پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

عاشقانه رسیدن به مقام در چاه رذالت


عاشقانه رسیدن به مقام در چاه رذالت

عبیدالله بن زیاد سرانجام با اجرای نقشه های بسیار به محل سکونت حضرت مسلم پی برد و به فرمان او, آن بزرگمرد تاریخ اسلام به شهادت رسید

عبیدالله بن زیاد سرانجام با اجرای نقشه‌های بسیار به محل سکونت حضرت مسلم پی برد و به فرمان او، آن بزرگمرد تاریخ اسلام به شهادت رسید.

در آن زمان که این وقایع در کوفه انجام می‌گرفت، امام حسین و خانواده‌اش همراه با یارانش آرام آرام به شهر کوفه نزدیک می‌شد. امام به هر آبادی که می‌رسید برای مردم آن آبادی سخن می‌گفت و آنان را دعوت می‌کرد که به سپاه حق بپیوندند و با ظالمانی که تمام ارزش‌های اسلامی را دگرگون کرده بودند به نبرد بپردازند.

کاروان امام حسین(ع) همچنان جلو می‌رفت تا این که با هزار سپاهی به فرماندهی حر بن یزید ریاحی برخورد کرد. آنان کاروان امام را محاصره کردند. حر به امام گفت: من مامور جنگ با شما نیستم ولی مامورم که از شما جدا نشوم تا آن که شما را به کوفه ببرم.

امام بدون توجه به اخطار حر بن یزید ریاحی به سوی کربلا حرکت کرد. امام در محلی توقف کرد و خطاب به سپاه حر بن یزید ریاحی و یاران خویش سخنرانی کرد.

امام در آن سخنرانی تاریخی علل اصلی نهضت خویش را این‌گونه بیان فرمود: مردم، همانا رسول خدا(ص) فرموده است: «هر کس حاکم ستمگری را مشاهده کند که حرام‌های خدا را حلال می‌سازد، عهد و پیمان الهی را زیرپا می‌گذارد، با سنت پیامبر مخالفت می‌ورزد، با بندگان خدا با دشمنی رفتار می‌نماید و او در برابر چنین حاکمی به مخالفت برنخیزد و قیام نکند، بر خداوند است که او را با همان ستمگران در یک‌‌جا عذاب کند.»

حسین بن علی(ع) آنگاه در شرح حکومت جبارانه یزید فرمود: «مردم آگاه باشید که اینان (امویان) پیروی از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خود از خداوند را ترک گفته‌اند و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند و اموال عمومی را بر خود اختصاص داده‌اند، حرام‌های خدا را حلال نموده و حلال او را حرام ساخته‌اند و من شایسته‌ترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم.»

در این زمان بسیار حساس، ابن‌زیاد نامه‌ای برای امام حسین(ع) به این مضمون فرستاد: «اما بعد، ای حسین، به من خبر رسیده‌ که در کربلا فرود آمده‌ای، امیرالمومنین یزید بن معاویه نامه‌ای برای من فرستاده و به من فرمان داده است که تو را به قتل برسانم، مگر این که تسلیم فرمان من و یزید شوی، والسلام.»

امام پس از خواندن نامه ابن‌زیاد فرمود: «من برای این نامه جوابی ندارم زیرا که او مستحق عذاب است.»

در این هنگام عمر بن سعد از سوی ابن‌زیاد فرمان حکومت ری را گرفته بود؛ اما پس از ورود امام حسین(ع) به عراق، عبیدالله بن زیاد او را طلبید و به وی گفت: «ابتدا به سوی حسین حرکت کن و هرگاه از وی فارغ گشتیم، برای ماموریت خود رهسپار ری شو.»

عمربن سعد تلاش کرد که از پذیرش آن فرمان خودداری کند، اما ابن‌زیاد او را تهدید کرد و گفت: «با خدا عهد می‌کنم، اگر به جنگ با حسین نروی، تو را از مقامت عزل و خانه‌ات را خراب کنم و گردنت را بزنم.»

و سرانجام عمربن سعد رویارویی با امام را پذیرفت. عبیدالله‌بن زیاد ۴۰۰۰ سوار در اختیار او گذاشت. روز سوم محرم، عمربن سعد با سپاه خود وارد کربلا شد.

چند روز بعد نامه‌ای از ابن‌زیاد به عمربن سعد رسید که در پایان آن آمده بود: «... اما بعد، از رسیدن آب به حسین و یارانش مانع شو به‌گونه‌ای که حتی یک قطره از آن ننوشند.»

عمربن سعد در اجرای فرمان ابن‌زیاد، عمروبن حجاج زبیدی را با ۵۰۰ سوار به سوی شریعه فرات روانه کرد تا امام و یارانش را از رسیدن به آب منع کنند. این جریان در هفتم محرم واقع شد.

یک روز بعد، شمربن ذی‌الجوشن با نامه‌ای از ابن‌زیاد برای عمربن سعد خود را به کربلا رساند. در کتاب تاریخ طبری (جلد ۵، ص ۴۱۵) و الارشاد شیخ مفید (جلد ۲، ص ۸۸) و انساب الاشراف بلاذری متن این نامه آمده است: نامه‌ای که نشان‌دهنده اوج رذالت ابن‌زیاد می‌باشد، بخشی از نامه ابن‌زیاد برای عمربن سعد چنین بود: «اما بعد، من تو را نزد حسین نفرستادم که خود را از جنگ با او بازداری یا وقت‌گذرانی کنی و با مسامحه با او رفتار کنی و آرزوی سلامت و زندگی برای او داشته باشی... اگر حسین و همراهانش در برابر حکم من گردن نهادند و تسلیم شدند، آنان را به سوی من فرست و اگر دریغ کردند و نپذیرفتند بر آنان حمله کن و خونشان را بریز... والسلام

شمربن ذی‌الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم با فرمان جدید عبیدالله‌بن زیاد به کربلا رسید. گفت‌وگوی وی با عمربن سعد نشان می‌دهد که عاشقان رسیدن به مقام و ثروت تا چه اندازه در چاه پستی و رذالت فرو می‌روند.

شمر در پایان گفت: بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت ابن‌زیاد را اجرا می‌کنی و با دشمنش می‌جنگی؟ یا کناره می‌گیری و لشکر را به من وامی‌گذاری.

عمر بن سعد جواب داد: «نه تو لیاقت چنین امری را نداری. من خود آن را به‌عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش.»

محمود حکیمی

نویسنده و پژوهشگر



همچنین مشاهده کنید