه می‌رود و پس از آن کتاب جدیدش به نام «ترانه‌های کانته خوندو» el poems del Conte Jondo، که در ادامه کار بزرگش در جشنواره کانته خوندو و «ترانه‌های کولی» است را منتشر می‌کند.

در ماه آوریل حکومت جمهوری در اسپانیا اعلام موجودیت می‌کند و این سبب می‌شود تا شاعر، که تئاتر را بی وقفه به روی مردم می‌گشاید، بیش از پیش موفق شود.

چرا که در ۱۹۳۲ به نام کارگردان یک گروه تئاتر سیار (la barraca) که کسان آن را بازیگران آماتور پایه ریزی می‌دادند به شهرها و روستاهای اسپانیا می‌رود و آثار کلاسیک و ماندگاری چون کارهای لوپه دبگا) l’ope de vega (و کالدرون) Calderon) و ..را به اجرا در می‌آورد. در زمستان همین سال” عروسی خون” را در جمع دوستانش می‌خواند و به سال ۱۹۳۳ آنرا به صحنه می‌برد.

(مادرید) اجرای این تراژدی با کامیابی و استقبال بی مانندی روبه رور می‌شود، و همچنین وقتی در همین سال شاهکارش را به آرژانتین می‌برد و در بوئینس آیرس به نمایش در می‌آورد، این کامیابی برای لورکا تکرار می‌شود. در همین سفر (از سپتامبر ۱۹۳۳ تا مارس ۱۹۳۴) است که هسته” دنا رزیتا” شکل می‌گیرد.۱۹۳۴ سالی است که فدریکو، «یرما (Yerma)» و «دیوان تاماریت)» Divan del Tamarit) را به پایان می‌رساند.

«یرماً نیز چونان اثر پیشین (عروسی خون)تراژدی است که از فرهنگ روستائیان اندلس و ناامیدی ژرف اشان سرچشمه می‌گیرد.

و درخشانترین جای شعر لورکا (و حتی اسپانیا) به همین سال است که رقم می‌خورد.»مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس” Mejias Lianto por Ignacio Sanchez ؛ سوگنامه‌ای که برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان بی مانند و بی جانشین ماند؛ شعری جادویی برای دوستی گاوبازکه مرگی دلخراش را در میدان گاوبازی درآغوش می‌کشد.

در آغاز جنگ داخلی اسپانیا و در نیمه شب ۱۹ اگوست ۱۹۳۶ میلادی، لورکا که سروده‌هایش از نگاه سیاسیون، ترانه‌های آزادی خواهانه و ضد فاشیسم تلقی می‌شد، توسط عده‌ای ناشناس به شکل دلخراشی به گلوله بسته شد.

● مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس

در ساعت پنج عصر.

درست ساعت پنج عصر بود.

پسری پارچه‌ی سفید را آورد

در ساعت پنج عصر

سبدی آهک، از پیش آماده

در ساعت پنج عصر

باقی همه مرگ بود و تنها مرگ

در ساعت پنج عصر

باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی

در ساعت پنج عصر

و زنگار، بذر ِ نیکل و بذر ِ بلور افشاند

در ساعت پنج عصر.

اینک ستیز ِ یوز و کبوتر

در ساعت پنج عصر.

رانی با شاخی مصیبت‌بار

در ساعت پنج عصر.

ناقوس‌های دود و زرنیخ

در ساعت پنج عصر.

کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند

در ساعت پنج عصر.

در هر کنار کوچه، دسته‌های خاموشی

در ساعت پنج عصر.

و گاو نر، تنها دل ِ برپای مانده

در ساعت پنج عصر.

چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش

در ساعت پنج عصر.

چون یُد فروپوشید یکسر سطح میدان را

در ساعت پنج عصر.

مرگ در زخم‌های گرم بیضه کرد

در ساعت پنج عصر

بی‌هیچ بیش و کم در ساعت پنج عصر.

تابوت چرخداری ست در حکم بسترش

در ساعت پنج عصر.

نی‌ها و استخوان‌ها در گوشش می‌نوازند

در ساعت پنج عصر.

تازه گاو ِ نر به سویش نعره برمی‌داشت

در ساعت پنج عصر.

که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین کمانی بود

در ساعت پنج عصر.

قانقرایا می‌رسید از دور

در ساعت پنج عصر.

بوق ِ زنبق در کشاله‌ی سبز ِ ران

در ساعت پنج عصر.

زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید

در ساعت پنج عصر.

و در هم خرد کرد انبوهی ِ مردم دریچه‌ها و درها را

در ساعت پنج عصر.

در ساعت پنج عصر.

آی، چه موحش پنج عصری بود!

ساعت پنج بود بر تمامی ساعت‌ها!

ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه!

منابع:

اختصاصی guitar۴all

ترجمه اشعار لورکا از احمد شاملو

ویکی پدیا

info@guitar۴all.com



همچنین مشاهده کنید